سلام
نمیدونم چیکار کنم لطفا و خواهشا کمکم کنید یه جور هم درد دله هم راهنمایی میخوام . 19 سالمه ، در اوایل نوجوانی پدرم فوت کرد. با مادرم و برادرم زندگی میکنم. بعد از فوت پدرم هر روز مشکل پشت مشکل بود جوری که از یازده سالگی من و مادرم سه روز آخر هفته میرفتیم پیش پدر بزرگ و مادربزرگم و هیچ وقت معنی تفریح و اینا رو نفهمیدم.
پدربزرگم کشاورز بود و زمین داشت. پدرم از بچگی تو اون زمین ها زحمت کشیده بود و کار کرد بود. با این وجود درس هام خیلی خوب بود و خیلی میخوندم هر جور که شده بود. وقتی رفتم دبیرستان رشته تجربی رو انتخاب کردم چون پدرم همیشه دوست داشت دکتر بشم همیشه حالم بد بود از بعد پدرم کلا روزایی هم که خونه خودمون بودیم فقط ناراحتی و اعصاب خرابی داشتم به خاطر رفتارای داداشم که سه سال ازم بزرگتره .اگر با خودم بدرفتاری کنه هیچ مشکلی ندارم ولی وقتی با مادرم بد حرف میزنه یا گاها حتی ناسزا میگه شدیدا قاطی میکنم .
نمیتونم تحمل کنم ولی چون خودش گفته چیزی نگو مجبور بودم فقط تحمل کنم ، سال سوم دبیرستان خود قبل امتحانات مادر بزرگم فوت کرد . حدود یک ماه فقط درگیر مراسم اینا بودم و با هر چی که خونده بودم سعی میکردم امتحانات رو بدم که معدل نهایی من هفده شد. سال کنکور رسید و من که کلا آدم آرومی بودم تو این چند سال داغون بودم و میدونستم که افسرده هستم از طرفی رفتارهای داداشم تفریح نداشتنم و درک نکردن بقیه هم خصوصا تیکه هایی که بعضی از افراد فامیل مینداختن خیلی داغونم میکرد ولی هر چی بود فراموش میکردم.
سال چهارم تابستون سرکار رفتم تا پول کتاب هام رو جور کنم و پولشم جور کردم و با اینکه سه روز آخر هفته از پدر بزرگم مراقبت میکردم و عملا نمیشد درس بخونم باز بقیه هفته میخوندم تو شرایط بد خونه.
بهمن ماه بود که پدربزرگم فوت کرد. خیلی داغون شدم خیلی. حال روحیم بدتر شد. از اون همه زمین و مغازه که داشت هیچی به نام مون نزد و فکر کرد عموم این کار رو میکنه که زهی خیال باطل. چند ماه باقی مونده به کنکور شده بود همش بحث. منم افسرده بودم ولی باز امید داشتم به کنکور . کنکور که دادم اون طور که میخواستم نشد. اینقدر مادرم و اطرافیان چون رتبم هجده هزار شده بود اذیتم کردن که این همه بهت امید داشتیم اون وقت تو اینطور این همه تو جمع بهت گفتیم دکتر اون وقت تو اینطور شدی.
بخدا فقط حرفشو میزدن وقتی مهمون میومد وقتی میرفتن دوباره بحث شروع. تصمیم گرفتم بمونم پشت کنکور گفتم اوضاع درست میشه. مادرم تحت تاثیر حرف بقیه قرار میگرفت و همش میگفت نه فلان ، تو تابستون کنکور باهام خیلی بحث کردند و یه سایت بود دیدم زده هر وقت خودارضایی میکنم راحت میشم از استرس. این کار رو کردم . چند بار اول اینطور بود چون انگار فشاری از روم برداشته میشد ولی بعدش معتاد شدم ولی بعد پنج ماه هر جور شده ترک کردم تازه فهمیدم پشت کنکور موندم.
خوندم ولی مثل قبلا نبودم هر وقت مثل هر روز بحث میشد خیلی حساس تر شده بودم . رسما نابودم کرد با هر روز بحث کردن هیج وسیله ی دیگه ای هم نداشتم از خونه فرار کنم و حتی نمیتونستم برم چون بعد هر بحث خودم سعی میکردم مادرم رو آروم کنم با اینکه خودم داغون میشدم.
تو چند ماه عالی خوندم ولی یک ماه آخر مشکل پیش اومد و هر روز یکی خونمون بود و نتونستم اون طور که میخوام کنکور بدم و میدونم نتیجه خوبی نمیشه. چیکار کنم؟ بمونم پشت کنکور بخدا آرزومه یه جا راحت باشه بخونم نامرد عالمم اگر در نیام ولی بدونم مادرمم هر روز با این بحث نمیکنه پول هم ندارم زیاد فقط از پول چهار ماهی که کار کردم ششصد هفتصد تومن موند .
حالا بحث سربازیه که اگر نخوام برم و بخونم باید برم دانشگاه پیام نور .
لطفا یه راهنمایی کنید واسه زندگیم چیکار کنم که هم آرامش داشته باشم هم موفق بشم.
مرتبط:
توصیه به جوانان برای داشتن یه آینده موفق
من یه توصیه میکنم، شما هم یه توصیه بکنید
توصیه های خواهرانه برای دختران
کارم از توصیه و نصیحت و راهکار دادن گذشته
به دختری که داره 20 ساله میشه چه توصیه هایی دارید
۱۵ توصیه به پسر ها در ارتباط با ازدواج، کار و زندگی
سرکوفت و نصیحت در نوجوانان نتیجه مطلوبی ندارد
تجربیات شما در مورد نصیحت های دیگران
با نصیحت های خیرخواهانه مرهمی باشید برای زخم هام
نصیحت کنید تا زمان پیری احساس نکنم عمرم الکی گذشته
برای رسیدن به موفقیت، روزانه چند ساعت تلاش می کنید ؟
چند نکته ی ساده برای موفقیت در زندگی
← مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه)
- ۱۵۸۳ بازدید توسط ۱۲۱۲ نفر
- سه شنبه ۹ مرداد ۹۷ - ۱۸:۱۱