سلام
خوبان این حرف های یک پسر مجرده که از 35 سالگی هم عبور کرده و شاید شنیدنش بتونه به یه عده ای کمک کنه.
از وقتی 15 سالم بود نماز می خوندم بی بند و بار نبودم هیچ وقتم دنبال دوستی نرفتم، اما یه مشکل بزرگ کم کم پیدا شد، به دلایلی خ.ا کم کم اومد تو زندگیم اونم اتفاقی، اوایل که اصلاً نمی دونستم چی هست چه برسه بدونم گناه بزرگیه بعدها که فهمیدم دیگه دیر بود.
پسری که هیچ وقت دوست مخالف نداشت امکان ازدواج هم همین طور، من بودم و یه شهوت زیاد و سرکش اهل پ و ر ن دیدن هم نبودم. بارها خواستم ترکش کنم بارها به اصلاح توبه کردم اما هیچ وقت بیشتر از 4 ماه نشد وقتی سراغم می اومد دیگه هیچی نمی فهمیدم می شدم مثل زودپزی که داره منفجر می شه تو تموم این سال ها خیلی گریه کردم خیلی التماس خدا و پیر و پیغمبر کردم تلاش می کردم دخترها رو نبینم مواظب باشم. سال ها نمازم رو اول وقت می خونم مگه نه اینکه نماز انسان را از فحشا حفظ میکند اما من هیچ وقت نتونستم موفق بشم بیش از چند ماه نمی تونستم تحمل کنم بالاخره لغزش می کردم.
یادمه یه بار کنار دیوار تکیه زدم تمام صورتم از شدت گریه خیس بود و امام زمان رو صدا می زدم اما هیچی به هیچی، توی حرم امام رضا رفتم وارد که شدم با هر قدمی پاهام سنگین تر میشد احساس کردم امام میگه برو بیرون منم رفتم خیلی ساله که دیگه نمی رم به هر معصومی متوسل شدم جوابم بی محلی بود تا اینکه آیه ای رو دیدم که نوشته بود به این مضمون که هر کس از راه غیر ازدواج به ارضای نیازش بپردازد از تجاوز کاران هست و در جای دیگه خدا متجاوزان رو دوست ندارد و آیه 73 سوره یونس هم جواب همه سوالام رو داد که خدا بر قلب معتدین و متجاوزین مهر میزند.
یه پسری مثل من گرم مزاج که هیچ وقت نشد خلاص بشم با وجودی که بارها سعی کردم کم کم فهمیدم که چرا نجات پیدا نکردم چرا خدا نجاتم نداد چرا معصومین دستم رو نگرفتن و بی محلی دیدم دلیلش همین بود.
یه اوقاتی خودم رو سرزنش می کردم اما درست همون روز غول شهوت که پیداش میشد می شدم عین کسی که مست شده و هیچی نمیفمه و این گناه کثیف رو مرتکب می شدم این همون مهری هست که خدا به قلبم زده امروز خیلی دلگیر شدم وقتی این آیه آخری رو دیدم به خدا پرخاش کردم سرش داد کشیدم نا خود آگاه یاد شعر حافظ افتادم کجا گویم که با این درد جانسوز/ طبیبم قصد جانِ ناتوان کرد.
دخترها و پسران اگه خیلی جوونید نذارید کار به اینجا بکشه من زندگیم به اینجا کشید که بفهمم خدا نه تنها نجاتم نداد بلکه مهری هم به قلبم زد و رهام کرد خیلی زجر کشیدم، این ها رو گفتم چون دلم نمی خواد هیشکی به اینجا برسه یه اوقاتی می گم خوش به حال اون هایی که سرد مزاجن من عین آتشفشان بودم و البته ضعیف چون نتونستم.
← ترک خودارضایی (۱۲۷ مطلب مشابه) ← تفکر در قرآن (۳۴ مطلب مشابه) ← تفکر در احادیث و روایات (۲۷ مطلب مشابه) ← ارتباط با خدا (۳۳ مطلب مشابه)
- ۵۹۵۲ بازدید توسط ۴۵۴۰ نفر
- چهارشنبه ۱۲ مهر ۰۲ - ۲۲:۰۰