خانواده برتر

هعییی😔 قبول دارم مشکلاتت زیاده اما اونا رو نمیشه عوض کرد تنها چیزی که میتونه شرایطو تغییر بده خودتی کلا ادمای دور بر ادم رفتارای بدی دارن که کم میتونی تغییرش بدی نکته بعدی اینه که اکثر ادما مشکلات مختلفی دارن فقط نوعش فرق میکنه و تو برای این که رشد کنی اول باید به خودت بگی الان این شرایطو دارم خوب یا بد اینه الان چیکار میتونم بکنم بعدش باید اعتماد به نفستو بالا ببری و تو هرچیزی که میخوای هدفی که داری رشد کنی  مهم نیست هدف کوچک یا بزرگ باشه ولی ادم با هدف وامید زندست از چیزای ساده لذت ببر لازم نیست ادم بهترین چیزا رو داشته باشه و در مورد دوست سعی کن خجالتی نباشی چیزای برای خجالت کشیدن وجود نداره هرکسی یه شخصیتی داره با همون شخصیتم میتونه اجتماعی باشه  وای خیلی نوشتم🤔

یه جمله معروف هست که میکه :
....تو این زندکی و هرجی که هست!!!!!
ولی جدا ازشوخی اکه موقعیت مناسبی جور شد ازدواج کن و راحت شو
تاکید میکنم با دقت و بدون عجله ازدواجکن وکرنه وضع خیلییییییی بدتر میشه

چقد تو مثل منی😯

نه واقعا روزهای سختی راهم نمی گذرونی فقط خیلی حساسی

سلا،همهی انسان ها درزندگیشون یه سری مشکلات رودارند یکی ازلحاظ جسمی ،یکی ازلحاظ عاطفی ودیگری ازلحاظ مالی.شماواسه ی غلبه بر ناراحتیتوت سعی کن طرف مقابلتو درک کنی ویه لحظه خودتو جای اون بزاری وببینی چرا این حرفو میزنی مثلا مادرت .چون خواهرت ازدواح کرده واسه مادرت یکمی سخته که خودشو با شرایط جدید وفق بده وواسه همین شمارو با خواهرتون مقایسه میکنه .

سلام عزیزم 

چیز‌هایی که برای شما اتفاق افتاده این‌هاست:
پدر و مادر محبت (اون جور که باید) نمی‌کنند و نمی‌کردند به بچه‌هاشون. خوب یه آسیب شما دیدید و یه آسیب هم برادرتون. پس عجیب هم نیست که برادر هم به شما محبت نکنه و بداخلاق باشه، چون اصلا نمی‌دونه محبت چی هست و ...

پدر و مادر دائم میگن که اطرافیان این مشکلاتو دارن، یا مواظب باش که با این‌ها معاشرت نکنی و ...
خوب این‌ها می‌تونه بخشیش درست باشه، چون خیلی‌ها از دوست ناجور ضربه می‌خورند. ولی می‌تونه بخشیش هم زیاده‌روی باشه که  باعث می‌شه شما دوستی به اون شکل نداشته باشید یا به همه بدبین بشید.
 خوب باید بدونید که گفتن این‌ها از روی دلسوزی هست ولی خودشون هم نمی‌دونن کجا دارن زیاده‌روی می‌کنند.

شما مشکلات رفتار پدر و مادر و برادر و ... رو لازم نیست بهشون بگید یا به‌خاطرش غصه بخورید! اون‌ها سنشون شاید بین ۳۰ تا ۵۰ سال باشه ... آدمی تو این سن خیلی سخت تغییر می‌کنه ... از طرفی والدین‌تون هم شاید تو خانواده‌های مشکل‌داری بزگ شدن، مثلا به پدرتون بد‌اخلاقی شده یا مادرتون دختر یه خانواده‌ای بوده که مادرش بهش محبت نمی‌کرده!
منظور اینکه تمام تقصیر رو هم گردن این‌ها نباید انداخت ...

نکته دیگه اینکه:
فکر نکنید خیلی مشکل دارید و خیلی بدبختید!! مردم همه مشکل دارن، هرکدوم به یه شکلی ...
همکلاسی‌ها و ... رو نگاه نکنید که شاید مشکل شما رو نداشته باشند. اونا هم گرفتاری‌های دیگه‌ای دارن ولی به شما نمیان بگن!
شما تیتر سوالای همین وبلاگو نگاه کنید، هرکس مشکل خودشو داره، مشکلات عجیب و پیچیده!
تمام این‌هایی که گفتید چیزایی نیستند که آدم رو زمین بزنن و همه هم قابل حل هستند.

چندتا نکته دیگه:
پدر تحصیل کرده هستند ولی دلیل نمی‌شه خودش بدونه که چطور شما رو تو درس خوندن کمک بکنه. چون نه مشاور هست و نه معلم دبیرستان پیش‌دانشگاهی و کنکور. خودش هم نمی‌دونه چیکار بکنه که شما نتیجه بگیرید. ایشون همون پول خرج کردن در توانش بوده.
شما اگر افت تحصیلی پیدا کردید باید از معلم و مشاور و ... کمک بگیرید، بپرسید مشکل من چیه؟ راه‌حلش چیه؟ پدر من اینقدر داره خرج من می‌کنه تو این مدرسه، منم درس می‌خونم، نمی‌دونم چرا نتیجه نمی‌گیرم. برید انجام بدید، باز مراجعه کنید که تنیجه گرفتید یا نه ...

اینکه پدر میگه چرا دیر میای خونه، دلیلش دلسوزیه ... ولی بلد نیست چطوری دلسوزی کنه، فکر کنید منظورش اینه که: این دیروقت خوابیدن برای سلامتیت ضرر داره یا سلامت رو آدم نباید فدای درس بکنه و ... اگه اینجوری به حرفش نگاه کنید، جوابش فقط چشم هست.
واقعا هم حرف درستیه، شب کارایی کمتری داره، همکلاسی‌هاتون هم کار اشتباهی می‌کنند اگر اینجوری هستند، تو این مورد هم باز از مشاور و ... میشه کمک گرفت.

وارد مسائل حاشیه‌ای و خاله‌زنگی با عروستون و برادرتون هم نشید. بذارید اونا زدنگی خودشون رو بکنن. اینکه یکی رو ممکنه کم داشته باشید برای درد و دل کردن شاید درست باشه، ولی با خاله‌زنک که قراره اذیتتون بکنه که نباید اینجور حرف‌ها رو زد! اون بنده خدا هم شاید تو یه خانواده مشکل‌داری بزرگ شده که اینجور رفتار می‌کنه ... دست خودش هم نیست، شما نباید وسیله‌ای بدید دستش که اذیت بکنه.

نکته بعدی اینکه:
شما که تو خانواده یه‌سری بدی‌ها دیدید، ولی باید سعی کنید تو خانواده خودتون این مسائل پیش نیان، مثلا در آینده تو زندگی خودتون:
به پسرتون یاد بدید که با خواهرش مهربون باشه، بداخلاقی نکنه و بهش محبت کنه، چون اگر از اون محبت نبینه ممکنه بره سراغ کسی دیگه.
هر چیزی که (واقعا و منطقی) نیاز داره برای بچتون بخرید. منت چیزی رو هم سرش نذارید که قدر نمی‌دونی و ...
روش پیدا کردن دوست خوب رو بهش یاد بدید تا بدون دوست نمونه و از دوست بد هم آسیب نبینه.
بدونید که دخترتون بهترین هم‌دمش مادرشه،‌ پس به درد و دل‌هاش گوش کنید.

خلاصه هر بدی‌ای رو که می‌بینید، بجای اینکه قبلبتون درد بگیره و درگیرش بشید و این حرف‌ها، به خودتون بگید چیکار کنم که برای من پیش نیاد یا خودم اینجوری رفتار نکنم و ...

انشاالله موفق باشید، ما رو هم دعا کنید ...

سلام وقت نکردم کامل پستتون بخونمـ

فقظ اینو مطمنئم که 5 سال دیگه به حس و حال و ناراحتیهای امروزت  بلند بلللللللللللند میخندی ...
بااااااااور کن راست میگم
الان خیلی جوونی 20 سالته اصلا نگران نباش . همین چیزاست که آدمو میسازه

با زمان بازی کن تا روز های سخت تری برسه که تو کنترل کننده شی.

شرایط و اقتضای سنتون هست سعی کنید فردی رو نزدیک به خودتون انتخاب کنید و باهاش درد و دل کنید قطعا اونم تشویقتون میکنه روحیتون رو افزایش میده بعد که به طرف خانوادتون میاید اون انتظارهاتونو دیگه ندارید و زندگی معمولی خواهید داشت البته هیچ دوستی مثل پدر و مادر نمیشه ولی تفاوت نسل ها تو همه خانواده های ایرانی هست بعد مدتی میبینید دیدتون کلا نسبت به همه چی عوض شده... وارد زندگی خواهرتون یا برادرتون نشید حریم هرکسی مربوط به خودشونه اینکه براشون خواهری کردین و انتظار دارین درکتون کنن این برمیگرده به شما که ایا کاری رو برای منفعتش انجام میدین یا اون وظیفه و حستون؟ 

سلام خواهر.اول این که در نظر داشته باش همه ی آدما تو دوران زندگی شون دوران سختی رو دارن که خواهد گذشت... سختی های تو هم میگذره.
من داداش ندارم. ولی بابای منم در بعضی از موارد خسیس می شه خخخ ... فقط موقعی ک بهش می گم کتاب بخر دستش بازه ... منم اولش خیلی ناراحت می شدم و تو ذوقم می خورد ولی الان مثلن یه چیزی می گم بابام نمی خره به خنده می گیرم و به خودشم با شوخی می گم که خسیس شدی و از این حرفااا زندگی رو هرجور بگیری همون جور می گذره!
منم آدم اجتماعی نیستم و نمی تونستم تو مدرسه با کسی دوست بشم ولی چون درسم خوب بود و بچه مودبی بودم(خخخ) همه می اومدن با هام دوست می شدن ولی کنکورم ک تموم شد میزان پر روییم رفته بالا و سعی می کنم با بچه های خوب دوست بشم(هرچند هنوز دانشگاه نرفتم- ترم بهمنم و از بهمن می رم، ولی یه روز ک رفتم دانشگاه برا ثبت نام  دو مورد دوست پیدا کردم،منی ک نمی تونستم به بقیه سلام بدم، بس ک مغرور بودم!) تو هم سعی کن از این حالت کم حرفی و خجالتی بودن در بیای با همکلاسیات بیشتر بگو وبخند به حرفاشون گوش کن و باهاشون حرف بزن و با چند تا دختر خوب سعی کن صمیمی بشی.نگران اینم نباش ک من قبلا کم حرف بودم و الان برم تو جمع چی میشه.... یواش یواش ک تو جمع های دوستانه حاضر بشی و یه چن تا حرف خوب بزنی اونا هم تو رو تو جمعشون راه می دن و چند تا همدم برا خودت پیدا می کنی.
ولی در مورد احساس صمیمیت با مادر هنوز موفق نشدم!
زن داداش و اینا هم ندارم نمی تونم در این موارد حرف بزنم.
ولی اینو می تونم بگم ک اگه رو خودت کار کنی و نقاط مثبتت رو تقویت کنی  و در برابر شرایطی ک توش قرار داری کم نیاری و سعی کنی شرایطو بهبود ببخشی ، حتما حتما خدا جوابتو می ده و روازی عالی رو خواهی دید...
برات آرزوی موفقیت می کنم.

وای زنداداش منم همینه! دقیقا این رفتارا رو داره..ولی ما دیگه بهش رو ندادیم به داداشم هم گفتیم دیگه خونه ما نیارش..بیشعوره خیلی..همه فامیل دیدن که چه آدم پستی هست..برادرم هم میدونه ولی بیچاره چه کنه زنشه! ما هم گفتیم خوب زنته که باشه! ما دیگه عروس نداریم.. دوری بهتر از دیدن یه بیشعوره که دائم بهش خدمت کنی اونهم بره پشت سرت چرت بگه! برادرم میاد خونه مون اما تنها..تو روی اون بیشعور عوضی هم دیگه نگاه نمیکنم..اگه بدونی چه دروغها پشت سر من، مامانم ، خواهرام زده..همه اش بخاطر اینکه ما رو از چشم داداشم بندازه مثلا! اما بدبخت نمیدونه روابط پسر مادری اونهم رابطه صمیمی خانوادگی ما با خل و چل بازیهای اون طوریش نمیشه..داداشم هم فهمیده بهش هم گفته که دیگه حق نداره دروغ بگه.. .تو هم ولشون کن به حال خودشون..اصلا خیالت نباشه..بچسب به درس خودت ببین بعد تموم شدن درس و دانشگاه میخوای چکار کنی ..اگه میخوای ادامه تحصیل بدی از الان برای کنکور بخون..اگه میخوای بری سر کار از الان یه جاهایی رو برای کار بگرد دستت بیاد چی به چیه..با استادات بیشتر صحبت کن و راهنمایی بگیر..شغل پیدا کن تا دیگه کسی منت نذاره سرت..اخلاق هیچ کسی رو نمیشه عوض کرد پس حسرت اینو نخور تو گذشته کی چی بهت گفت! به درک! ..دائم تو گذشته نباش..احساساتی نباش..ول کن این حرفا رو بابام چی گفت! زنداداشم چی شد! مامانم چی گفت! ول کننننن! بچسب به فکر و کار و درس خودت که موفق بشی.. اون روز دیگه کسی نه بهت سرکوفت میزنه نه هیچی! ول کن اوکی؟

این جمله رو درشت بنویس بزن دیوار اتاقت ((این نیز بگذرد)).

اووووه دیوونه شدم متنتو خوندم