سلام
من پسری ۲۱ ساله هستم از پدر مادرم بدم میاد در حقمون خیلی بد کردن.
۶ خواهر و ۳ برادریم . من فرزند ۸ م . دنیای من با اونا خیلی فرق داره من فکرم کلا
از سایر خواهر و برادرم متفاوته .دوست دارم اعضای خانواده با هم صمیمی بشن ولی
نیستن زباد دعوا میکنن پدر مادرم هم با خودشون هم با ما . امسالم کنکور دادم
. برای سال سوم که کنکور شرکت میکنم و بخاطر اینا نتونستم بخونم . پارسال عاشق یه
دختری شدم که مثل خودم بود بعد هم شهری بودیم و همو دیدیم خیلی بهم نزدیک
بودیم ولی دو ماه که اخلاقش عوض شد خیلی دوسش دارم الانم عاشقشم ولی عشق
زوری رو نمیخوام نه با اون نه با هیچ کس . طرف نخوادم به پاش نمیوفتم که هر چند که
دیونشم .الان وابستشم . منم رابطه یک هفته س که رابطه رو کات کردم . به درک نمیخوادم منم نمیخوامش .
ولی تنهام از بس تنهایی کشیدم با این دوست شدم . من خیلی با محبتم . تعریف نیست اخلاقم اینجوریه بخاطر محبت باهام دوست شدن . خودم حالش و خوب کردم ولم کرد . گفتم دلیل سردشدنت چیه؟ گفت اگه دوستم داشتی قبول میشدی . گفت تو هیچی به هیچی نمیکنی . تنهام گذاشت . دلم آرامش میخواد آرامش نه دعوا نه فحش های پدر مادرم
← درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) ← خودسازی در پسران (۲۳۱ مطلب مشابه)
- ۲۳۸۶ بازدید توسط ۱۷۷۵ نفر
- يكشنبه ۲۶ شهریور ۹۶ - ۱۰:۵۷