سلام.
دختری ۱۸ ساله ام. حقیقتا زمانی که بچه بودم عااااشق خانوادم بودم ولی الان که بزرگ شدم از بابام متنفرم. اصلا دلم نمیخواد ببینمش. وقتی خونست میشینم تو اتاق. سعی میکنم باهاش روی یه سفره نشینم. اصلا گاهی حرف که میزنه رو اعصابمه میرم میشینم تو حیاط.

ولی این چند وقت یکم دقت کردم. کارایی که اگه پدرم بکنه من جر و بحث راه میندازم ؛بعضیا عادی و با خنده بیان میکنن. چه اینجا چه توی تلویزیون. لطفا بگید بابام غیر قابل تحمل و منفوره یا عادیه؟

از لحاظ آزادی حق ندارم تنها و با دوستام برم بیرون. حتی چهارشنبه سوری انقد گریه کردم نذاشت برم. در حالی که داداش کوچک ترم با دوستاش رفت بیرون. یا چند وقت پیش همه بچه ها جمع شدن رستوران نذاشت من برم  دو روز گریه میکردم اصن براش مهم نبود.

از لحاظ محبت هیچ وقت یادم نمیاد محبت کرده باشه. قانون داریم از سر کار که میاد باید بریم ببوسیمش (که البته اغلب خودمو میزنم به خواب که نرم ) ولی محبت پدرانه ازش ندیدم. جوری که بقیه پدرا دختراشونو بغل میگیرن. باشون حرف میزنن  دخترا خودشونو لوس میکنن و پدرا ناز میکشن  و عشقی که به دختراشون دارنو تو این ندیدم. ....

ولی همیشه برامون عروسک میخرید ولی خب مهر و محبت ندیدم. هیچوقت تولدمو تبریک نگفت همچنین روز دختر. حالا امروز مامانم براش جشن گرفت برا روز پدر من تبریک نگفتم. ایستاد گفت نمیخوای تبریک بگی؟؟ خب وقتی اون نمیگه چطور انتظار داره؟

خیلی خود خواهه؛ مامان من غذا درست میکنه، اون میخوره میشینه کنار تا مامانم جمع کنه؛ اصن تو خونه کار نمیکنه . تازه به من میگه کمک بده. یکی نیست بگه تو که ناراحتی چرا خودت جمع نمیکنی؟  یکی دوبار گفتم خودتم کمک بده میگه من بیرون خونه کار میکنم. خب مگه پادشاهه سفره براش پهن کنن و جمع کنن.

اینو بگم خیلی بد رفتاره. مثلا اگه یه چیزی بگه بعد بگیم داری اشتباه میگی کلی دعوا میکنه که بی ادبین؛ ما جرات نداشتیم به پدرمون بگیم اشتباه میکنی و این حرفا. خب پیامبر که نیست از هر خطایی مصون باشه. میگه عادت میکنین جلو غریبه هم بر خلاف حرف من حرف میزنین. یعنی استبداد تا کجااااا ؟

وقتی خوابیم همش بلند بلند حرف میزنه من هی با گریه از خواب بیدار میشم. یه بار گفتیم دوست داری خودت خواب باشی ما سر و صدا کنیم؟ میگه پر رویین!!! یعنی چی؟ مگه این خونه فقط مال اونه؟

گاهیم لج میکنه در حد لالیگا فقط میخواد گیر بده. اگه یه درخواستی بکنیم بگه نه روش پا فشاری کنیم میگه روتون زیاده.

از لحاظ مالی کل حقوقشو خرج ما میکنه و برا خودش خیلی کم بر میداره. دیدین دخترا مردم چطور میان بیرون؟ من خودم گاها آرایش میکنم ولی یه بار خط چشم کشیدم آبرومو بررررررد کلی چیز بهم گفت. اسم کارشم میذاره غیرت. غیرت اینه با بچت مهربون باشی. نه فقط به شال و روسریش گیر بدی. خیلیم داد میزنه. خیلیمممم مث بچه ها رفتار میکنه.

مثلا میگه جهیزیه نمیدم  دارم دختر میدم از سرشم زیاده. البته کاری کرده از تموم مردا متنفر شم و نخوام ازدواج کنم. گاهی فحشم میده. البته به من نه؛ به داداشم.

یا مامانم هر جا میره باید اجازه بگیره. گاهیم لج میکنه میگه نمیذارم بری فلان جا. مامانم بالای ۴۰ سالشه. توی این سن خجالت نمیکشه برا رفت و آمدش تصمیم میگیره؟

بعد وقتی میخواد بره بیرون میگیم وقتی انتظار داری مامان آمار کامل بهت بده توام باید بگی با کی و کجا میری  میگه من مردم فرق دارم. واقعا نمیفهمم مامانم چرا طلاق نمیگیرهههه. ؟

اینم بگم خیلی کمبود محبتیه. مثلا میگه صبحا بهم بگید سلام پدر جان صبح بخیر. یا وقتی میاد خونه اگه بلند نشیم بریم جلوش میاد وامیسته رو به روت که ببوسیش. میگه شبا قبل از خواب ببوسیدم بگید شب بخیر پدر جان. کلا خیلی دوست داره باش مهربون باشیم  ولی من هیچکدوم از این کارا رو نمیکنم.

خب محبت ندیدم که بخوام در عوض محبت کنم.  یه بار رفتم همینطور باهاش صحبت کردم کلی ذوق کرد. خودمو خودش تنها بودیم. گیر داد غذا چی درست کنه! خاطره تعریف کرد. درد و دل کرد ( از دست مامانم نالید )

عاشق مامانمم و شبا میبوسمش. هر چی بگه گوش میگیرم  چون اونم بهم محبت کرده. ولی بابام چی؟ دلمم براش میسوزه ولی خب خود کرده را تدبیر نیست. الان با این اوصاف به نظرتون بابام نسبت به باباهای دیگه چطوره ؟


بیشتر بخوانید ...

مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم

پدرم کلا هیچ ارزشی برا ما قائل نیست

از پدرم دیگه رسما بدم میاد

شوخی های پدرم عین مته رو روانمه

با پدرم هر روز دعوا دارم، دعوای خیلی بد

علت بسیاری از بیماری های روحی من پدرمه

حرفها و حرکات پدرم آزارم میده

به خاطر اعتیاد پدرم هر جا رفتم خواستگاری، نه شنیدم

از دست پدرم شدم یه آدم عصبی

میخوام ازدواج کنم ولی پدرم خرج جهیزیه م رو نمیده

از پدرم که خرجی نمیده شکایت کردیم

دختری هستم که پدرم منو شیطان بزرگ میدونه

برای پدرم مهم نیست که من تو چه شرایط بحرانی قرار دارم

خواستگارام به خاطر پدرم منصرف میشن

دختر 16 ساله ای هستم که پدرم حالش ازم بهم میخوره

من فقط آرامش میخوام، چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم

پدر و مادرم منو بدبخت کردن

دخترانی که پدرشون معتاد هستند چه حسی نسبت به اونا دارن ؟

حالم از رفتارای مضخرف پدرم بهم میخوره

الان که از مادرم بدم میاد راحت ترم

دیگه تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)