خانواده برتر

توی پنل مدیریت ، بخش نظرات ارسالی ، بالای بعضی نظرات علامت زرد رنگ هست ، شما میدونین برای چی؟

سلام دوستان

آقایون متأهل لطفا راهنماییم کنید. لطفا آقایون متأهل بگن اگه خانوماشون توخونه چه مدلی باشن ، عاشق زندگیشون میشن و دوس دارن همش بیان خونه ؟  و اگه خانوماشون چه مدلی باشن از خونه فرار میکنن ؟ لطفا بگید چه جوری میشه غرور مردو حفظ کرد. من واقعا شوهر داری بلد نیسم. یکی دو تا از پستای شوهرداری اینجا رو خوندم دیدم آقایون زیرش تکذیبیه زدن و گفتن ما اینجوری نیستیم. 

سلام دوستان الان که دارم این متنو مینویسم حالم خیییییلی بده اگه میشه راهنماییم کنین 😢

سوالای بعد از منو گذاشتین مال منو نذاشتین. سوال من ایرادی داره؟ چرا جواب نمیدین!

سلام من میخوام سوال بپرسم امانمی دونم بایدچیکارکنم یعنی مطالب سایت روخوندم امانفهمیدم چجوری بایدسوال بپرسم وپست بشه؟

سلام. وقت بخیر.

سلام. من تو پست زیر یه سوالی پرسیدم.

سلام من تازه عضو شدم تو اینجا چند سالیه ک خواننده خاموش خانواده برتر هستم.

سلام به همه ی اعضای خانواده برتر

سلام دوستان خواهش میکنم نظرات بیشتری رو برام بذارید باعث دلگرمیمه بخدا

نظر منو چرا نمیذاری آی ادمین یک هفته س ها.

سلام من دو ساله مشکل شوره و پوست پوست شدن ابرو دارم و ابروهات افتضاح ریزش داره جوری ک خم میشم یا سرفه میکنم هم ابروهام میریزه یعنی خیلی ریشه ابروهام سسته تا الان 5 بار دکتر رفتم ک فقط کتوکونازول و فلوکونازول 100 و بتامتازون بهم دادن ک خوب ک نشدم هیچ ریزشم رو بیشتر هم کرد،کسی هست ک مشکل من رو داشته باشه و خوب شده باشه؟

سلام. 

سلام دوستان من مبتلا به کولیت عصبی روده هستم وشنیدم قارچ کفیر میتونه این بیماری رادرمان کنه .میخواستم بدونم آیاکسی تجربه ای داره .این بیماری خیلی وحشتناک و درمانهای شیمیایی هم بهم جواب نداده اصلا جرئت ندارم ازخونه برم بیرون .اگرکسی ibsداشته وبااین روش درمان شده خواهشا بگه .

سلام. راستش نمیدونم درست وارد بخش ارسال سوال پست ویژه شدم یا نه اگر نه آقای نجفی میخوام کاربران حتما راهنماییم کنن.

سلام به همگی

اول از همه سلاااام ب بروبچ سایت

سایت شما عالیه موفق باشید - مدیر مجله اینترنتی هلو - www.holoo1.ir

سلام...امروز 16 دی ماه 97 هست ک دارم اینرو مینویسم و عاجزانه کمک میخام ازتون چون بحث آیندمه

سلام. دختری 26ساله با مدرک لیسانس کامپیوتر.ادمی درون گرا هستم. سرم تو کار خودمه. تا حالا یکدونه خواستگار هم نداشتم. کارهای اینترنتی تو خونه انجام میدم. دنبال کار در بیرون هستم. ولی تو شهرمون گیر نمیاد. مادروپدرم اهل سفرو معاشرت نیستن.گاهی اوقات میریم خونه دایی و خالم. با خانواده پدریم ارتباط کم داریم. سالی یکی دوبار بخوایم بریم خونشون. وضع مالیمون هم جالب نیست. تمام مخارج خودم با خودمه. درامدم خیلی کمه ولی باهمون پس انداز میکنم خرج خودمم تامین میکنم. مشگل اصلیم اینه پدرومادرم همش تحقیرم میکنن. اعتمادبه نفسم رسیده زیرصفر. الان 2ماهه با مادرم حرف نمیزنم.سر موضوعی بحث کردیم کتکم زد. همش سر هرموضوعی کتکم میزنه. پدرمم هیچ وقت خونه نیست یا مریضه. اهل معاشرت هم نیست .هیچ جا نمیاد. مادرمم به شدت بد اخلاقه. همش دادوفریاد میکنه. احساس تنهایی شدیدی میکنم گاهی اوقات میزنم زیرگریه.  فقط دلخوشیم پیاده رویه. به تازگی با پسری اشناشدم ترم اخر پزشکیه و 27 ساله. اخلاقامون بهم میخوره. بهش محبت کردم بهم وابسته شده. هرروز زنگ میزنه بهم .باهم حرف های عاشقانه و محبت امیز میزنیم. اون قصدش ازدواجه . ولی من همش ردش میکنم. و رابطمون رو کش میدم. با این اخلاقا و تعصبات خانوادم من چجوری بهشون بگم پسری رو دوست دارم؟  پدرم بااین سبک اشنایی مخالفه و مادرمم متعصبه بفهمه کلی فحش بارم میکنم. معتمد هم نداریم تو دوستو فامیل بهش بگم که به مادروپدرم بگه. 

سلام  دختر ۱۸ ساله ام از نظر سلامت و پوست و چهره مشکلی ندارم و اندام لاغری ندارم و تقریبا پرم اما سینه هام به صورت ژنتیکی کوچیکه اونم نه اینکه اصلا نداشته باشم برجستگی هست و فرم سالمی داره اما دراز که میکشم کلا عین سینه پسرونه تخت میشه . محیط اینستا گرام رو که میبینم از اطرافیان که میشنوم و تو گوگل حتی یه سرچ ساده همه جا میگن اکثر مردا سینه بزرگ دوس دارن اینم بگم راه های زیادی رفتم از تغذیه تا ماساژ تا ورزش اما جواب نداده و برای عمل پروتز هم خودم خیلی تمایل ندارم چون از منابع معتبری که تحقیق کردم عوارض زیادی داره اما به کل افسرده شدم حس میکنم از زن های دیگه چیزی کم دارم با اینکه یه رشته خوب درس میخونم از خانواده خوبی ام اما حس میکنم به خاطر این موضوع کسی دوست نداره باهام ازدواج کنه یا اگه ازدواج کنه میترسم همسرم همیشه تو ذهنش سینه های بزرگ رو بخواد یا خیانت کنه. به شدت اعتماد به نفسم اومده پایین و حس میکنم نمیتونم در اینده همسرمو راضی کنم اگر کسی بیاد. اقایون اگه عاشق دختری باشن و سینه هاش کوچیک باشه این موضوع براشون مهمه و ممکنه بعدا هیچ لذتی نبرن؟ یا دختر خانومایی که این مشکلشو دارن چه جوری از این افکار بد رها میشن؟ :( 

سلام به همه اول یه مقدمه میگم بعد سوالی که دارم میپرسم
چند وقته که پستایی میبینیم که بحثی شده بین باورمندان مذهبی و غیر مذهبی که هرکدوم سوالات خودشون و با جوابای خودشونو میگن و اغلب هم بی نتیجس این بحثا حتی تا جایی پیش اومده که بعضیا تو بخش نظرات پستای دیگه هم نظراتشونو میگن که بیشتر شبیه یه نوع جداله تا بحث
میخوام بگم من به این نتیجه رسیدم که تمام عقایدی که یک نفر داره در مورد باور به دین و یا نداشتن کاملا به خودش برمیگرده و یه چیز کاملا اعتقادیه شما نمیتونین به یه کسی که دین رو رد میکنه اثبات کنین که این دین بهترین دینه و یا برعکس نمیتونین به کسی که به دینی باور داره اثبات کنین که اشتباه میکنه و هرکسیم که مسیرش و دینش رو تقییر میده حالا یکی مسلمونه میشه مسیحی ، مسیحی میشه مسلمون مسلمون میشه خدا ناباور و برعکس یه خدا ناباور میشه مسلمون، هیچکدومش بنظرم اثباتی درش نیست بلکه فقط انتخاب میکنن که به چه چیزی باور داشته باشن بدون اثبات فقط  به چیزی رو میارن و چیزی رو انتخاب میکنن که فکر میکنن فقط فکر میکنن درست تره حالا که اونا تا چ حد توی عقایدشون محکمن ربطی به درست یا غلط بودن اون عقیده نداره و فقط بر پایه باور یک فرده همین ، و اگه بحث معجزه رو کنار بذاریم هیچوقت هیچ اثباتی درکار نبوده و ادما فقط انتخاب کردن که با تصمیم خودشون کدوم رو باور کنن من باور دارم که خدا وجود داره ، من باور دارم که خدا وجود نداره برای این دو جمله بنظرم در این زمان نمیتونیم دلیلی بیاریم که کدوم  داره درست میگه اره میتونیم بگیم که ما خدارو نمیبینیم پس وجود نداره یا ما اونو درون خودمون حسش میکنیم و وجود داره یا کتاب های اسمانی برای ما فرستاده که در مقابل کلی کتاب دیگه هم هست که حتی اخلاق مدار تر از کتاب های اسمانی هست پس بنظرم اینجاست که میرسیم به ایمان که یکنفر میتونه بین این دو انتخاب کنه و انتخابش بازم بنظر من کم یا زیادتر از اون یکی نیست و اینجاست که میرسیم به یکی از زیباترین ارزش ها که میگه باید به عقاید هم احترام بذاریم
اما در مورد سوال
من اینو درک میکنم که وقتی در دینی حرفی از کار خوب و بد میشه و بحث گناه به وسط میاد و بعد از اون پای بهشت و جهنم هم باز میشه ،، یه سری کار ها کاملا مشخصه که خوبه یا بد مثلا کمک کردن به کسی با تجاز کردن به کسی
اما من هنوز نتونستم یه چیزی رو درک کنم از خیلی از استادای دینی و فلسفه اسلامی پرسیدم که جواب درستی ندادن و اون اینه که چرا کسی که به خدا باور نداشته باشه گناه محسوب میشه و اون ادم رو در کنار گناهکاران میزارن
یعنی چرا خدا باید یک کسی که صرفا بهش اعتقاد نداره رو ببره جهنم عذابش بده شکنجش کنه زجرش بده اتیش بریزه روش و چیزای دیگه برای یه مدت یا برای ابد منظورم اینه که اون ادم میتونه خیلی درستکار تر از یه فرد مومن باشه
بنظر من که این خدا خیلی بی انصافه اون فقط بهش باور نداره همین قبولش نمیکنه چرا باید گناه باشه وقتی که یک نفر دین خدارو رد میکنه این بیشتر شبیه یک خدای اعصبانی و نیاز به پرستش داره تا یک خدای متعال چرا براش مهمه که ما اونو باور داشته باشیم یا نه من هنوز نفهمیدم این چ ربطی به این داره که یه انسان خوبه و یا بد که باعث بشه شکنجه بشه یا در بهشت زندگی کنه

سلام خدمت همه. من یه پسر ۱۶ ساله هستم که به شدت به فوتبال و دروازه‌بانی علاقه دارم. حتی مطمئن هستم که استعداد هم دارم و حاضرم برای موفقیت در فوتبال شب و روز تلاش کنم و مطمئن هم هستم که میشم. رشتم تجربیه ولی نمی‌خوام برم دانشگاه . منتها یک مشکلی دارم و اون مادرمه. 

چرا سوال من جواب داده نشد؟

سلام بنده یکم نیاز به حرف های واقع گرایانه شماها دارم.بنده دانشجوی مهندسی برق ام و با پیشنهاد دوستانم با آقایی آشنا شدم که به نظر مذهبی میان و هم سن بنده هستند و البته یک ماه کوچکتر،و خانواده های هردوی ما فرهنگی اندو هردو کم جمعیتیم.احتمالا سربازی نرفتن ولی برنامه نویس اند و جربزه کار رو دارن.اینا همه در شرایطیه که این آقا از من بی اطلاع اند و دوستای من واسطه ان و طوری القا کردن که من بی خبرم ولی راستش میخوام ببینم چه قدر از نظر پسرای مذهبی امکان داره پسری با این شرایط ازدواج کنه؟من آسون میگیرم یا واقعا سربازی و... مشکل ساز میشه؟؟لطفا با نظراتتون منو راهنمایی کنید بویژه پسرای مذهبی جواب بدن.

سلام من بانام دانشجوی مهندسی هستم که گفته بودینمبهم توضیح دادم.داستان اینطوریه که  اون آقا رو دوستان من که هم کلاسی اون اقا هسنتد به من معرفی کردند ولی برای حفظ شان بنده به ایشون نمیخوان بگنکه من میدونم حالا سوال بنده اینه که یک پسر با خمیر مایه ی معنوی و مذهبی بیشتر از پسرای دیگه و یا بهتر بگم زودتر از پسرای دیگه به ازدواج فکر میکنه؟ دوم این که واقعا مسایلی مثل سربازی و کار ثابتو درآمد خوبو تا چه حد سخت بگیرم؟ چه تضمینی هست که اگر ایشون هم رد بشه به خاطر این مسایل شخص بهتری پیدا بشه؟  اصلا نرفتن سربازی و نداشتن شغل ثابت دلایل محکمی هسند؟ به نظر خودم اول زندگی هر جوون اونم با سن کم (مقطع کارشناسی) مشکلاتی  هست ولی دلم میخواد همراه مردی باشم که پایه ی اخلاقی و اعتقادی خوبی داره.به نظرتون اگر به یک پسر مذهبی دختری رو که معیارهایی که میخواد از لحاظ اخلاقی و اعتقادی پیشنهاد بشه چقدر احنمال داره خوشش بیاد؟ آقای نجفی این کل داستان بود ولی تیترشو میشه همون بالایی زد( سربازی و... مهمه یا من آسون میگیرم؟)

پستمو کی ارسال میکنید ؟

🌹به احترام تمام بانوان سرزمینم🌹

سلام روزتون بخیر.بنده ۲۱سالمه و مطلقه هستم.من دختر محجبه و درسخونی هستم که خدارو شکر از نظر ظاهر چیزی کم ندارم .راستش اخیرا بنده علاقه مند به اقایی شدم که بسیار مودب متین و زیبا هستند و راستش من اوایل نظری نداشتم نسبت بهشون ولی خود این اقا بسیار با من محترمانه رفتار میکنند و نگاهشون و رفتارشون برام عادی نیست واقعا.فک میکنم منو که میبینن یکم هول میشن.ایشون لر هستن و من فارسم.میخوام بدونم بنظر شما این اقا بمن علاقه دارند یا نه؟ایا من باید عشقم به ایشون رو فراموش کنم؟من به تازگی متوجه شدم بسیار مومنند ولی متعجبم بار اخر که من مغازشون رفتم ایشون ناگهان گفتن قابلی نداره عزیزم.و عزیزمشو خورد و خیلی یواش گفت.یا اینکه وقتی داشتم حرف میزدم یه لبخند عمیق روی لباشون بود و کامل دندوناشون نشون میاد.حداقل چند باری که من اونجا بودم ایشون همیشه موقع خنده یا لبخند سعی به پوشوندن دندوناشون داشتند ولی بار اخر لبخند عمیقی زد.یا مثلا دوقتی کاری دارم مغازشون هی کشش میدن میگن عصر بیایید فردا صبح بیایید و...من چون کارشون داشتم بهشون پیام دادم ایشون شماره منو هم داره ولی ندیدم تا الان که ابراز علاقه ای بکنند.در ضمن من دوساله جدا شدم و تا کنون در هیچ نوع رابطه ای نبودم با پسری چه قبل از ازدواجم چه بعد از اون

سلام خدمت همگی

سلام اقای نجفی این سوالمو پست کنید.

سلام اگه یه دختر عاشق پسری بشه و بخواد بصورت ناشناس حسشو به پسره بگه ، آیا کار درستیه؟ هدف دختره هم فقط اینه که پسره بدونه یکی هست که اینقدر اونو دوست داره و همش به فکرشه ،همین. چون دختره خودش اصلا اهل دوستی نیست بعلاوه بر اون واسه ازدواج هم دختره اصلا در حد پسره نیس و پسره خیلی سرتر از اونه مطمعنا دختر رو قبول نمیکنه. اما دختر خیلی اونو دوست داره و حالش اونقدر خرابه که کم مونده دیوونه بشه حس میکنه اگه پسره حداقل بدونه یه همچنین کسی هست یکم آروم میشه 

سلام. پسری 25 سال هستم و به علت سختی های دوره کودکی( بیشتر روحی) از ازدواج میترسم. حتی از دوست شدن با دختر ها هم میترسم. یه دیواری دور خودم ساختم و همه چیو تو خودم میریزم اما دیگه قابل تحمل نیست.حس میکنم انقد بار غم رو دوشم سنگینی می کنه که اگه کسی به من نزدیک بشه آسیب میبینه. اعتماد به نفسمم به شدت اومده پایین. اطفا کمک کنید. :(

سلام به همه

سلام 

سلام من ۲۱ سالمه از ۱۵ سالگی برام خواستگار میومد ولی هیچ کدوم به دلم نمی شینن و نمیتونم از ته دل قبول کنم و همیشه هم با اصرار خانواده روبه رو بودم الان یه نفر اومده که از لحاظ کاری و اخلاق همه چیزش خوبه ولی من از ظاهر و قدشون خوشم نمیاد و نمیتونم از ته دل قبولشون کنم اما قبول دارم که مورد خوبی هست ولی هروقت بهش فکر میکنم استرس میگیرم و دودل میشم و دوست دارم یه چیز بشه که بهم بخوره نمیدونم باید چیکار کنم

سلام.با مشکلی مواجه ام برا ازدواج و در واقع علاقه داشتن به کسی که به مشورت و پیشنهاد بیشتر خانم ها که هم جنس خود رو بهتر میشناسند احتیاج دارم/چطوری مشکلم رو بنویسم که در صفحه اصلی سایت نمایش داده بشه و مشکلم خونده بشه توسط کاربران خیلی زیادی مخصوصا خانم ها که بتونم از بین راهنمایی خیلی زیاد چند مورد خوب رو عملی کنم.ایا دقیقا اینجا که این مطلب مینویسم همونجاست یا باید به قسمت دیکه سایت مراجعه کنم؟؟؟؟

با سلام

سلام

آقای نجفی چرا پست من دو روزه تایید نمیشه؟

سلام، به نظرتون چه دخترایی خیلی تو چشمن؟

سلام

سلام. من یه دوستی دارم که چند وقت پیش منو واسه برادرش خواستگاری کرد، من راضی نبودم ولی به خاطر اینکه دوستم ناراحت نشه صراحتا مخالفتمو بیان نکردم‌ ولی چیزیم که نشون بده موافقم نمیگفتم با خانوادمم مطرح کردم پدرم ناراضی بود که رسما بیان خواستگاری، به همون بهونه جواب منفی دادم ولی دوستم ول کن نبود، با خواهر بزرگشم اومدن خونمون با پدر و مادرم حرف بزنن و وقتی دیدن که پدرم بازم راضی نیستن گفت که فردا با همسایمون‌ میایم خونتون که واسطه بشه، همسایشونم گفته بود که من ضمانت کتبی میدم( پدرمم ایشونو میشناسن) ولی الان چند روزه از دوستم هیچ خبری نیست امروزم خواهر و همین داداششو دیدم با فاصله البته، فکر کنم اونا هم منو دیدن ولی عکس العمل خاصی نشون ندادن. خدا شاهده که ناراحت پسره نیستم و قصد ازدواجم ندارم باهاش فقط از اینکه دوستم بهم دروغ گفته باشه یا بدقولی کرده باشه یا هرچی ناراحتم،حداقل میتونست یه اس ام اس بده که به چه خاطر نیومدن نه؟ چطوری باید اینو به دوستم بگم؟ زنگ بزنم زشت میشه ولی اگه فعلا نبینمش چی؟ اگه خودش هیچی نگه چی؟ یعنی من همینجوری فکرم مشغول بمونه؟ احساس میکنم مسخره شدم. زیادم با دوستم صمیمی نیستم. شما بودین چیکار میکردین؟

سلام خدمت اقای نجفی و همه ی دوستان

به مشاور سه بار مراجعه کردم ولی راه حلی نداشتن یا گفتن تحمل کن یا گفتن برو! امکانش نیست به اشتراک بذارید؟ البته اگه اینطور صلاح میدونید من حرفی ندارم...

با سلام 19 سالمه و فردا قراره بیست ساله بشم.به شدت ترس دارم از این سن.ورود به دهه ی جدید زندگیم موندن بین بزرگی و کودکی. احساس پیری شدید.به شدت از این که جوونیم بره میترسم .احساس میکنم با یه چشم به هم زدن میگذره و 30سالگیم میگذره یا این که خیلی دوره ی مهمیه و اگه بگذره دیگه راه برگشتی نیست.این که حالا باید وارد دنیای دیگه بشم مسئولیت بپذیرم.خیلی احساس بدی دارم خیلی.خیلی میترسم.اگه زود بگذره چی؟دیگه نتونم بچگی کنم راحت باشم چی؟میشه بگین شما اگه تجربه مشابه داشتین چطوری بوده؟چطوری گذشت؟چیکار کنم حس ترسم بره؟اینو بگم من پیش مشاور نمیرم به هیچ وجه.چون تجربه داشتم و اصلا راضی نیستم و حالم بهتر نمیشه.مرسی

پسری که ادعا میکرد دوستم داره بخاطر تعداد سکه رفت!!

خواستگارم بینی اش رو عمل کرده و من نمیپسندم.

به نام خدا. سلام کاربران عزیز خانواده برتر و جناب اقای نجفی. ** **** ** **** ***** ** ******* ** **** **** *** *** **** *** ***** *** ***** *** ***** ***** ***** **** ** *** **** ** ** ***** ******* **** ** **** ****** *** **** **** *** ** ** ** **** ** *** **** ***** **** ** **** ** ** ** *** ***** ***** ***** **** * ** **** *** ***** ***** **** *** ***** **** *** ******* ******** ******* ******* ***** ***** ******** **** **** ** ******* *** ******** *** ****** ** * ****** ***** ** **** ** **** *** ** ** ******** ****** *** ** ******** ** ******** *** ** ** *** ** *** ***** ** ***** ***** ***** ** *** ** ** ***** **** ** ** *** ** ***** * **** ***** ** *** **** ***** ** * ** * ***** *** ****** ** ***** **** **** ***** ***** ** ** *** ****** ** **** **** ***** ** *** *** *** **** **** **** *** ***** ** *** *** **** ***** ******* ** ***** ** ****** **** **** ** *** **** ** ** ***** ****** *** ***** **** **** * **** **** ** **** ** ***** ****** **** ** ** **** *** *** ** *** *** * ** *** ** *** *** ***** **** ** **** ****** ** ** **** **** *** *** **** **** *** ***** **** **** **** ***** **** **** *** ******** ** ********* *** ** **** *** ** ** ****** ** ***** ****** ** ***** **** * ***** **** ** ****** ** *** ***** *** ** ***** *** ***** **** ****** *** **** ******* ** ** ** *** ****** ***** ***** ***** ** *** **** ***** ***** ** **** *** **** *** *** **** **** **** **** **** ************ ***** ** **** *** ***** **** *** **** *** **** **** **** ***** **** ******

سلام دختر ۲۶ ساله ایی هستم که تو هر زمینه ایی که فکرش رو بکنید شکست خوردم کار تحصیل عشق و.... حسی که الان دارم حس مشابه خودکشیه . روحم مرده س . دوست ندارم با کسی در ارتباط باشم دارم همه رو حذف میکنم از زندگیم منی که یه روز صمیمی ترین صبورترین آدم بین دوستام بودم الان نیستم همشون خط زدم . دارم از عشقم فاصله میگیریم از خانواده م عاطفی فاصله گرفتم فقط جسم من رو میبینن. میخوام همه آدمای زندگیم پس بزنم فقط خودم بمونمو خودم حتی خدا هم درک نمیکنه منو حرف های منو میشنوه سکوت میکنه از این شرایط از این زندگی خسته شدم. ناراضیم از همه چی ناراضیم.

سلام به همه؛ می خوام از نظراتتون استفاده کنم، مشکل من با شوهر خالمه، قضیه بر میگرده به چند سال پیش که تازه اومده بودن تو زندگی مادربزرگم اینا، اون موقع ها خیلی باهم خوب بودیم، خیلی هوامو داشت و منم خیلی دوستش داشتم،یهو نمی دونم چی شد که رابطه ما کلا بهم خورد، نه اینکه دعوا کنیم با جر و بحث کنیم، یهو کلا انگار از من زده شد، سلام و علیک داریم، گاهی اوقات میگیم و می خندیم ولی از ته دل نیست، یجوری انگار می خواد حال منو هر لحظه که باهم جمعیم بگیره، یه حالت خود رای داره، مثلا: اگه جایی بخوایم بریم بیرون، ایشون و خانمش حتما باید بگن کجا بریم، کی بریم، چی ببریم.خیلی رو اعصابه منه این کارا، خب شاید ما اونجا رو دوست نداشته باشیم، مشکل دیگه که هستش اینه که: کلا خانواده ما و اهل فامیل خیلی حرفش رو قبل دارن، کافیه یه حرفی بزنه یا خاطره ای تعریف کنه، همه میخندن و تحویلش میگیرن، بازم میگم آدم بدی نیست خیلی هم خوبه ولی خب این عادتاش خیلی رو مخه، من دوست ندارم تابع یه آدم باشیم و هرچی اون گفت رو انجام بدیم، این چند هفته یه مقداری تحویلش میگیرم باهام خوبه ولی دوست ندارم فکر کنه چه خبره حالا، حتی تو کوچک ترین کارها باید دخالت کنه، خندم میگیره بگم اما تو هندونه قاچ کردنم اون باید نظر بده و اگه حتی من بخوام این کارو انجام بدم، همه فامیل میگم بدین فلانی وارد تره یا مثلا: من حرفی میزنم که ایشون قبول نداره و مدام جلو خودم میگه نه اصلا اینطور نیست و داری اشتباه میکنی یا مثلا بگم بریم فلانجا خوبه اگه خوشش نیاد اصلا نمیاد در صورتی که برای خودش و زنم کاملا بر عکسه، یا اینکه وقتی چیزی براش  تعریف میکنی به تلویزیون نگاه میکنه، دیوونم کرده، خیلی ناراحت این مسئله هستم، نمی دونم چیکار کنم، از لحاظ روحی خیلی عذاب میکشم، آیا باید بی خیال باشم؟ جدی تر باشم؟ رو بهش ندم؟ خواهشا کمکم کنید. من ۲۵ سالمه.

سلام 

سلام به همه، نمی دونم واقعا مشکل از منه یا مردم؟!

باسلام. نمیدونم از کجا شروع کنم.من تا قبل از ورود به دانشگاه گوشی نداشتم.چون خانوادم مخالف بودند.زمانی که وارد دانشگاه شدم،اولین گوشیم رو خریدم.در دانشگاه دوستم برنامه ای نصب کرد که تو اون تمام بچه های کلاس بودند.چندروزبعد دخترخانمی که نمی شناختم،بهم پی ام داد و نمرات درسم رو پرسید و...بعد ازمدتی فهمیدم که ایشون هم کلاس من هستند ولی ترم 1مرخصی بودند.بعد از آشنایی؛ازمن سوال درسی وکمک درسی میگرفت تااینکه مهرایشون به دلم افتاد.درواقع اولین دختر.چون با دخترهای فامیل هم به اون صورت حرف نمیزنم.بهشون گفتم وایشون فکرشون رو کرد و خواسته هاش رو گفت که بیشتر مادی بود.منم قبول کردم.ولی ایشون زدن زیرحرفشون وبهم گفتند که برام ارزش نداری.منم سعی کردم فراموش کنم که بعد ازمدتی دوباره پیام دادن و ...دوباره الکی داد زدو...یه جورایی بلاتکلیف بود و من مطمئن نبودم که به خانوادم بگم.چون آبروداشتم.بعد از چندماه تصمیم به مهمانی گرفتم ولی ایشون منصرفم کردن.ازم جزوه خواست ومنم بالحنی بدباایشون حرف زدم.اون شب اعصابم بهم ریخته بود واولین گریه روهم کردم براش.چون ترم آخرابود.مادرش هم میدونست ولی خودش میترسیدمباداکسی منوباایشون ببینه.تااینکه سراغم روازدوستم گرفته بودوبهم پیام دادکه من شماروقبول میکنم.به عقیده ایشون من اخلاق بد،بی پول وبدون مسکن هستم و گفتندکه سعی کن کارکنی تاخواستگاریم.الان هم چندهفته است که اصلاجواب پیام هام رونمیده و...به نظرشما:

به محمد لاهرودی

سلام خدمت دوستان عزیز

 

سلام

(به کمک آقایون نیاز دارم.غرور و مردونگی مردها)میگن غرور مرد خیلی براش مهمه.چون بدون پدر بزرگ شدم.ازدواج کردم.الان درک درستی از غرور مرد ندارم اینکه چجوری نباید بشکنمش..چه چیزایی غرور اقایون رو جریحه دار میکنه؟

سلام دوستان

با سلام خدمت دوستان

من پسری 28 ساله هستم تحصیل کرده و تا چند روز دیگه اگه خدا بخواد در یکی از بانک ها مشغول بکار میشم.
من تا چند وقت پیش هیچ فکری در مورد ازدواج نمی کردم حتی وقتی که پدر و مادرم مطرح می کردند سریع جبهه می گرفتم و بعضی وقتا به مشاجره می کشید.
تا اینکه به مرور از یکی از دخترایی که توی دانشگاهمون بود خوشم اومد.
همدیگه رو می شناختیم.بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم و اینکه ممکنه هر جوابی بده یه راه ارتباطی پیدا کردم و ازش خواستگاری کردم و اونم درجا جواب منفی داد.
دلم آروم نگرفت دوباره چند روز دیگه بهش گفتم اونم گفت که روش فکر میکنه. و گفت خودم داخل تلگرام به ای دیت پیام میدم.
پیام داد و بعد کلی صحبت های دو پهلو و سوالای عجیب غریب گفت که برو پی زندگیت نمی خوام اذیتت کنم.
فکر می کردم اعتماد نداره منم همه جوره سعی کردم اعتمادشو به خودم جلب کنم چون بهش حق میدادم. بار دوم هم بی نتیجه موند.

پیرو صحبت های دوستانی که در خانواده برتر میگفتن کسی رو که دوست داری باید روی خواستت پافشاری کنی برای بار سوم رفتم جلو و دیدم بازم نظرش منفیه و یک جواب تند و تیز داد و بلاک کرد.
دوباره خودش اومد و یه پیام داد که ارومم کنه و از بدبختیای خودش گفت و خداحافظی کرد.

اینم بگم که قبل از اینکه منو بلاک کنه من ازش شماره خانوادشو خواستم باهاشون صحبت کنم چون از خواستگاری مجازی خوشم نمیاد ولی تا اینجاش مجبور بودم چون اطلاعات دیگه ای درموردش نداشتم که اون چیزی نگفت و سکوت کرد.

بهرحال بهش حق میدم شاید از من خوشش نیومده یا شایدم دلیل دیگه ای داشته والا ظاهرمم خیلی بد نیست لاغر و قد بلندم (190) خوب نباشم بدم نیستم.

به تصمیمش احترام گذاشتم ولی چند روزه تو خلوت خودم گریه می کنم.
میگم من که تا الان به امید اینکه کسی رو که دوست دارم گیرم بیاد،سمت هیچکس نرفتم چرا باید همچین چیزی بشه
غرورم هیچی ولی دلم بدجور شکست

از اون روز آروم و قرار ندارم یسری مشکلاتم بهم اضافه شده

ببخشید با جزییات گفتم ولی اونقدر ذهنم درگیره که قدرت تصمیم گیری و اراده کافی برای حرکت دیگه ای ندارم حتی انگیزه ای برای شروع کارمم ندارم.دنیا برام بی معنی شده.

خلاصه دوستان بدون احساسات و قضاوت عجولانه اگه نظر و کمک مفیدی دارید برادرتون رو بی نصیب نذارید.

با تشکر

سلام.
با دوستام رفته بودیم بیرون برای انجام کاری. تو پیاده رو که داشتیم راه میرفتیم، من سرم پایین بود و به حرف یکی از دوستام گوش میدادم. یه نگاه کردم جلو ودیدم چند تا دختر دارن میاند و من دوباره سرم رو انداختم پایین. دخترا که رد شدن شتیدم که یکیشون گفت ِخه چه پسر مظلومی. اون یکی دوستم خندید و گفت محمد با تو بودااا. یا مثلا تو پارک نشسته بودم؛ دختر خانم محترمی اومد ونشست کنارم و پاش رو انداخت رو هم و نزدیک پاهای من؛ جلوی مامانم. خب فازتون چیه؟ یا دیدم زنه دست همسرش رو گرفته وهمسرش در حال حرف زدنه ولی زنه چشمش هزارجا میچرخه.
هدفتون از ازدواج چیه خب؟ ترس از حرف مردم؟ اینکه بمونید؟
همین چند روز پیش زیرنویس کرده بودشبکه آی فیلم، دختره نوشته بود تا پول نباشه عشق به وجود نمیاد!!خب یعنی چی؟ اگه پول میخوایدپس چرا میگید برای ما صداقت مهمه و انتظار نداریم؟!
دختر خانم هایی که تیپ میزنند و موهاشون رو میریزند بیرون، فازتون چیه؟ دیده شدن؟ کمبکد احساس و عاطفه؟ پس چرا پسری میادسمتتون ناز و اطفال و...میکنید و میگید این اقا هوی وهوسه عشقش؛ فاز شماها چیه؟
رفته بودم کنفرانس، دخترخانم چادری از جلوم رد شد و در کمال ناباوری دیدم چادرش نیم متر از پایین کمه، کتونی پوشیده بود و پاچه شلوارش هم تا پایینه چادرش بود.
نمیخوام بگم من خوبم. نه، دیدم که میگم. دیدم که دختر خانم چادری محترمی که تو بغل پسر چرخ میخورد. دیدم که دختر خانم چادری محترم و باشرف در حال فروختن جوراب در پیاده رو بود. دخترخانم مانتویی که در حال سیگارکشیدن بود. برعکس پسری که تو به بینیش حلقه انداخته بود. بهتر نیست تمومش کنیم؟
بهتر نیست عاشق یه نفر بشیم و درد ودلامون رو بهم بگیم؟
تا کی میخوایم ادامه بدیم و بیایم بگیم آقا پسرا ازدیدن ساپورت و جوراب های ما، کفش ماتحریک میشن؟ خب چه چی؟ کیف میکنید؟ فازتون چیه؟ دیدن پاهای پرانتزی کیف داره؟! دیدن جوراب و کفش شماها که راه رفتنی پاهاتون چپ وراست میشه کیف داره؟!
ازدواج هم میکنید و یک هفته بعد طلاق میگیرید.
بیایید خودمون باشیم.
عاشقانه و بایکی و به دور از هوس. باهم بگید وبخندید و اونوقت متوجه میشین که لذتی داره.
زندگی رو ساده شروع کنیم. اطمینان بدیم بهم. لازم نیست جهیزیه انچنانی بخریم در ابتدا. باور کنید رو تشک هم میشه خوابید. لازم نیست تخت خواب چند میلیونی بخریم همون اول.
گوشیمون رو نگیریم دستمون و شروع کنیم با چند نفر حرف زدن. از کلمه چادر برای اثبات خودمون استفاده نکنیم. چادر پوششیه که نگاه نامحرم بهتون جلب نشه. مانتو هم همینه. مانتوهم مثل چادر. مانتوهای درست وحسابی.
در آخر: خیلی زود خسته میشین کسایی که صبح زود بیدار میشن وآرایش میکنن.
خیلی زود خسته میشن کسایی که شلوارتنگ میپوشن و ابرو بر میدارن.
موفق باشید

سلام. امیدوارم خوب باشید.
داستان من از اونجایی شروع شد که مادرم بدون اطلاع من به خالم گفته بود که دخترت رومامیخواییم ...
منم تو این حال و هواهانبودم راستش. تااینکه مطلع شدم و گفتم نمیخوام.خخخ. زوره مگه. دختره خوب بود ولی خب نمیخواستم. تااینکه خالم فهمید وچندسری زنگ زد و آخرسرمامانم جواب داد وپشت تلفن منوتحقیرکرد.گفت پسرت فقط بلده درس بخونه، سربازی نرفته و کارنداره. منم چیزی نگفتم. گذشت و دختره ازدواج کرد. دختری که مظلوم و مودب و جواب سلام منم نمیدادازاول، دیدم از همون روز اول عکس های عاشقانه و حرفهای عاشقانه میذاره. اوه اوه. چون من از اینکارا بدم میاد. خب اینجا خداروشکرکردم که وصلت نکردیم. شوهرش هم آس وپاسه و4روز هفته هم خونه پدرزنش.
خب به نظرشما مگه من مقصرم که اینجوری باهام برخوردمیشه؟
خب منم معیارهایی دارم از همسرم. مثلا:
1-چادریی باشه واقعا. چون دوست دارم چادرش رو بندازه روم.
2-کفش اسپرت نبوشه به هیچ وجه من الوجوع!!بدم میاد واقعا.
3-آرایش در بیرون زیادنکنه.
4-درک کنه منو.
5-دوستم داشته باشه.
6-حاضرباشه باحداقل امکانات زندگی کنه.
7-غذا نون و پنیر بخوره ولی عاشقانه.
8-اهل خنده زیادباشه.
9-از این کفشای عروسکی و...نپوشه. کفش سروسنگین بپوشه
10-اهل تفریح و کوه ودشت باشه
11-به روسریش ازاون گیره های پروانه ای بزنه
خخخ
خودمم خوبمااا
مثلا
1-قد 185و 23سال سن
2-ابروپیوسته و دوطرف پرپشت
3-اهل قرتی بازی مثل شلوارتنگ و جوراب دخترونه پوشیدن و اینانیستم. سروسنگین لباس مجلسی میپوشم. همسایمون بهم میگفت بابابزرگ.خخخ
4-درس خون
5-دانشجو. صبح ها تواتوبوس .5صبح. سرپا.بوی دهن ملت.اه اه.
6-چندتاپیشنهادهم داشتم ولی خب اشتباهی گرفته بودن.
7-مغرور ولی بعضیامیگن ازخرطوم فیل افتاده.خخخ
و
خیلی هامیگن دانش اموزی!!!
خب ولی 45میلیون پس اندازدارم. درس میدادم ومیدم.
خواستم پژوبخرم. صبح دیدم رفته رو86میلیون.
خانوادم نمیدونن.
به نظر شما ازدواج فامیلی رو کی مد کرده که میگن خوبه؟
خب من دوست ندارم مثل قدیمی والانی ها عقدکنم. چندسال بگذره و جهیزیه که جورشدبریم سرخونه وزندگی. خب یعنی چی؟ مثل خاله بازی میمونه.
زندگی بایدباهم شروع کنیم. ذره ذره رو خودمون بسازیم ولی خب نمیشه.طرزفکر ماادم ها خراب شده. کسی که دانشجوعه آواره است. واقعامن موندم اونایی که اولین بارتوجلسه اول خواستگاری باهم حرف میزنن، چطورمیشه که درعرض 15دقیقه رازهم خوششون میاد؟!!!!

سلام
راستش چند وقتیه دلم میخواد نظر شماهارو راجع به بحث حجاب بدونم ولی دودل بودم که مطرح کنم یانه؟!
چون میدونم عده ای بی توجه به مسائل مربوط به اون سعی در ترویج بد حجابی یا بی حجابی رو دارن که همین افراد این حق رو به همسر یا به محارم خودشون نمیدن و فقط دنبال هوس رانی هستن.
اما دوتا فیلم قرار دادم که اگه لطف کنید و نظراتتون رو بگید ممنون میشم.
لینک فیلم اول:
/کدومو-برای-ازدواج-می-پسندی؟فیلم/http://www.bahejab.com/5350
در مورد فیلم اول شما هم بگین خودتون یا برادر یا پسرای دور و برتون کدومو میپسندن و اگر شما هم قائل به حد وسط برای پوشش بودین بگین علتش چیه؟!
لینک فیلم دوم:
/استند-آپ-جالب-و-معنادار-کمدین-آمریکایی/http://www.bahejab.com/13020
فیلم کوتاه دوم مقایسه جالب و طنزگونه بحث حجاب با بی حجابی است که بیان کننده اینه که حتی اگه کسی بخواد از حجاب بدون داشتن آگاهی ایراد بگیره ما هم قادریم چنین کاری بکنیم.
ممنون میشم نظرات خودتون رو در مورد این دو فیلم بویژه اولی بگین.
حتی برو بچه های به اصطلاح غیر مذهبی هم دلایلشونو بگن ... هرچند که تفکیک آدم ها با مذهب کار اشتباهیه!

اگه پست شد عنوان: نظر شما در مورد حجاب بانوان

راستش نمیدونم دوسم داره یا نه
خیلی درگیر شدم
باید بگم که خودم دوسش دارم و در واقع اینکه بفهمم اونم دوستم داره برام مهمه واقعا
همه چی از چشم تو چشم شدنی شروع شد که دو دقیقه طول کشید
یعنی نه مثله سریال ها
داشتم درابطه با موضوعی بهش توضیح میدادم و به صورت اتفاقی دو دقیقه ی تمام به چشماش خیره بودم
و از همونجا ازش خوشم اومد
شاید مثله بچه های نوجوون به نظر برسه اما نمیدونم منی که دهه هفتادی هستم چرا اینطوری عاشق شدم
ادم مغروری هستش
با این حال خوش برخورد و مهربون
از این دسته ادماییه که عمرن به یکی بگه دوستت دارم
و از دوستاش شنیدم این عمرن عاشق کسی بشه
یعنی از موقعیت شغلیش از رفتاراش معلومه که توقعات بالایی داره
من سعی کردم جلوش خودم باشم
یه شخصیته شیطون دارم و باحال میگن که دارم
و من با اینکه ادب رو توی صحبت باهاش رعایت کردم هر موقع که دیدمش نتونستم جلوی این دو رفتارم رو بگیرم که منه واقعیه و چندباری باعثه خندش شدم
تاحالا هول شده جلوم و سوتی بده
تاحالا دیدم داره یواشکی نگاه میکنه
تاحالا چیزای زیادی شده
اما من هربار گذاشتم به پای اینکه اتفاقی بوده
نمیدونم واقعا از طرفی با خودم میگم هرقدرم شیک و مرتب باشم عاشق یکی مثه من نمیشه
هرقدرم سعی کنم خوب و اراسته باشم نه موهام بلونده نه ام دوست دارم ابروهامو رنگ کنم
یه بار تو یه مکان که بودیم یهو یه خانوم اومد پیشش ولی جوری با اون خانوم رفتار میکرد که مثلا انگار دوسته معمولیشه
اما دوستش برعکس اینقد با اون خانوم گرم گرفته بود
راستش من پیشنهاده یکی از دوستای این اقا رو جلوی خودش رد کردم و حتی حاضر نشدم نگاش کنم
و اینکه بعد ها این اقا یهو اشنا هم در اومد
حتی یکبار وقتی بعد از مدتها منو دید داشت با موبایل صحبت میکرد یهو بلند گفت باشه چشم جوری که مثلا منو دوستام بشنویم
نمیدونم واقعاااا نمیدونم شاید حساس شدم شاید اشتبا میکنم شاید عادی بوده😭😭😭😭😭

سلام آقای نجفی اگه فیلم دوم رو دیدین و بنظرتون اثری در اصل موضوع مطرح شده نداره اونو قرار ندین تا صرفا نظرات بر اساس فیلم اول باشه.ممنون

سلام. امیدوارم خوب باشید.
داستان من از اونجایی شروع میشه که ترم اول دختر خانمی مدام بهم نگاه میکرد، حالت چشم غروه، ازم جزوه میگرفت، یامثلا ازپیش دوستاش منو میدید؛ سریع خودش رو به من میرسوند و ...
به دوستم گفتم و اونم گفت عاشقته.
راستش من نمیدونستم عاشقی چی هست. اولین بار بود که با دختر حرف میزدم.
ترم دوم اواخرش اومدم بهش بگم که من به شما علاقه دارم؛ متوجه شدم مهمانی گرفتند و درحال خداحافظی کردن هستن. خخخ
من ازش خداحافظی نکردم. ایشون خانم محجبه و مانتویی بودند. گفتم قسمت نبوده.
باور کنید من اصلا کاری ندارم.
خلاصه ترم 3 دیدم یکی پیام داده و سلام و احوالپرسی و... و گفته معنی فامیلی شما چیه؟!!
منم پرسیدن شما و شماره رو از کجا اوردید و... گفت بماند.
بعد تو دانشگاه دیدم و فهمیدم ایشون هم همکلاسی من هستند ولی اویل ترم مرخصی بودند. سنشون بالابود ولی گفت نخیر هم سن شمام. شناسنامه بدم؟
گذشت و ایشون پیام میدادند که کجایی؟ اینستا که نیستی و...
ازم جزوه ترم های قبل رو میگرفت و کمکش میکردم و دیدم نه مثل اینکه علاقمند شدم به ایشون. بهشون گفتم و ایشون هم اول گفتند که شما اصلا مثل پسرای امروزی نیستید و مثل سن بالا ها لباس میپوشی (لباسهای پارچه ای و پیراهن میپوشم) و آس وپاسی و... خب ایشون مانتویی تا حدودی موهابیرون و لاک میزدن. همین. منم سر وسنگین و ظاهر دلنشین و قد بلند دارم. جواب منفی دادند و منم گفتم باشه و برگشت بهم گفت تو برام ارزش نداری. من حرفی نزدم.
تا اینکه بهم پیام داد و جزوه میخواست و منم گفتم مگه اینجا انتشاراتیه؟ بعد ادامه داد که میدونم ازم ناراحتی و ... منم گفتم واقعیتش اینه که از حالم ازتون بهم میخوره.
چون قبلا بهش میگفتم لاک نزن، موهات رو بده تو، با هرکسی بگو وبخند نکن ولی بهم گفت به تو ربطی نداره. واقعا دوستش داشتم و میخواستم به خانواده بگم. منم اون شب تو بغل دوستم تو سرویس بهداشتی گریه کردم و چشمام پف کرده بود. رفتم سرکلاس عمومی (ساعت 8صبح،درس عمومی. نشسته بودم بیرون تا ایتاد بیاد. دیدم دختره سریع از کلاس اومدبیرون و ادای صحبت کردن باگوشی رو دراورد وجلوم رژه رفت. منم رفتم کلاس ودیدم پشت سرم اومد. شبش پیام داد و گفت تو واقعا دوستم داری؟ گفتم اره و شرط گذاشت ومنم قبول کردم ولی زد زیرش و منکرش شد. تا اینکه بعد یکسال پیام داد و گفت من تورو دوست دارم. کلی حرف زد. منم جواب دادم ولی دوباره رفت و خبری نشد... بعضی وقت ها تنهایی خیلی خوبه. منم گفتم برو به سلامت.
به نظرتون من خیلی تحویلش گرفتم ولی خب واقعا زندگیم شده بود ولی کاریه که شده.
به نظرشما فراموشش کنم یا... دلم براش میسوزه، مظلومه.
ممنون

سلام پسری ۲۳ ساله هستم که یه دختر به شدت عاشقم شده و خیلی دوستم داره. و تمام معیار های اخلاقی و خانوادگی که دلم میخاد رو داره و پنج سال کوچکتر از منه و بهم گفته که عاشقمه و ازدواج کنیم. ولی با معیار های زیبایی که من انتظار دارم فاصله داره . نمیدونم اگه قبول کنم بعدا پشیمون میشم یا نه؟؟ میترسم هیچوقت کسی با این اخلاق و دوست داشتن پیدا نکنم... چیکار کنم؟؟؟

سلام دوستان
می خواستم لطفا من رو راهنمایی کنید
من دختری بالای 30 هستم خیلی دوست دارم ازدواج کنم. خواستگار هم تا حالا تقریبا زیاد داشتم اما گزینه مناسبی هنوز پیدا نکردم.
حدود 4 ساله قبل در کلاسی آقایی از من خوشش اومد. تایم اون کلاس کوتاه بود و در واقع ما چند بار بیشتر همدیگرو ندیدیم. دو تا نکته هم بگم که این آقا از من کوچکتره ( هرچند که اصلا بهشون نمیاد ) و دوم اینکه هر دو در مقاطع بالا تحصیل می کنیم.
روزای اول کلاس من ار زفتار ایشون متوجه شدم که از من خوششون میاد اما حرف خاصی نزدن و بعد از اون کلاس هم دیگه خبری ازش نشد تا 6 ماه بعد پیام داد که من عاشقت شدم و.... و این مدت هم از ترس اینکه جواب منفی بشنوم پیام ندادم که چون من حس خوبی به ایشون نداشتم جواب منفی دادم و ایشونم رفت تا 6 ماه بعد دوباره پیام داد که یک فرصت برای آشنایی بده و.... من نمی تونم فراموشت کنم و عاشقم و از این حرفا. منم با اینکه حس خوبی نداشتم ولی چون خیلی مودب هستند و خانواده دار و واقعا پسر کاری تصمیم گرفتم این فرصت رو به هر دومون بدم که ببینم حسم تغییر می کنه یا نه؟!
ما قرار گداشتیم یک مدت کوتاهی رو برای آشنایی کلی قرار بدیم و اگر اوکی بودیم بعد به خانواده هامون اطلاع بدیم و ادامه ماجرا
ما هر دو تقریبا مدهبی هستیم
اما از فردا صبح قرارمون ایشون یکطوری با من برخورد می کرد انگار من زنش یا نامزدشم و یک شبه از خانم.... به عشقم تبدیل شدم که این قضیه به شدت من رو تحت فشار قرار می داد. من از ایشون خواهش کردم عجله نکنه و یکم فرصت بده که ایشون قبول نکرد و گفت من نمی تونم و یکسال صبر کردم و توی ذهنم یکسال باهات زندگی کردم و... و خلاصه اش اینکه مدت زمان آشنایی ما به یک هفته هم نکشید و مجبور شدم که دوباره جواب منفی بدم. بعد از اون هر از مدتی به منم پیام می دادن که در ذهنم هستی و تو رو خدا یک فرصت دیگه بده و.... و من چون می ترسیدم ایشون وابسته بشن یا اذیت من اصلا جواب نمی دادم. الان 4 سال گذشته و هنوز به من پیام می ده که منتظرتم و....
چند وقت پیش به من پیام داد و کلی قسم که جواب بده کارت دارم. بعد از اینکه جواب دادم گفت تو رو خدا یک فرصت دیگه بهم بده من نمی تونم فراموشت کنم و...
حالا سوال من از شما اینه ( راستی ما هر اهل دوست دختر و دوست پسر نبودیم )

اولا اینکه به نظرتون طبیعیه یک آقا پسری در سن حدود 30 این همه مدت عاشق دختری بمونه که 4 سال پیش چند بار بیشتر ندیدتش و حتی درست و حسابی با هم حرفم نزدن؟؟؟

دوما اینکه این آقا میگه من تو زندگیم تا حالا عاشق نشدم حتی نوجوانی و این مدت هم با اینکه تو جوابم رو ندادی نتونستم به کس دیگه ای فکر کنم، به نظرتون مشکلی نداره؟

سوم هم اینکه صفحه اینستاشون بازه من فالورهاشون رو از سر کنجکاوی چک کردم همشووون یک سری خانم بلا و.... هستند ولی من یک دختر محجبه هستم این معنیش چیه؟؟؟

سلام...من یه دخترم22سالم هس... چندوقتیه به شدت از خدا دورشدم بهش بدبین شدم همش فک میکنم دوس داره عذابم بده هراتفاق بدی توی زندگیمه فک میکنم تقصیرخداس دیگه دوسم نداره فقط میخواد التماسش کنم واونم عذابم بده خیلی تنهام حالم به شدت بده چیکارکنم چطوری دوباره بایادش اروم شم چرا صدامو نمیشنوه چراکمکم نمیکنه اروم شم چرا دعاهامو نمیشنوه خستم خیییلی روحم خستس...