توهم عاشقی...
یه اوقاتی زندگی بازیش می گیره با آدم کاری می کنه که دوست داره ساعتها زیر بارون پاییزی بایسته بی آنکه سردش بشه، چون از درون تهی شده تا مغز استخوان شون سوزونده.
یا شایدم یه راه بی برگشت رو بره و بره تا برسه به...، جایی که تنهایی مطلق باشه، یا شایدم جایی باشه خودش باشه و توهمش اینم بهتره، بهتراز اینکه کسی انگشت اتهام بگیره سمتش بگه تقصیر توعه، تو بودی که دل باختی، توهم خوب چیزیه لااقل برای من... توهم دوست داشتن و دوست داشته شدن.
روزگاره عجیبیه، با یه نیم نگاه عاشق میشن با یه تپش قلب درمونده با یه بهانه جدا، بهش هم میگن عاشقی
← مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه)
- ۳۹۰۲ بازدید توسط ۲۸۷۷ نفر
- شنبه ۲۱ بهمن ۰۲ - ۲۲:۳۱