سلام دوستان
الان که دارم این متن رو مینویسم حالم خیلی بده اگه میشه راهنماییم کنین .
خوب اجازه بدین همه چیز و از اول بگم ؛
سه سال پشت کنکور موندم برای اینکه پزشکی قبول بشم ، اما متاسفانه رشته مورد علاقم قبول نشدم و یه رشته پیراپزشکی تو دانشگاه شهید بهشتی قبول شدم ، وقتی رفتم دانشگاه حالم خیلی بد بود ، خیلی داغون بودم چون حس میکردم سه سال از زندگیم هدر رفته ولی از همون روزهای اول یکی از پسرای کلاس به شدت نظرم رو به خودش جلب کرد، اونم مثل من حالش بد بود و به جرات میتونم بگم تو 90 درصد خصوصیات اخلاقیش شبیه منه و اینکه خیلی شبیه همون پسری بود که همیشه تو رویاهایم میدم با اینکه متوجه این همه شباهت شده بودم ولی مدام انکار میکردم .
میترسیدم که یه طرفه عاشقش بشم ، روزها میگذشت و من همش این موضوع رو انکار میکردم در واقع اصلا دوست نداشتم به ذهنم پر و بال بدم اما واقعا دست خودم نبود تا اینکه نزدیک عید شد و فهمیدم بله عاشق شدم ، چون 13 روز عید که نمیدیدمش برام زهر مار شده بود و مدام گریه میکردم .
خودم باورم نمیشد آنقدر وابسته شدم در واقع چون هر روز میدیدمش متوجه نبودم تا اینکه بعد از این که دیدمش انگار کل دنیا رو بهم داده بودن ، خیلی خوش حال بودم خیلی ، ولی همش ته دلم نگرانی رو حس میکردم لطفا بهم نخندید چون خودم میدونم خیلی احمقم ولی چه کنم ؟
حالا بگذارید کمی از خودم بگم یه دختری که یه ماهه بیست و یک ساله شده از خانواده ی خیلی اصیل ظاهر خوبی دارم، و از لحاظ مالی متوسط رو ب ه بالاییم شخصیت اروم و نجیبی دارم اگه نبودم تا به حال هزار بار بهش فهمانده بودم عاشقشم ، اینا رو گفتم که یه ذهنیتی داشته باشین نه اینکه بخوام تعریف الکی کنم بآور کنین داغون تر از این حرف هام اونم یه پسر خیلی خجالتی و آروم و نجیب و مهربون و ... .
خلاصه تابستون به همین روال گذشت با گریه و افسردگی و شب بیداری و ... تا اینکه امسال تصمیم گرفتم خدا رو جایگزین اون کنم نماز می خونم منی که آخرین بار یادم نمی یاد کی نماز خونده بودم و ذکر میگم و می خوام خودمو به خدا نزدیک تر کنم ولی بازم اون خلا رو حس میکنم به نظرتون چی کار کنم ؟پستم خیلی طولانی شد بقیه رو تو نظرات میگم
------------
نظرات اعضای بیان ، بدون تائید نمایش داده می شوند .
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) ← عشق یک طرفه (۴۴ مطلب مشابه)
- ۴۱۹۳ بازدید توسط ۲۹۷۵ نفر
- يكشنبه ۲۲ مهر ۹۷ - ۲۰:۴۷