تربیت و مربیگری خاصیت پدر و مادر است، هیچ وقت گناه و کارهای زشت دیگران را تائید نکنیم ...
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
تربیت رفتاری پسران (۱۲۲ مطلب مشابه) تربیت رفتاری دختران (۱۰۹ مطلب مشابه) جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۷ مطلب مشابه)
تربیت و مربیگری خاصیت پدر و مادر است، هیچ وقت گناه و کارهای زشت دیگران را تائید نکنیم ...
سلام
اینجا آخرین جایی هست که به ذهنم می رسه واسه حرف زدن. خیلی حرفها دارم و می خوام یک هزارمش رو اینجا بگم بلکه یه کم آروم شم. واسه همین متنم یکم طولانیه. اول اینکه من دخترم و ۱۶ سالمه و اول دبیرستانم.
یه چیزی تو گلوم گیر کرده که پایین نمیره احساس میکنم مشکلات بی انتهام قرار نیست به انتها برسه انگار توی یک گوی هستم که هر چی میدوم باز به اولش میرسم.
مشکل اصلی من خانواده م هست. تا جایی که یادمه بچگی افتضاحی داشتم تنها خاطراتی که یادمه خاطرات تلخ پدر و مادرم هست مثلاً یادمه که بابام یک بار چاقو گذاشته بود روی گردن مامانم یا تصاویر خونی مامانم که داشت میرفت سمت حموم و منم کنار بابام ایستاده بودم که باز حمله نکنه. جیغ فریاد استرس و از این دست چیزها. این چیزی که میگم مربوط به زمانی هست که شاید چهار پنج سالم بود و خیلی برام مبهمه انگار اولین خاطراتی هست که دارم حتی کابوسهایی که اون موقع و توی اون سن میدیدم هنوز یادمه.
سلام
جابر بن عبدالله انصاری خدمت پیغمبر اومد گفت اینکه قرآن می فرماید مواظب خودتان باشید این را می فهمیم یعنی چی، آدم واجبش را انجام بدهد و حرام را ترک کند جهنم نمی رود اما مواظب خانواده تون باشید یعنی چی و چی کار کنیم؟ پیغمبر فرمود خودتان اهل عمل باشید خودتون الگوی عملی باشید.
سلام
متاسفانه یه تعدادی از جوان های عزیزمون دچار انحرافات جنسی شدندو در کنار تمام دلیلهایی که شما بهتر از من میدونید؛
به نظرم یه علتش هم نحوه آشنایی کاملاً غلط بچه هاو نوجوانها با این مسائل هست که نمی تونن در اون سن وسال درست مدیریتش کنند حالا یا همکلاسی یا به اصطلاح دوستی به بدترین صورت براشون توضیح میده یا خودشون با کنجکاوی از اینترنت یا بدتر از اون با شک کردن به رفتار پدر و مادر
بنظرم باید کاملاً اصولی از بچگی قدم به قدم بدون اینکه حس بدی پیدا کنه مسائل رو در حد توان براش روشن کرد.
مثلاً خودم یادمه در کودکی برام سؤال بود اگه لکها مارو میارند پس چرا مامان ها شکم شون باد می کنه بعد میرن بیمارستان؟
سلام
من دختری هستم ۱۸ سال و ۵ ماه. امروز وقتی خیلی ذهنم درگیر شد و داشتم به شدت اذیت می شدم اتفاقی این سایت رو پیدا کردم و با دیدن اینکه همه خیلی صریح راجع به مشکل خودشون که درون شون مخفیه اینجا صحبت می کنن و نظرات دیگران رو میشنون خیلی خوشم اومد و من هم تصمیم گرفتم مشکلم رو در بین بگذارم.
من تا همین الآن همیشه خودم رو از دوستی با جنس مخالف و رل زدن چه مجازی چه حضوری یا حتی چت محروم کردم و همیشه خواستم دختر خوبی باشم. یک بار در ۱۴ سالگی دچار اشتباه شدم و با یک پسر چت می کردم امّا فقط در حد چت ساده بود پدر مادرم بهم شک کردن و خیلی بهم فشار آوردن و تنبیه کردن و کلاً گوشیم رو جمع کردن. من از اون موقع حتی سراغ چت هم نرفتم نه فقط به خاطر ترس، خودم هم خواستم خودم رو پاک نگه دارم.
(این رو بگم از نظر زیبایی هم مشکلی ندارم. چاق هم نیستم فقط باید امسال حسابی ورزش کنم تا به اندام ایده آلم برسم.)
سلام
شاید این متن رو که مینویسم بیشتر برای خالی کردن خودم و به اشتراک گذاشتن حرف هام با دیگران باشه که حداقل بدونم شاید یکی اینجا باشه که منو بفهمه درکم کنه.
گله مند هستم از پدر و مادرهایی که کنترل گر هستند و تصور میکنند بچهای که به دنیا آوردن زندانی اون هاست زندانیای که بدون اجازه و فرمان اون ها اجازه انجام کاری نداره.
نمی دونم شاید از نظرتون غیرطبیعی باشه منی که الآن ۲۵ سالمه دارم گوله گوله اشک می ریزم الآن سر بحث با پدر مادرم بحث سر اینکه چی بخورم چی نخورم پدر مادری که درک ندارن اینکه من چی بخورم چی نخورم چی بپوشم چی نپوشم تا حدی به خودم هم مربوطه و نباید راحت پا تو حریمِ من بذارن.
اینکه من یک ساعت دیرتر از سر کار اومدم خونه که پیاده روی کنم باعث آزار اون ها میشه و تهدید می کنن آره نمیزارم دیگه بری بیرون یعنی چی واقعاً؟
سلام
من دختری بیست و چند ساله هستم، قیافه خوبی دارم، خواستگار هم دارم ولی مشکل ام پدر و مادرم هستن، با اینکه نزدیک سی ساله از عمر زندگی که چه عرض کنم جهنم مشترک شون می گذره، هیچ تفاهمی با هم ندارن و تقریبا هر روز سر مسائل کوچک و بزرگ از خرید نون گرفته تا تعمیر خونه، هر روز با هم دعوا می کنن و طلاق عاطفی گرفتن.
من چند بار بهشون گفتم برای آرامش ما که سوختیم و ساختیم باهاتون از هم توافقی جدا بشید تا این چند صباح آخر زندگی رو هم خودتون هم ما در آرامش باشیم ولی میگن جلوی فامیل خوبیت نداره بعد عمری ...، شاید بیشتر همسایه هامون صدای جر و بحث های ناتمام اون ها را شنیدن، منم اصلاً هیچ تمرکزی برای درس خوندن ندارم.
از زندگی مشترک وحشت دارم، میگم نکنه مرد زندگی آینده من یکی شبیه بابام باشه، خصوصا که آدم ها رو تا باهاشون زیر یه سقف نری نمی شناسی، اهل جر و بحث و کوتاه نیا و یک دنده و لجباز که همیشه زندگی خودش را با دیگران مقایسه می کنه.
از وقتی بچه بودم همه اش کمبود های زندگی را یادآوری می کرد ما این رو نداریم ما اون رو نداریم ما از همه عقب افتادیم و همه ش استرس را به ما تحمیل می کرد و ما را از لذّت بردن از زندگی محروم کرد و ....
سلام
دختری نوجوان هستم، حدود یک سال گذشته اتفاقات غیرمنتظره ای در خانواده ما رخ داد که دیدگاه و شناخت من رو نسبت به خانواده زیر سوال برد و در حال حاضر واکنش ها و حرف های اعضا خانواده حقیقتا حالم رو به هم میزنه.
متأسفانه سرکوب کردن از ویژگی های نامناسب من هست. چه خشم و چه شادی، یا سرکوب میشه یا درون ریزی، بنابراین کسی هم متوجه نمی شه. مانند همین احساس تنفری که نسبت به خانواده ام پیدا کردم سرم رو با کتاب و موبایل گرم کردم، ولی هر شب تصور شکنجه کردن پدرم و تحقیر کردن مادرم رو می کنم.
مدتی هست خودم رو در اتاق حبس کردم ولی زمانی که میرم بیرون صداشون، چهره شون و حرف هاشون بیشتر عصبانیم می کنه و من دوباره به اتاق بر می گردم، منشأ همه اینها تلاش پدر و مادرم برای محدود کردن من بود (قبل از این هرگز یادم نمیاد این کار رو کرده باشن).
عملا احساس می کنم در آستانه افسردگی هستم، خوشحال میشم از راهنمایی تون استفاده کنم.
سلام
بچه ها واقعا من یه موضوعی رو نمیتونم درک کنم. چرا اینقدر به آموزش مسائل جنسی تو خانواده های ما اهمیت داده نمیشه.
چرا من به عنوان یک دختر باید مسائل جنسی رو از هر جا و هر کسی به غیر از مادرم یاد بگیرم و بفهمم؟ من نمیخوام اینجا مادرم رو متهم کنم ولی بعضی وقت ها از دستش شاکی میشم. و میدونم این تنها من نیستم که این جوریم بلکه فرهنگ جامعه ما ایجاب کرده این مسئله رو . من نویسنده پست " به تجاوز فوبیا پیدا کردم " هستم .
الان که دارم فکرش رو میکنم می بینم چرا اون موقعی که من به بلوغ رسیدم مامانم نیومد مکانیسم بدن یه دختر رو برا من توضیح بده ؟ چرا هیچ کس به یه دختر نوجوون نمیاد توضیح بده که تو پرده ی بکارت داری ؟ که یه وقت خدایی نکرده از روی کنجکاوی یا هر مسئله دیگه اتفاقی برای بکارتش نیفته ؟ حتی در مورد پریود شدن ...
چرا یک مادر نباید برای دخترش توضیح بده که تو قراره از فلان موقع به بعد هر ماه عادت ماهیانه بشی.؟
سلام به همه
موضوعی که می خوام راجع بهش باهاتون صحبت کنم یکی از مشکلات جامعه هست که نه اون قدری راجع بهش صحبت شده و نه اون قدری که باید اطلاع رسانی شده من به واسطه یکی از دوستانم که در پزشک قانونی کار میکنن شاهد مسائل و مشکلاتی بودم که بعضاً باعث بهم ریختگی خیلی از خانواده ها شده لطفاً کسانی که پدر و مادر هستن و یا کسانی که قرار هست در آینده ای نزدیک پدر و مادر بشن حتماً این مطلب رو کامل بخونن ...
مطلبی که می خوام راجع بهش صحبت کنم کودک آزاری هست، چیزی که بسیاری از مردم جامعه فکر می کنن مشکل برای مردم هست و خودشون در امان هستن که این طور نیست، بعضاً کودک آزاریها توسط آدمهایی رخ میده که بسیار مورد اعتماد برای پدر و مادر بودن و چیزی که ما میبینیم اینکه بسیاری از این پدر و مادرها به شدت ازش غافل هستن اتفاقات بعد از این ها هست که در ذهن بچه رخ میده، در خوشبینانه ترین حالت این اتفاق رخ میده که کودک از جنس مخالف و یا اندام جنسی خودش بدش میاد که این در آینده احتمال گرایش به همجنس رو بالا می بره که در اون صورت با چند جلسه روانپزشکی قابل رفع شدن هست...
امروز به علت دعوایی که مادرم با بنده داشتن و سه روز خون منو تو شیشه کرده بودند سرکاری که نکردم و هیچ وپوچ آخر سر طغیان کردم و تحملم تمام شد و متاسفانه هر چی از دهنم دراومد بهش گفتم! حتی پدربزرگم رو تو قبر نفرین کردم با پدربزرگی دیگه ای که زنده اس که کاش این وصلت رو انجام نمیدادن! کاش سرنوشت این دو تا بهم نمیخورد ومنی وجود نداشتم!
بهش گفتم اگر قرار بود بچه تو دق بدی و عذاب و شکنجش بدی قرص جلوگیری میخوردی هم خودت راحت بودی هم من!، بچه میاری خودت جدا در عذابی بچه جدا، چرا منو بدنیا آوردی!
این کارهاش و دعواهاش مال یک روز و یک ماه و یک سال نیست! ۳۰ سال سن دارم و از وقتی بودم همین بوده! دعوا و خشونت و توهین و بددهنی و زندگی زجر آور!، از شدت فریاد وگریه از ظهر این قدر حالم بده که آخر طاقت نیاوردم و نوشتم!
هر دو نفرشون رو نمی بخشم و حلال نمیکنم به خاطر عذاب و شکنجه روحی که از بچگی سرم آوردن، اگر نمیترسیدم قطعاً خودکشی میکردم. هر چند که همین الآن مردم روحم و جودم همه چیزم! من فقط در ظاهر زنده هستم.
احساس میکنم برای هیچکدام از اعضای خانواده ام ذرهای مهم نیستم
هر کسی فکر جیب خودشه و هر کسی فقط غم خودش رو می خوره بچه طلاق هستم بابا که ازدواج کرد با زنش رفت
منم الآن تنها زندگی میکنم دوست دارم ازدواج کنم تا حالا گناه نکردم ولی هیچ کسی حاضر نیست که زندگی رو با هم بسازیم اصولاً ساخت زندگی با هم در ایران معنی نداره و یک سمت و یک طرف فقط باید خرج بده.
بعضی دخترانی هم که شاغل هستن به همسر میگن بعد از ازدواج ما نمی خوایم کار بکنیم یا درآمدمون برای خودمونه!
من واقعاً دارم حقیقت رو میگم خیلی دوست دارم ازدواج کنم ولی اوضاع اقتصادی و کار جامعه خرابه، چند سالی هست از کار در رستوران تا کارواش و کار ساختمانی و هر حمالی ای شده انجام دادم با مدرک لیسانس بدون غرور ولی هیچ جا ماندگار نشدم چون حقوقهای کم در حد یک تومن میمونه در ماه و با کار سخت تا ۲ شب و...
واقعاً یک جوون سالم و مجرد در این جامعه اصلاً ارزشی هم داره؟ نمی دونم خسته شدم از زندگی واقعاً خسته شدم، وقتی به خواهر یا برادر و پدرم میگم دختری بهم معرفی کنید برای ازدواج میگن تو وضعیت کارت خوب نیست باید درآمدت بیشتر باشه!
سلام
میخواستم چند کتاب معرفی کنم، حتماً برای ما پیش اومده که بچههایی دیدیم که واقعاً صالح بودن و یا دل مون می خواد فرزند صالح ان شاء الله پرورش بدیم، من پیشنهاد میکنم که برای داشتن و تربیت فرزند صالح بهتره از چند الگوی موفق بهره ببریم.
من کتابهای این مادر، آن پسر و من کنیز زینبم رو برای کسانی که مایل هستند، پیشنهاد میکنم. همیشه خوندن سرگذشت کسانی که در یک راه موفق شدند و بهره گیری از الگوی تربیتی شون کمک کننده و جالب خواهد بود.
موفق باشید
مرتبط:
چکار کنم بچه هام با خانواده منم مثل خانواده ی شوهرم راحت باشن؟
میدونید وقتی یه حرفی رو مدام به کسی بگید براش تبدیل به باور میشه
سلام دوستان
میخواهم در مورد موضوع فرزند سالاری مطلبی رو بگم و نظرتون رو در مورد این موضوع بدونم.
ما والدین امروزی به دلیل سختیهایی که در زندگی مون کشیدیم و به خاطر اینکه فکر میکنیم روش تربیت والدین خودمان روشی صحیح نبوده و نمیخواهیم فرزندان خودمان را اون جوری که والدین مون ما رو تربیت کردن، تربیت کنیم و مثل رفتار والدین مون با ما با فرزندان مون رفتار کنیم.
اون ها رو به گونهای تربیت کردیم که پدرسالاری جای خودش را به پدیدهای جدید به نام فرزند سالاری داده. ما به خاطر مقدار عشقی که به فرزندان مون داریم نمیخواهیم که مثل خودمان در زندگی شون سختی بکشند و دارای اعتماد به نفس و شخصیت بهتری از ما باشند ولی به جای وضع قوانین جدی در خانه و آموزش خود دار بودن به بچه هامون، بهتر دونستیم که با سیاست رشوه دهی اون ها رو به انجام بعضی کارها و وظایف راضی کنیم.
ما والدین امروزی فکر کردیم که نقش اصلی ما اینه که برای بچه هامون دوستانی محبوب و مهربون باشیم در حالی که وظیفهی نخست ما حمایت از اون ها و تامین فضای امن و سالم برای اونهاست و آماده کردن اون ها برای وارد شدن به جامعه و رو به رو شدن با واقعیتها و سختیهای زندگیست نه اینکه اون ها رو توی پر قو بزرگ کنیم و لوس و بی مسئولیت و تنبل بار بیاریم و نباید از مقداری سختی کشیدن و ناراحتی بچههایمان وحشت داشته باشیم.