امروز به علت دعوایی که مادرم با بنده داشتن و سه روز خون منو تو شیشه کرده بودند سرکاری که نکردم و هیچ وپوچ آخر سر طغیان کردم و تحملم تمام شد و متاسفانه هر چی از دهنم دراومد بهش گفتم! حتی پدربزرگم رو تو قبر نفرین کردم با پدربزرگی دیگه ای که زنده اس که کاش این وصلت رو انجام نمیدادن! کاش سرنوشت این دو تا بهم نمیخورد ومنی وجود نداشتم!
بهش گفتم اگر قرار بود بچه تو دق بدی و عذاب و شکنجش بدی قرص جلوگیری میخوردی هم خودت راحت بودی هم من!، بچه میاری خودت جدا در عذابی بچه جدا، چرا منو بدنیا آوردی!
این کارهاش و دعواهاش مال یک روز و یک ماه و یک سال نیست! ۳۰ سال سن دارم و از وقتی بودم همین بوده! دعوا و خشونت و توهین و بددهنی و زندگی زجر آور!، از شدت فریاد وگریه از ظهر این قدر حالم بده که آخر طاقت نیاوردم و نوشتم!
هر دو نفرشون رو نمی بخشم و حلال نمیکنم به خاطر عذاب و شکنجه روحی که از بچگی سرم آوردن، اگر نمیترسیدم قطعاً خودکشی میکردم. هر چند که همین الآن مردم روحم و جودم همه چیزم! من فقط در ظاهر زنده هستم.
هر ناراحتی که از پسرش داره سرمن خالی می کنه! فقط و فقط چون پسرش سوگلیه و نمی تونه نازکتر از گل بهش بگه، پدرم که خودش رو زده راحت کرده با معشوقش میگرده و با اینکه تحصیلات عالیه داره و آدم موجهی هست خو. دشو از بار مسولیت خالی کرده دقیقاً کارهایی که خودش کوتاهی کرده رو نمی بینه ولی برای دیگران درس اخلاق میده. و روی منبر میره و شعار میده!
منم با این مادر بی اعصاب! که هر بار ناراحتیش رو از دیگرانه که با خشم روی من سپر بلا خالی کنه!، از بچگی فقط دعوا بود و دعوا، تمام جوونی ام با داد بیدادهای این دو تا گذشت خیری از زندگی ندیدم.
من این پست رو ننوشتم که دنبال راه حل باشم و یا حدیث و آیه هایی بشنوم که همه ش رو از حفظم!، خواهش میکنم رو منبر نرید و از احترام و حقوق والدین نگید. همون طور که پدر مادر حقی دارن بچه هم حق داره، اگر اینجوره که اولاد هم حقوقی داره و در روز قیامت از والدین سوال می شه.
فقط اومدم به اون هایی که می خوان یک انسان دیگه رو وارد این دنیا کنن هشدار بدم کمی قبل از بچه آوردن تامل کنید و فکر کنید، من نمونه فرزند زوجی هستم که فامیل بودن تشابهات فرهنگی اعتقادی داشتند ولی تفاهم نداشتند! فکر میکردند با داشتن بچه همه چی گل و بلبل می شه! ولی نشد من نمونه بچهای هستم که صرفاً بر اساس غریزه والدین و بدون فکر متولد شده... شده این سرنوشتم! ناراحتی افسردگی و تنفر از والدین.
آقا و خانم عزیز، برادر و خواهر عزیز، هموطن عزیز که قصد بچه دار شدن دارید!، می دونم که می دونید اما یاد آوری میکنم در قبال بچهای که بدنیا میارید تا آخر عمر مسئولید!
خواهشا از روی غریزه بچه دوستی و از رو اینگه میوه زندگیه و نمک زندگیه و عصای دسته و فلانه بهمانه بچه دار نشید!
خواهشا اگر توانایی مالی یا توانایی عاطفی یا هرگونه توانایی و تحمل در برابر سختی های زندگی رو ندارید بچه دار نشید!
خواهشا قبل از اینگه بچه دار بشید از سلامت روح و روان خود مطمئن بشید، خواهشا اگر زندگی محکم ندارید اگر تفاهم ندارید اگر هزاران مشکل دارید یک بچه رو تو آتیش این زندگی نسوزونید، خواهشا یک موجود بیگناه رو وارد این دنیای کثیف و بی رحم نکنید! این خود خواهیه.
باورکنید بچه داشتن افتخار نیست ببخشید که این رو میگم اما بقیه موجودات هم تولید مثل بلدن از من و شمام بهتر بچه شون رو مراقبت می کنن!، اگر همه شرایط رودارید و فکر میکنید می تونید بچهای رو سالم تربیت کنید، حداقل بین بچه هاتون تبعیض قائل نشید و اونها رو عقدهای نکنید!
فکر نکنید با آوردن بچه بهشت زیر پاتون میاد. خیر. حق و حقوق بی عدالتیهایی که میکنید حق الناس هست و گریبان تون رو می گیره، بچهای که نهایت اینجوری بدنیا بیارید یا می شه نفرینش پشت سرتون یا اینکه خودش این قدر دچار مصیبتهای روحی می شه که خودکشی می کنه یا فرار.
کار من به جایی رسیده که از همه پدر مادرها بدم میاد، بدم میاد از همه والدین! حتی همون خوب هاش ...
مرتبط با ناراحتی از پدر:
مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم
پدرم کلا هیچ ارزشی برا ما قائل نیست
شوخی های پدرم عین مته رو روانمه
با پدرم هر روز دعوا دارم، دعوای خیلی بد
علت بسیاری از بیماری های روحی من پدرمه
به خاطر اعتیاد پدرم هر جا رفتم خواستگاری، نه شنیدم
میخوام ازدواج کنم ولی پدرم خرج جهیزیه م رو نمیده
از پدرم که خرجی نمیده شکایت کردیم
دختری هستم که پدرم منو شیطان بزرگ میدونه
برای پدرم مهم نیست که من تو چه شرایط بحرانی قرار دارم
پدرم مگه پادشاهه که سفره براش پهن کنن و جمع کنن ؟
خواستگارام به خاطر پدرم منصرف میشن
دختر 16 ساله ای هستم که پدرم حالش ازم بهم میخوره
من فقط آرامش میخوام، چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم
دخترانی که پدرشون معتاد هستند چه حسی نسبت به اونا دارن ؟
حالم از رفتارای مضخرف پدرم بهم میخوره
دیگه تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم
مرتبط با ناراحتی از مادر:
مادرم با به دنیا اومدن برادرم، منو از یاد برد
الان که از مادرم بدم میاد راحت ترم
دخترتون باید آبروتون رو ببره تا بفهمین نیاز جنسی فقط مال پسران نیست
اظهار نظرهای خانم ها در مواقع عصبانیت رو جدی نگیرید
چه گناهی کردم که بچه ی یه مادر بی عاطفه شدم؟
نمیتونم حتی یه حرف دخترانه با مادرم بزنم
مادرم با من رفتار سردی داره ، نمی دونم چرا ؟
دیگه تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم
مادرم یه بارم از داشتن من ابراز رضایت نکرده
حرف های پدر و مادرم آزارم میده
کاش مادرم حرف های منو میفهمید و درکم میکرد
بر طرف کردن حس نفرت نسبت به مادر
← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه)
- ۳۴۰۷ بازدید توسط ۲۴۷۳ نفر
- سه شنبه ۱۴ مرداد ۹۹ - ۱۲:۳۱