سلام
من دختری بیست و چند ساله هستم، قیافه خوبی دارم، خواستگار هم دارم ولی مشکل ام پدر و مادرم هستن، با اینکه نزدیک سی ساله از عمر زندگی که چه عرض کنم جهنم مشترک شون می گذره، هیچ تفاهمی با هم ندارن و تقریبا هر روز سر مسائل کوچک و بزرگ از خرید نون گرفته تا تعمیر خونه، هر روز با هم دعوا می کنن و طلاق عاطفی گرفتن.
من چند بار بهشون گفتم برای آرامش ما که سوختیم و ساختیم باهاتون از هم توافقی جدا بشید تا این چند صباح آخر زندگی رو هم خودتون هم ما در آرامش باشیم ولی میگن جلوی فامیل خوبیت نداره بعد عمری ...، شاید بیشتر همسایه هامون صدای جر و بحث های ناتمام اون ها را شنیدن، منم اصلاً هیچ تمرکزی برای درس خوندن ندارم.
از زندگی مشترک وحشت دارم، میگم نکنه مرد زندگی آینده من یکی شبیه بابام باشه، خصوصا که آدم ها رو تا باهاشون زیر یه سقف نری نمی شناسی، اهل جر و بحث و کوتاه نیا و یک دنده و لجباز که همیشه زندگی خودش را با دیگران مقایسه می کنه.
از وقتی بچه بودم همه اش کمبود های زندگی را یادآوری می کرد ما این رو نداریم ما اون رو نداریم ما از همه عقب افتادیم و همه ش استرس را به ما تحمیل می کرد و ما را از لذّت بردن از زندگی محروم کرد و ....
به خدا نمی دونم نا الآن چطوری زنده ام و نفس می کشم، چون مدت هاست درد قفسه سینه دارم و مطمئنم مال آنژین قلبی هست چون وقتی غصه می خورم از دست شون این درد میاد سراغم از درد نمی نالم و آرزو می کنم با این درد بمیرم و راحت بشم.
فکر می کنم نکنه به سرنوشت تلخ مادرم دچار بشم و تو زندگیم به بن بست برسم ...
← جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه)
- ۱۷۹۳ بازدید توسط ۱۳۲۱ نفر
- پنجشنبه ۲۱ مرداد ۰۰ - ۲۰:۳۳