چهل سال پیش چهل ساله ها طور دیگری بودند و اکنون ما چهل ساله ها گویی که چهل سال راه با آنها متفاوتیم.
چهل سال پیش، چهل ساله ها جوانی شان را کرده بودند و در آغاز میانسالی گویی در تمام جنبه های زندگی مقدمات را پشت سر گذاشته و به تماشای نتیجه می نشستند
پدر بزرگ چهل سالگی زندگی خودش که به روال بود برای پسرش هم آستین بالا زده بود
پدر چهل سالگی با چندین فرزند پس اندازی هم برای آنها در نظر می گرفت
مادر بزرگ چهل سالگی نوه اش را به آغوش میگرفت
مادر چهل سالگی عروسش را پاگشا کرد
آری چهل سال پیش چهل ساله ها عشق را تجربه کرده بودند و ثمره عشق را تماشا می کردند
چهل سال پیش چهل ساله ها سختی و رنج شروع کار رو به جان کشیده و ثمره تلاش و سرمایه خود را به ثبات شغلی رسانده بودند
چهل سال پیش چهل سالگی آغاز میانسالی بود عمرها به کمال میرسید و هشتاد و نود و صد سال پایان زندگی شان بود
ما چهل ساله های امروزی حلقه گمشده ای در زندگی داریم به نام جوانی! نمیدانیم کی شروع شد و کی تمام شد گویی از ما دزدیده باشند اثری ازش در زندگی نبود از کودکی به میانسالی پریدیم
چون کودکی محصل سال ها مشغول بودیم و بعد تا دور خودمان چرخیدیم تا خود را جمع و جور کنیم گفتند چهل سالگیت مبارک!
نه عشق را دیدیم نه ثمره اش
نه سرمایه را دیدیم نه ثبات شغلی
پس جوانی کجای زندگی بود که از دستمان لیز خورد؟!
دیگر چهل سالگی آغاز میانسالی نیست!
عمرها کوتاهتر شده و روزها با شتاب میگذرند آنقدر با سرعت که گویا ما از زندگی جا مانده ایم.
«فلانی»
هی، فلانی! دل به غم مسپار،نومیدی بران از خویش.
دور دار ازجان خود تشویش.
تو درختی،ناامیدی آتش قهار.
باشتاب و بی امان گستر.
هان،مشو تسلیم نومیدی،
که نماند از وجودت غیر خاکستر.
جای شکرش باز هم باقی است.
تو هنوز اینجا مرا داری،
من تو را دارم.
ما هنوز اینجا شناساییم
که چه هستیم و که هستیم و کجا هستیم.
و چرا هستیم؟این اصلی ترین اصل است:
و چرا هستیم؟
← درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) ← مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه)
- ۳۶۰۱ بازدید توسط ۲۴۷۷ نفر
- جمعه ۲۱ بهمن ۰۱ - ۰۱:۳۸