باسلام..
توی نظر قبلیم ان یکی سایت گفته بودم که با اقا پسری هستم که به شدت منو دوست داره و الان نزدیک هفت هشت ماهیه که منو به خانوادش معرفی کرده اما خانوادش منو نمیخوان چون غریبم و هر کدوممون ی شهر جدا هستیم..خانوادش حتی حاصر نیستن کلمه ای از من بشنون و فقط فامیل رو برای پسرشون مد نظر دارن و ایشون رو طوری تو این هفت هشت ماه تحت فشار گذاشتن که از فامیل زن بگیرن هرچه زودتر و این اخریا اینقدر فشار و اعصاب خوردی زیاد شده واسه ایشون(اقا پسر)که چند روز پیش این اقا نزدیکای سحر با اعصاب خورد میزنه بیرون ازخونه به قصدخودکشی انم به بدترین شکل که خوشبختانه پلیس میبینه ایشون اعصابشون خورده و به حال خودشون رها نمیکنه..ایشون قبلا سابقه خودکشی به بدترین شکل رو داره قبلا واسه کسی که تو گذشته عاشقش بوده ولی باز هم خانوادش ان دخترو نمیپذیرن و کاربه جایی میرسه که دختر از شدت عشق خودکشی میکنه میمیره ومیره زیرخاک و این اقاپسر خودکشی میکنه ازشدت عشقشون که خوشبختانه زنده میمونه و خانوادشون تو ان بحران ایشونومجبورمیکنن ازدواج کنه که بعد میشه ی ازدواج ناموفق...ایشون هر لحظه از مرگ و خودکشی حرف میزنه..میگه یا مرگ یا باید برم خارج کشور..ایشون بخاطر گذشته دردناکشون دیگه تحمل ندارن این همه فشارو و...این اقا پسر حاضره حتی ازخانواده جداشه و مستقل بشه که متاسفانه این امکان نیست...نمیدونم خدا چرا همه درا رو به رومون بسته....
شما بگید ما چیکار کنیم..واقعا هیچ راهی نیست؟؟باید سرنوشت منم مثل ان دختر بشه و ان اقا برای بار دوم خودکشی کنه
به نظر شما با وجود این همه مشکل فاصله خانوده و....چکار کنیم
واقعا باید اجازه بدم ایشون برن خارج از کشور...این واسه همه بهتره؟یعنی هیچ راهی نیست
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)