سلام دوستان
امیدوارم حال همگی خوب باشه
من یه پسرم، بین ۲۳ تا ۲۵ سال سنم هست... و دانشجو هستم. یک سری مشکلات مربوط به چشم دارم، بدبختانه هیچ راه حل پزشکی ای هم برای این مشکل پیدا نشده، نگم براتون که از بچگی برای دیدن تخته کلاس مجبور بودم جلو بنشینم، و کلی دردسرهای دیگه که کشیدم و با حل اون ها راه خودم رو باز کردم.
پسر آرومی هستم، سرم تو کار خودمه، یکی از فعالهای دانشگاه هستم و هیچ چیز خاصی هم نمی خوام از این دنیا به جز یکم آرامش، ولی چندین ساله که این مسئله ازدواج ذهن منو درگیر کرده.
گاهی اوقات به خدا میگم، خدایا گردن باریک تر از من پیدا نکردی؟!، بعدش می بینم غیر از خدا کس دیگه ای رو ندارم که...، خلاصه که اصلاً آرامش ذهنی ندارم و نمی دونم چه کار کنم، اومدم برای اولین بار اینجا یه کم بنویسم تا شاید خالی بشم...
ببخشید، شاید مطالبی که نوشتم منسجم نبود، به بزرگی خودتون ببخشید.
پیشنهاد:
انسان ها به اشتباه در زمین به دنبال آرامش مطلق میگردند
حق دارم در آینده خانواده ای پر از آرامش داشته باشم؟
یه زن می خوام که کنارش آرامش واقعی رو تجربه کنم
حس میکنم با خواستگارم که 11 سال بزرگ تره به آرامش میرسم
چه چیزی باعث آرامش در زندگی میشه
دلم از زندگی آینده آرامش و عشق میخواد
من فقط آرامش میخوام، چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم
چطور یک زندگی با آرامش و بدون جنگ اعصاب داشته باشم ؟
کسی جز خود شما، مسئول بازگشت آرامش تان نیست
چطور میتونم در زندگی مشترک همسرم رو به آرامش برسونم ؟
همه چیز دارم ولی کسی که بهم آرامش بده ندارم
نمیتونم به آدمی که قراره کنارش آرامش داشته باشم اعتماد کنم
← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۱۳۷۹ بازدید توسط ۱۰۳۱ نفر
- شنبه ۱۱ مرداد ۹۹ - ۱۲:۰۰