خانواده برتر

سلام

به نظرم به مشاور مراجعه کن.بهتر میتونه کمکت کنه

سلام من خاطرخواه  های زیادی داشتم ولی طلاق گرفتم ازشوهرم  چون تفاهم  نداشتیم کلابعدش با یه آقایی اشناشدم  که رابطه جنسی داشتیم ولی به ازدواج علاقه نشون نداد گفت من دین ندارم الان چیکارکنم

سلام‏ ‏دوست‏ ‏عزیز
ببین‏‏ ‏هروقت‏ ‏زبان‏ ‏یاد‏ ‏گرفتی‏ ‏فقط‏ ‏بزن‏ ‏برو‏ ‏اینجا‏ ‏نمون‏ ‏چون‏ ‏تو‏ ‏این‏ ‏مملکت‏ ‏جای‏ ‏پیشرفت‏ ‏نیست‏ ‏چه‏ ‏بیسواد‏ ‏باشی‏ ‏چه‏ ‏با‏ ‏سواد‏ ‏باید‏ ‏سگدو‏ ‏بزنی‏ ‏واسه‏ ‏۱میلیون‏ ‏پول‏ ‏اینجا‏ ‏همه‏ ‏فقط‏ ‏به‏ ‏فکر‏ ‏خودشونن‏ ‏هرکس‏ ‏واسه‏ ‏خودش‏ ‏میخوره‏ ‏و‏ ‏میبره‏ ‏پس‏ ‏اگه‏ ‏میخوای‏ ‏تو‏ ‏زندگیت‏ ‏پیشرفت‏ ‏کنی‏ ‏و‏ ‏مثل‏ ‏ادم‏ ‏زندگی‏ ‏کنی‏ ‏اینجا‏ ‏نمون‏‏ ‏اینجا‏ ‏همه‏ ‏یا‏ ‏خودی‏ ‏ها‏ ‏رو‏ ‏میزارن‏ ‏سرکار‏ ‏یا‏ ‏باید‏ ‏خودت‏ ‏یه‏ ‏پارتی‏ ‏داشته‏ ‏باشی‏،مثل‏ ‏خودت‏ ‏که‏ ‏با‏ ‏هر‏ ‏بهونه‏ ‏ای‏ ‏ردت‏ ‏کردن‏‏،چون‏ ‏اینجا‏ ‏ایران‏ ‏است‏ ‏یبار‏ ‏دیگه‏ ‏تکرار‏ ‏کن‏ ‏اینجا‏ ‏ایران‏ ‏است‏ ‏پس‏ ‏بزن‏ ‏برو‏ ‏چون‏ ‏اینجا‏ ‏دیگه‏ ‏زندگی‏ ‏کردن‏ ‏سخته‏ ‏مثل‏ ‏منک‏ه‏ دیگه‏ ‏زندگی‏ ‏کردن‏ ‏واسم‏‏ ‏هیچ‏ ‏ارزشی‏ ‏نداره‏ ‏دیگه‏ ‏بریدم‏ ‏از‏این‏ ‏زندگی‏ ‏مسخره‏ ‏و‏ ‏پراز‏ ‏مشکل‏‏ ‏اونوقت‏‏ ‏یاران‏ ‏باوفای‏ ‏این‏ ‏مملکت‏‏ ‏میگن‏ ‏که‏ ‏مردم‏ ‏باید‏ ‏مشکلات‏ ‏زندگی‏ ‏رو‏ ‏تحمل‏ ‏کنن‏ ‏اونوقت‏ ‏خودشون‏ ‏شکمشون‏ ‏پره‏‏ ‏اونوقت‏ ‏این‏ ‏مرد‏م‏ ‏بدبخت‏ ‏باید‏ ‏زجر‏ ‏بکشن‏...ای‏ ‏خدا‏ ‏مگه‏ ‏ظلم‏ ‏کردن‏ ‏شاخ‏ ‏ودم‏ ‏داره‏ ‏همه‏‏ ‏اینا‏ ‏ظلم‏ ‏دیگه

دوست عزیز

سلام

اون خانمی که گفتی در واقع یه توهم تو ذهنت بوده چون شما هیچ شناخت واقعی ازش نداشتی و تصمیم جدی برای ازدواج هم نداشتی. پس نذار یه خیال اینقدر تو زندگیت تاثیر بذاره!!!

همه ما تو زندگیمون موارد موفقیت و ناموفقیت هایی برامون پیش اومده. این عجیب و منحصر به شخص شما نیست و اتفاقا همین شرایط هست که مشخص میکنه بالاخره نقاط ضعف و قوت ما چی هست. چی از زندگی میخوایم و با چه شرایطی رضایت بیشتری از زندگیمون داریم و ... ایناست که چند چندمون با خودمونو مشخص میکنه و فرآیند طبیعیه رشد ماست.
اما چیزی که مهمه نتیجه گیری و سرعتی هست که این افت و خیز های ما داره.
اینکه با چه تفکر و انرژی و سرعتی ای بعد از زمین خوردن ها بلند میشیم و عملکردمون اصلاح میکنیم و دوباره شروع میکنیم یا اینکه هی مکث میکنیم و وقتمون با آیه یاس خوندن تلف میکنیم.
یا اینکه بعد از موفقیت ها با چه تفکری موفقیتمون رو مدیریت میکنیم و گسترش میدیم. چقدر مغرور و در نتیجه مهجور میشیم و یا چقدر مردم دار و شاکریم.

خوشبختی رسیدن به همه خواسته ها نیست بلکه در لذت بردن و استفاده بهینه از همین داشته های اندکمون هست تا رسیدن به خواسته های بیشتر. "شکر نعمت نعمتت افزون کند..."

اما چنتا نکته:
1- اولا ببین به چه کاری واقعا علاقه داری همونو ادامه بده
چون اینجوری انرژِی اولیه بیشتری برای شروع داری
چنتا کار یادداشت کن. مثلا 3 تا. روشون بصورت کامل و متمرکز و همه جانبه بررسی کن.

2- از کوچکترین کارها هم استقبال کن. از دستشون نده و براشون ارزش قائل باش. اینا پله های موفقیتت هستند.
مثلا اگه زبان انگلیسی رو خیلی دوست داری. فکر نکن که مثلا حالا من فقط در صورتی موفقم که یه آموزشگاه زبان انگلیسی تاسیس کنم!!!
میتونی همزمان هم تدریس خصوصی داشته باشی و هم ترجمه مقالات و متون انگلیسی رو قبول کنی هم بعنوان بازاریاب برای چنتا شرکت فعالیت کنی و هم تو آموزشگاهها تدریس داشته باشی و... حتی ترجمه یه بروشور کوچیکو از دست نده چون همین میتونه برات یه تبلیغ باشه و پله ای برای موفقیت های بعدیت.... حتی هر شغل دیگه ای داشتی در کنارش این فعالیتهای مورد علاقه رو هم میتونی داشته باشی.
وقتتو تلف نکن. نگو پولش کمه ارزش نداره!!! از هر زمانت پول دربیار و اجتماع دوستان کاریتو گسترش بده. اما ازین شاخ به اون هم شاخ نپر...

3- اگه بنظرت رسید که یه کاری رو شروع کنی خوبه اولا یه مدت حتما با افرادی که در همون زمینه تجربه عملی دارن مشورت کنی. خیلی دوستانه مثلا برو یه دامداری و با حتی موسسش درباره کارشون صحبت کن ازشون راهنمایی بخواه مسائلشون بپرس. شاید تو نگاه اول مثله یه رقیب بهت نگاه کنن اما اگه برخوردت دوستانه باشه میتونی باهشون طرح دوستی بریزی. حتی شاید بهتر باشه بری یه سال با هر عنوانی با گروهشون همکاری کنی تا سررشته کار و بالا و پایینش دستت بیاد. یا اینکه فروم هایی که تو اینترنت هست تو بحثاشون شرکت کن.
یه دفترچه داشته باش و اطلاعاتتو سرجمع کن.

4- برای تحقیقاتت کامل از کمک آدما متخصص که در فروم ها هستند و همون دوستان و حتما حتما تجربه و حمایت پدر گرامی و کسانی در فامیل و دوستان که تجربه های راه اندازی کار دارند و عاقلند حتما حتما استفاده کن. هیییچ غروری نداشته باش که به ضرر خودته و گام به گام کوچکترین سوالاتو از افرادی که میتونن کمک کنن بپرس.

5- حالا با اعتماد بنفس در حد کوچیک کارتو استارت بزن تا جراتت و توانت بیشتر باشه.خیلی آروم و بتدیج با درنظر گرفتن جوانب سرمایه جمع کن و سرمایه گذار جذب کن و کارتو گسترش بده.
اگه هیچ وقت شروع نکنی طبیعیه که هیچ وقت نمیتونی با موفقیت به پایان برسونی. اما اگه شروع کنی 50 درصد احتمال موفقیتت بیشتر از شروع نکردنه.
از احتمال شکست ایده هات هیچ وقت نترس. چون اینجوری هیچ کاری رو نمیتونی شروع کنی.
جهان پر است از ترسوهای خوش فکر.
ولی سعی کن تا جای ممکن جوانب کارو درنظر بگیری و شجاع و مطلع و با توکل باشی.
برای رسیدن به موفقیت تمام اون چیزی که لازم داریم همه ی اون چیزیست که داریم.
انشاء الله که تو کار اول موفق میشی اما اینو بدون ممکنه حتی بعضی وقتا چنتا کار راه بندازی و به موفقیت لازم نرسی ولی این پروسه و کلاسی هست که تو رو بزرگ میکنه و باعث میشه راه مناسبت رو پیدا کنی. حداقل حداقلش اینه که تجربت از یه آدمی که کاری رو شرع نکرده بیشتر شده. اما تو هر کدوم از کارا آخرین حد تلاش و تمهیداتتو داشته باش. کم نذار.

5- هر کاری که شروع کردی باید و باید و باید صبور باشی و زود جا نزنی. همه کسب و کارها تا چند سال ممکنه سودآوری لازم رو نداشته باشن. مهم پشتکار و صبر و مدیریت شماست. بعد از چند سال که شناخته بشی اوضاع بهتر خواهد شد و کارتو میتونی گسترش بدی. حتی من تو شرکتی که کار میکردم و الان یه شرکت حیلی موفق و بزرگ شده مدیرمون میگفتند که تا 9 سال هیچ سودی نداشتند و تمام درآمدشون از کارای دیگه بوده!!!


تو پرانتز: (یه لبنیاتی تو محله ما هست اول که اومده بود حدود 5 سال پیش یه مغازه با دهنه کوچیک بود و یه یخچال داشت و شیر و دومدل پنیر و ماست . همین. تولید خودش بود. اما فوق العاده محصولاتش باکیفیت بود و آدم منصف و خوش اخلاق و مردم دار و مومن واقعی. برخورد خیلی خیلی محترمانه و صبورانه. یه پسر حدود 25 ساله. هرکس یه بار ازش خرید میکرد مشتری میشد.کم کم ماست چکیده هم با چند طعم مختلفو اضافه کرد بعدش گردو و برنج و نون محلی هم از محلشون آورد.
اما نکتش این بود که هرچی میاورد حتی اگر کم اما از کیفیت عالی و باقیمت واقعی و بدون واسطه. مثلا شما در نظر بگیر خیلی از مشتریاش از زمانیکه فقط شیر و ماست داشت مشتریشن. حالا از دوستانش شدن.
خلاصه الان بعد از 5 سال کارش به جایی رسیده که با 4 تا برادر دیگش دامداری زده تو یه روستای نزدیک کارگاهش تو چنتا خیابون اونطرف تره و 4 دهنه مغازه با دو دهنه انبار داره ولی بازم وقتی میخوای تو مغازش بری باید واستی تا جا باز شه. 2 تا صندوق دار داره و همیشه 6 نفر دارن مشتریهارو راه میندازن که از 6 صبح تا 12 شب هر 6 ساعت عوض میشن. بازم ولی صفه تو خیابون. غیر از شاید بیش از 50 نوع محصولشون یه چیز جالب اینکه اینا یه تانکر یخچالی دارن تو انبارشون که اندازه یه اتاق دوازده متریه روزی سه بار تانکرو پر میکنن و از اون از طریق لوله کشی و نهایتا چنتا شیر بزرگ، شیر رو برای مشتریا تو مشما میریزن. همیشه تو کوچه ما بخاطرش ترافیکه. از اون سر شهر و حتی شهرا و کشورای دیگه ازش خرید میکنن. یکی از اقوام که کانادا ساکنه هر وقت میاد ایران از محصولات اون روغن و عسل و شیره انگور و کشک و زرشک و زعفرون و ... خرید میکنه با خودش میبره.)

یا یه مورد دیگه سراغ دارم که از آرد گندم نشاسته و قندهای مورد نیاز صنایع غذایی رو استخراج میکنن. موسس کارخونه آقایی هست که دیپلم داره ولی روحیه ریسک پذیر و امیدوار و متواضعی داره. حتی سرمایه اولیشون خیلی کم بود چون بعد از ورشکستگی کار قبلیشون شروع کردند. اما اول فقط نشاسته تولید میکردند.

یا یه مورد دیگه که با یه کارگاه مجسمه های پلی استر از صفر شروع کرد تو همین چند سال اخیر و اوضاع اقتصادی بد. ولی الان درآمدش خیلی خوبه. اون فقط یه مدیره که تحصیلاتش هیچ ربطی به کارش نداره!

می بینیم اگرچه اوضاع اقتصادی خوب نیست اما میشه چون موارد اینجوری هم زیادن.

بنظر من دلیل موفقیتشون:

1- انتخاب کار مناسب (در دسترس و ساده برای خودمون شاید در رابطه با نیازای اولیه مردم باشه)

2-مکانیابی مناسب کار

3- ریسک پذیری و قدرت تحمل ریسک با استفاده از حامیان و مشاوران

4-شروع کار از مقیاس خیلی کوچیک با سرمایه کم و گسترش کار کم کم بعد از بازاریابی با جذب سرمایه گذار

5- کیفیت کار و انصاف توامان که بهترین تبلیغات هست.

6- حفظ و افزایش کیفیت و تنوع کار بمرور و متناسب با زمان مثلا محصولات مخصوص ماه رمضان

7- استفاده از افراد متخصص و علم و تکنولوژی روز لازم و متناسب با گسترش کار

8- جدیت و پشتکار و ایمان و مردم داری و اخلاق

9-روشهای ارائه کار و خدمات متنوع و منعطف مثلا قبول سفارش

و ...

شما هم حتما مواردی رو سراغ دارید خیلی مهمه که قوی باشیم چه از نظر روحی و چه از نظر اطلاعاتی و حتما شروع کنیم. بقول یکی از دوستان الان حتی از ماسه بادی ساحل دریا میتونی کار بسازی فقط باید بخوای.

شاد و سربلند و خوشبخت باشید.

---

آقای نجفی
سلام
اگه صلاح میدونید این کامنتو با حذف پاراگراف اول بصورت یه پست بذارید.

چقد خوبه که باز اینجا اومدینو کامنت گذاشتین من هنوز که هنوزه کامنتی که برای یکی از پستام گذاشتین یادمه و عجیب با اسم کابریتون حس خوبی میگیرم

واقعیتش خیلى زندگیت در هم بر همه، واقعا خودمو جات گذاشتم سردرد گرفتم ولى تو یه امتیاز دارى! اینى که هنوز خیلى جوونى! بعضى از پسراى ما تا سى سى و خرده اى سالگیشون تو این اوضاع تو میمونن, نه شغلى و نه همسر و خانواده اى نه برنامه اى تازه اون موقع فکر میکنن یه جاى زندگیشون میلنگه و میفهمن فعلا هیچ کارى نکردن اما تو زود به این نتیجه رسیدى

ببین چنتا کار میتونی بکنی 

به همین زودی جا زدی کاسه چکنم گرفتی دستت.استخدامای این روزا که نمیشه مثل استخدام رسمی حالا نشد به هردلیل مهم نیس.منم مدرکم بوسیدم گذاشتم داخل کشو اون موقع حساب کردم ببینم چی دارم که روش حساب کنم جز یه استعداد خدادادی عملا هیچی نداشتم.به لطف تن سالمم تونستم خیلی تجربه کسب کنم گلیمم از آب بکشم بیرون.شما فکر کردی حالا با یه مدرک باید فرش قرمز واست پهن کنن.نه دوست عزیز اینجوری نیس با مدرک بی مدرک باید کار کنی اونم سخت.تا زندگی بپذرتت بتونی باهاش دربیوفتی.

به "به غریبه آشنا"

ممنونم دوست عزیز
شما خوب هستی که این نظر لطفو داری.

خدارو شکر

سلام.

یه  سوال ازت میپرسم,تنت سالمه ؟اگه اره  دوباره شروع کن بجنگ واسه رسیدن به خواسته هات,من حسرت یک ثانیه سلامتیه تو رو دارم,اگه سالم بودن خیییلی کارامیکردم اما دیگه نتونستم درسمو ادامه بدم برم سرکار حتی ازدواجم نمیتونم بکنم افسرده وخونه نشین شدم.خداروروزی میلیونهابارشکرکن که سالمی .هروقت ناامیدشدی یادمن بیفت که گفتم حسرت یه ثانیه سلامتی  ودردنکشیدن دارم دارم,حسرت اینو دارم که مریضیم نذاشت به ارزوهام برسم

سلام 

منم 18سالگی تو اون ارگان به خاطر عینک(چشم)رد شدم