سلام دوستان
امیدوارم حال همگی خوب باشه
من یه پسرم، بین ۲۳ تا ۲۵ سال سنم هست... و دانشجو هستم. یک سری مشکلات مربوط به چشم دارم، بدبختانه هیچ راه حل پزشکی ای هم برای این مشکل پیدا نشده، نگم براتون که از بچگی برای دیدن تخته کلاس مجبور بودم جلو بنشینم، و کلی دردسرهای دیگه که کشیدم و با حل اون ها راه خودم رو باز کردم.
پسر آرومی هستم، سرم تو کار خودمه، یکی از فعالهای دانشگاه هستم و هیچ چیز خاصی هم نمی خوام از این دنیا به جز یکم آرامش، ولی چندین ساله که این مسئله ازدواج ذهن منو درگیر کرده.
گاهی اوقات به خدا میگم، خدایا گردن باریک تر از من پیدا نکردی؟!، بعدش می بینم غیر از خدا کس دیگه ای رو ندارم که...، خلاصه که اصلاً آرامش ذهنی ندارم و نمی دونم چه کار کنم، اومدم برای اولین بار اینجا یه کم بنویسم تا شاید خالی بشم...
ببخشید، شاید مطالبی که نوشتم منسجم نبود، به بزرگی خودتون ببخشید.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)