سلام وقت همگیتون بخیر!
سوالم راجب اینه که شما ها هم وقتی پیش خودتون با خدا صحبت میکنید اونو مثل یه آدم تصور میکنید؟ نمیدونم فقط من اینجوریم یا همه همینن.
من مخصوصا اوقاتی که دلم میگیره میگم خدایا جونم بغلم کن. یا مثلا بهش میگم من دلم گرفته مهم نیستا تو غصه نخور ... نمیدونم همش تصور میکنم مثل یه انسانه. منظورم اینه این طوری عشق بازی با خدا گناهه؟ آخه حضرت علی (ع) یه جایی فرمودن که وقتی خدا رو به چیزی شبیه میکنی به همون اندازه محدودش میکنی ... آخه آدم که دلش میگیره دوست داره خدا رو بغل کنه...
بی نهایت رو که نمیشه تصور کرد.. اصلا مگه خدا خودش نگفته از رگ گردن به ما نزدیک تره... یعنی انقدر نزدیک که بشه یه بخشی از وجودمون و روحمون... اصلا بشه خودمون... من بدم میاد از اینکه با خدا رودربایستی داشته باشم گریم میگیره اصلا ...
احساس میکنم قراآن خیلی رسمی انسان ها رو مخاطب قرار میده ... یا این دعاها که همش باید خودمون رو بنده ی بدبخت ذلیل جلوه بدیم و خدا رو مثل پادشاه ... من دوست دارم خدا رفیقم باشه... عشقم باشه... نه یه طوری که احساس کنم به خاطر قدرتش خیلی دوره... این اشتباهه آیا ؟
در مورد ارتباط با خدا:
احساس میکنم سیم ارتباطیم با خدا قطع شده
نا امیدی نتیجه امیدوار بودن به غیر خداست
این جور قرار گذاشتن ها با خدا خوبه ؟
تجربیات شما از امدادهای خدا در موقعیت های سخت
وضعیت خوبی ندارم ولی امیدم خداست
کافیه همه چیز رو بسپاریم به خدا
چطوری خدا رو تو زندگی اصل قرار بدیم ؟
چه جوری دلم و متصل کنم به خدا ؟
بیاید یه خورده بنده با معرفتی برای خدا باشیم
باید چیکار کنم تا خدا تو زندگیم پر رنگ تر شه؟
دقیقا نمیدونم چی شد که مشتاق خدا شدم
قدر سلامتی تون و بدونید خدا رو هم شکر کنید
← مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)
- ۲۳۲۳ بازدید توسط ۱۷۸۸ نفر
- پنجشنبه ۳۰ آذر ۹۶ - ۱۹:۰۷