با سلام و درود فراوان خدمت خوانندگان گرانقدر.
در این مقاله قصد دارم در بارۀ جادوی نوشتن صحبت بکنم و از همه لحاظ آن را مورد بررسی قرار بدهم. دوستان گرامی، من یک دانشجو هستم امّا شغل دوم من نویسندگی است.
تا به حال هیچ کتابی را چاپ نکرده ام امّا بیشتر در زمینۀ رمان های کلاسیک و فانتزی قدیمی کار می کنم. معمولاً برای رفع خستگی و علاقه ای که از بچگی به نوشتن داشتم، این حرفه را دنبال می کنم. نه به دنبال مدرک رفتم و نه کلاسی شرکت کرده ام و نه در کارگاه نویسندگی عضو هستم. فقط برای دل خودم می نویسم و از طرف عده ای کتاب باز حرفه ای، رمان هایم مورد نقد مثبت قرار گرفته است.
بعلاوه، همیشه وقتی سر کلاس انشایم را می خواندم، مرکز توجه معلّم و همکلاسی هایم بودم و در نهایت این نمره 20 بود که روی دفتر انشای من پس از پایان خواندن آن می نشست. اینها را برای از خود تعریف کردن و به سبب غرور تکبر اینجانب در نظر نگیرید بلکه قصد داشتم از تجربه ام به شما بگویم و اعتماد شما را برای توصیه هایی که در ادامه بدان اشاره می کنم جلب کنم.
بنده علاقۀ زیادی در خواندن سبک زندگی انسان های بزرگ دارم و همین طور شرح حال های آنها. نکته جالبی که متوجه آن شدم این بود که همۀ آنها بلا استثناء، خودشان شرح حال نویس خودشان بودند و به اصطلاح هر روز ژورنالینگ انجام میدادند. در ارتباط با ایده هایشان مینوشتند و یا رویداد های جالبی که در روز با آن مواجه می شدند، همه را به رشته تحریر در می آوردند.
از بزرگترین و قدیمی ترین آنها اگر بخواهم یاد کنم، میتوانم به مارکوس آرلیوس، امپراتور روم باستان اشاره کنم که صدها مرتبه از تمام امپراتورهای روم باستان از جمله ژولیوس سزار، والاتر بود. ایشان هر شب قبل از خواب ایده هایشان را روی کاغذ مینوشتند و واقعاً یک فیلسوف به تمام معنا بودند که البته پیرو مکتب رواقی بودند که در زبان انگلیسی بدان Stoicism می گویند.
یعنی عاری از هرگونه نگرانی و دلشوره نسبت به تغییرات بد دنیوی. مثل یک رویداد بد در زندگی یا یک حادثه ضرر زننده. برای اینکه احترامی به این مکتب کهن ادا کرده باشم، با مثالی به توضیح می پردازم. یک انسان پیرو مکتب رواقی، از اتفاقات بد زندگی تأثیر نمیپذیرد. مثلا اگر سیل تمام اموالش را ببرد، ناراحت نمی شود و به انزوا نمی رود.
روی قنائت تمرکز دارد و به ثروت اهمیت نمی دهد. بیشتر روی روح خویش کار می کند و صفات مثبت انسانی را در خود پرورش میده تا کلاه گذاشتن سر مردم و بدی کردن به آنها. اینها کمترین چیزهایی هستند که من میتوانم در مورد آن صحبت کنم، اگر بیشتر بگویم مقاله خیلی طولانی خواهد شد امّا در صورتی که دوست داشتید در مورد مکتب رواقی و رواقیون جست و جو کنید.
این امپراتور بزرگ بعد از مرگش در مورد نوشته های خود حرفی نزده بود امّا با پیدا کردن مجموعه نوشته هایش و ترجمه آنها در طی صدها سال، این مجموعه به کتابی به نام تأملات تبدیل شد که این کتاب هم ترجمه شده است و انتشارات ققنوس این کتاب را منتشر کرده.
من همیشه به نوشتن، به چشم یک کار هدفدار نگاه می کردم به این معنا که حتما باید مجبور شد تا نوشت. همواره باید تکلیفی وجود داشته باشد یا نیاز آن به چشم بیاید تا یک نفر دست به قلم شود. واقعاً با دیدن جوانان هم سن خودم افسوس هنگفتی می خورم وقتی می بینم که آنان از این نعمت خدادادی که واقعاً از درگاه آسمان به انسان آموخته شده، برای فرستادن پیام های منزجر کننده و نگارش متون پوچ و در بسیاری از موارد آلوده به گناه استفاده می کنند.
تا به حال کسی را ندیدم که مانند آن روزگار برای دل خودش بنویسد. من تجربه این کار را نداشتم. بیشتر از نوشتن به عنوان رفع خستکی و آرامش استفاده می کردم که ثمرۀ آنها می شد یک رمان یا فیلمنامه. امّا بعد از متوجه شدن این موضوع، تصمیم گرفتم شرح حال نویسی کنم. امّا اینجا بود که دغدغه ها شروع شد. با خودکار؟ مداد؟ اصلاً تایپ کنم؟ یا روی کاغذ؟ روی گوشی چطور؟ امّا چند روز بعد به خود نهیب زدم که من میخواهم به شیوه کاملاً کلاسیک این کار را انجام بدهم.
هر چیزی قدیمی اش خوب است حتی نوشتن. من از گذشته تمایل زیادی به جمع کردن دفترچه داشتم. یعنی هر موقع که در سایتی یا در لوازم و تحریری یک دفترچه می دیدم که به دلم مینشست. آن را می خریدم و کمدم شده بود پر از دفترچه های کوچک و بزرگ که چیزی در آن نوشته نشده. بیشتر هم دفترچه های صحافی شده می خریدم نه سیمی یا منگنه شده. بلأخره تصمیم گرفتم از آنها استفاده کنم. یکی را برداشتم و شب شروع کردم به نوشتن. همیشه قبل از خواب این کار را انجام میدهم. اوایل خیلی حساس به شیوه نوشتن بودم امّا الآن اصلاً به چیزی که قرار است بنویسم فکر نمی کنم. فقط می نویسم. هیچ قائده خاصی وجود ندارد. دستور زبان و املای صحیح برایم مهم نیست. فقط می نویسم. از اتفاقاتی که امروز افتاد. از تحلیل رفتار های مردم گرفته تا منتهی شدن موضوع به مسائل فلسفی و جامعه شناسی و اخلاقی. فقط مینوشتم.
در اکثر اوقات هم از وضع روحی مناسبی برخوردار نیستم و همیشه نوشتن بود که به من آرامش می داد. وقتی یک مشکل یا یک اتفاق بد را مینوشتم و به شکافتن موضوع میپرداختم، اینکه چرا به وجود آمد؟ چرا این گونه شد؟ و به مسائل بال و پر می دادم، حالم بهتر می شد و شب را با آرامش بیشتری میخوابیدم. علاوه بر آن، ذهنم تخلیه می شد. دیگر به چیزی فکر نمی کردم. مدت ها پیش به سبب همین مشکلات روحی نزد روانشناس می رفتم و او هم به من پیشنهاد نوشتن همزمان با فکر کردن داده بود. امّا من آن موقع به حرفش زیاد اعتنایی نداشتم ولی امروز آن را با تمام وجود درک می کنم. واقعاً نوشتن معجزه می کند. به خودم دستور می دادم و آن را می نوشتم و می دیدم که انجام می شد. به خود آرامش می دادم، تمرکز می کردم، تلقین های مثبت می کردم و خلاصه اینکه خیلی نوشتن برای من راهگشا بود.
چند هفته ای می شود که دیگر به خواندن پرسش های مردم در تارنمای خانوادۀ برتر بسنده نمی کنم بلکه سعی می کنم چیزی هم بنویسم و منتشر کنم. مطلبی که متوجه شدم اینه که خیلی ها افکارشان را نمی نویسند و فقط در ذهن گره خورده شان بال و پر می دهند که در نهایت موجب می شود بیان و مسائلشان را از مردم بپرسند. البته این کار خوب است، خیلی خوب! ولی از شما تقاضا دارم مدتی جایی مستقر شوید و بنویسید! افکارتان را بنویسید. با خود روی کاغذ حرف بزنید. نترسید، کسی مطالب شما را نمیخواند، حتی خودتان هم بعدا نمیخوانید. من هم تا به حال نشده به شرح حال های یک ماه پیشم برگردم و آنها را بخوانم. فقط می نویسم.
در درس خواندن هم همین هست. به یاد دارم یکی از استادانم وقتی از وضع نابسامان نمره های کلاسی ناراحت بود، گفت:«علتش آن است که نمینویسید! فقط کتاب را روزنامه وار میخوانید و شاید موقع حل تمرین یا مسئله دست به قلم بشوید. بلکه باید نوشت! اگر یک جمله را نمیفهمید، در بارۀ نفهمیدن خود بنویسید و آنقدر ادامه دهید تا راه دستتان بیاید و مطالب را بفهمید و در ذهن خود حک کنید.» از حرفش خیلی خوشحال شدم.
شما با نوشتن می توانید خودتان را درمان کنید، آرامش پیدا کنید و مدیتیشن کنید. حتی کتابی که در ابتدای مقاله بدان اشاره کردم با نام مدیتیشنز منتشر شده است. چرا که این کار مارکوس آرلیوس نوعی مدیتیشن محسوب می شد. پس بنویسید!
مقالۀ من در اینجا به اتمام می رسد امّا می خواهم یک موضوع متفرقه را در پرانتز بگویم. من خیلی روی این مسئله حساس بودم، اینکه روی چه کاغذی بنویسم؟ با خودکار بنویسم یا مداد؟ با چه مدادی؟ با خودنویس چطور؟ خودنویس و پر کردن جوهر از دوران دبیرستان همراه من بوده است و همیشه برای تمرین حل کردن با خودنویس می نوشتم. چون خیلی سریع و روان است و اصلاً دست درد نمیگرفتم و میتوانستم ساعت ها به حل مسائل و تمرین های درسی بپردازم. امّا از آنجایی که جوهر گران شده بود حیفم آمد جوهر خودنویس را برای کار دیگری غیر از درس خواندن استفاده کنم و به نوعی هم خودنویس برای درس خواندن من شخصی سازی شده بود. یکی از علت های اینکه به خودکار علاقه ندارم، تأثیر مخرب آن روی طبیعت است چون پوکه های آن بازیافت نمیشود و در طبیعت رها می شود. امّا خودنویس فقط نیاز به جوهر دارد تازه، مخزن جوهر شیشه ای است و نه پلاستیکی..
حتی از آن هم می توان برای کاری استفاده کرد و نگهش داشت. از اتد هم خوشم نمی آید چون باز مخزن نوک ها از پلاستیک فشرده یا به اصطلاح شیشه ای استفاده می شود و آنها هم بازیافت نمیشود. بهترین جایگزین مداد است. امّا مداد که بدتر باید باشد! کلی درخت برای ساخت آن قطع می شود و من به شدت روی طبیعت حساس هستم.
تا اینکه با مدادهای دوستدار طبیعت آشنا شدم که از چوب ساخته نمی شوند و تأثیر مخرب روی محیط ندارند. خوشبختانه ایران تکنولوژی تولید این مدادها را دارد. دو شرکت «البرز» و «ادمیرال» مدادهای پلیمری بدون چوب و دوستدار محیط زیست تولید می کنند که من آنها را امتحان کردم. متأسفانه کربن مدادهای البرز خیلی کم رنگ مینویسند و باید اندکی به آن فشار بیاورید ولی باز هم من عاشق این مداد شدم و کلکسیون مدادهای پلیمری و ایرانی به کلکسیون دفترچه های من اضافه شد. معمولاً هم شرح حال هایم را با مداد می نویسم. صدای آن در شب خیلی دلنشین است و خودش یک مدیتیشن محسوب می شود. دیگر خیلی صحبت کردم. ببخشید.
پایان.
← مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه)
- ۱۶۱۳ بازدید توسط ۱۰۴۱ نفر
- پنجشنبه ۴ اسفند ۰۱ - ۲۲:۱۷