درد نامادر بودن مادرم کلافم کرده هر روز اشکم رو در میاره ... چی میشد اگه یه بار مادرم برام مادری میکرد... چی میشد اگه انقدر مهربون نبودم ؟ چی میشد منم مثل خودش خودخواه بودم انقدر گذشت نمیکردم ...
مادرم گاهی مثل یه بچه ی لج باز زبون منو نفهمه که سعی میکنم چیزایی که این بچه میخواد انجام بدم که لج نکنه ... گاهی شدیدا خشن و بی رحمه . گاهی بد زبون و فحاش ... گاهی قیافش ساده و معصوم میشه ولی بچه نه مادر ... خدایا خسته ام ...
خدایا میدونی چی دلم میخواد ؟ نوازش یه مادر واقعی تو بچگیم رو دلم میخواد که منو پرت نکنه اون طرف ... منو از خودش طرد نکنه ...
منو به اندازه ی بقیه ی بچه هاش دوست داشته باشه ... اصلا یه مادر ی میخوام که منو به رسمیت بشناسه ! پای درد و دلم بشینه بدون اینکه سرزنش و تحقیرم کنه ... مادری که درک داشته باشه . من مادر میخوام ... تو بیست سالگیم یادم افتاده که مادر میخوام ...
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه) جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه)