خانواده برتر

مشورت در قالب پرسش و پاسخ در مورد ازدواج و مدیریت خانواده

إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ ۚ وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فِی إِمَامٍ مُبِینٍ

کانال خانواده برتر در واتس اپ

جستجو با گوگل در خانواده برتر

جدیدترین ها
مطالب کاربران
صفحات کاربران
به روز شده ها
جدیدترین نظرات کانال و گروه خانواده برتر منتخب جدیدترین مطالب خانواده برتر جدید
توهم عاشقی ... (۴۶۸۰ بازدید توسط ۳۳۸۹ نفر) - (۰ نظر)
تاوان یک عشق ... (۴۳۲۰ بازدید توسط ۳۰۶۶ نفر) - (۲ نظر)
بیا با کفش‌های من چند قدم راه برو... (۳۱۷۰ بازدید توسط ۲۳۱۰ نفر) - (۰ نظر)
زباله‌هایی که راه می‌روند ... (۳۵۴۹ بازدید توسط ۲۶۲۲ نفر) - (۰ نظر)
من بودم و ضربان قلبم ... (۳۱۳۹ بازدید توسط ۲۲۷۲ نفر) - (۲ نظر)
یک پک تلخ به سیگار تلخ ... (۲۴۷۵ بازدید توسط ۱۸۰۵ نفر) - (۱ نظر)
چند مورد از رازهای پنهان انگیزه ی دوستی پسرها با دخترها (۱۴۵۰۵ بازدید توسط ۱۰۵۴۳ نفر) - (۹۶ نظر)
عجیب‌ترین حس در دنیا چیه؟ (۲۵۱۶ بازدید توسط ۱۸۳۵ نفر) - (۱ نظر)
به خاطر فشارهای اطرافیان، تصمیم گرفتم دوست پسر بگیرم اما ... (۷۱۱۷ بازدید توسط ۵۲۹۰ نفر) - (۱۸ نظر)
این جوری همسرِ مناسب پیدا کن! (۷۴۲۰ بازدید توسط ۵۷۲۵ نفر) - (۱۶ نظر)
جامعه خانواده ی بزرگتر ماست، آبروی جامعه مون رو حفظ کنیم (۲۹۲۰ بازدید توسط ۲۰۷۷ نفر) - (۱۰ نظر)
آثار منفی ابراز علاقه های مجازی پسر به دختر چیست؟ (۲۷۵۴ بازدید توسط ۲۰۲۱ نفر) - (۳۲ نظر)
درسی که از محرم امسال گرفتم (۲۴۳۵ بازدید توسط ۱۷۲۲ نفر) - (۲۷ نظر)
در حکومت دینی هر اتفاقی بیفته مقصر دین هست؟! (۳۵۳۹ بازدید توسط ۲۳۳۵ نفر) - (۱۰۸ نظر)
الگوی خانه داری، حضرت زهرا (علیها السلام) (۲۲۰۹ بازدید توسط ۱۴۷۷ نفر) - (۵۴ نظر)
علی نَفسِ محمّد - روز مباهله (۹۲۰ بازدید توسط ۵۴۳ نفر) - (۲ نظر)
احساسی پاک به سانِ دوست داشتن (۲۰۷۷ بازدید توسط ۱۴۰۳ نفر) - (۸ نظر)
ناتوانی در جویای کار بودن و عدم درآمد (۲۲۹۸ بازدید توسط ۱۵۴۶ نفر) - (۲۲ نظر)
واقعاً عادی شدن جسم زن راهکار درستی برای ادامه زندگی ماست؟! (۳۸۲۹ بازدید توسط ۲۵۷۵ نفر) - (۷۸ نظر)
برآورده شدن آرزو پس از مدت‌ها (۱۷۷۱ بازدید توسط ۱۱۰۹ نفر) - (۱۰ نظر)
دین خوبی که خوب آن را نفهمیدم (۱۳۵۱ بازدید توسط ۸۰۸ نفر) - (۴ نظر)
گلایه ای در مورد سانسور در خانواده برتر (۱۵۸۱ بازدید توسط ۱۰۳۵ نفر) - (۱۲ نظر)
موقع عقد، حتما حواس تون به این بند ها و نکات قانونی باشه - ویژه آقایان (۲۷۰۵ بازدید توسط ۱۹۲۳ نفر) - (۱۷ نظر)
آقایان ازدواج نکنید مگر اینکه ... (۳۵۱۶ بازدید توسط ۲۵۶۲ نفر) - (۳۲ نظر)
خودمون با چادر خفه کنیم تا شما راحت باشید؟! (۴۱۵۸ بازدید توسط ۲۹۰۸ نفر) - (۵۳ نظر)
خانم ها ازدواج نکنید مگر اینکه ... (۴۷۲۸ بازدید توسط ۳۲۲۳ نفر) - (۸۹ نظر)
آقایون اگه این کارها رو انجام بدید برای همسرتون بهترین مرد دنیا میشید (۳۴۰۸ بازدید توسط ۲۴۰۴ نفر) - (۱۷ نظر)
فرهنگ‌سازی برای عابر پیاده (۱۱۲۴ بازدید توسط ۶۹۵ نفر) - (۳ نظر)
جادوی نوشتن و تأثیرات آن (۱۷۶۷ بازدید توسط ۱۱۳۰ نفر) - (۶ نظر)
ترک خانوادۀ سمّی (۲۸۵۱ بازدید توسط ۱۷۵۳ نفر) - (۱۰ نظر)
چهل سالگی ام مبارک (۳۷۸۱ بازدید توسط ۲۵۷۴ نفر) - (۴۴ نظر)
راهنمای دریافت غذای تبرکی حرم امام رضا (ع) (۲۳۱۹ بازدید توسط ۱۴۴۳ نفر) - (۱۶ نظر)
زرنگ باش (۲۶۱۸ بازدید توسط ۱۶۷۰ نفر) - (۲۰ نظر)
چند نکته به عنوان نصیحت برادرانه به دختران (۹۸۰۵ بازدید توسط ۶۸۸۰ نفر) - (۱۰۴ نظر)
دلایل ماندگاری معصومین علیهم السلام (۱۴۸۳ بازدید توسط ۸۸۰ نفر) - (۹ نظر)
در مورد بسم الله الرحمن الرحیم (۲۱۹۶ بازدید توسط ۱۳۰۲ نفر) - (۹ نظر)
در مورد فتنه ی اخیر به بهانه ی فوت مهسا امینی (2) (۲۶۸۳ بازدید توسط ۱۷۸۹ نفر) - (۰ نظر)
لذّت با هم بودن رو به خاطر مسائل مادی برای همیشه از بین نبرید. (۶۰۲۳ بازدید توسط ۴۰۷۰ نفر) - (۱۱۶ نظر)
بیشتر به خودت فکر کن (۲۱۸۳ بازدید توسط ۱۴۶۴ نفر) - (۸ نظر)
من اگه دختر بودم از پسر خوب خواستگاری می کردم! (۴۹۹۶ بازدید توسط ۳۵۴۳ نفر) - (۴۷ نظر)
ارائه ی نمای کلی از دنیای پسر ها به دخترها (۶۱۵۱ بازدید توسط ۴۴۱۸ نفر) - (۲۵ نظر)
اگه دوست دارید محبوب دیگران باشید خوش اخلاق باشید (۳۱۳۵ بازدید توسط ۱۹۰۴ نفر) - (۱۵ نظر)
دختر انسان است عروسک نیست (۵۹۸۹ بازدید توسط ۴۲۲۳ نفر) - (۵۹ نظر)
علی باش فاطمه ات می شوم (۳۳۱۸ بازدید توسط ۲۲۶۸ نفر) - (۳۳ نظر)
خوبی هاتون رو با توجه به جنبه و ظرفیت افراد نثارشون کنید (۲۱۵۶ بازدید توسط ۱۴۳۹ نفر) - (۲۸ نظر)
تابویی به نام طلاق (۲۴۳۳ بازدید توسط ۱۶۴۸ نفر) - (۲۸ نظر)
برسد به دست دختران؛ عشق، کلمه ای فریبنده (۲۰۷۳ بازدید توسط ۱۴۱۲ نفر) - (۰ نظر)
شوهرم یه رفیق داره، که اون منم (۴۸۳۴ بازدید توسط ۳۲۹۴ نفر) - (۵۱ نظر)
خیلی از دخترها و خانواده هاشون هستن که شرایط اقتصادی آقایون رو درک می کنن (۸۱۱۴ بازدید توسط ۴۵۳۹ نفر) - (۵۸ نظر)
اگه هنوز خودارضایی رو ترک نکردی بیا تو (۹۴۸۹ بازدید توسط ۶۴۵۲ نفر) - (۷۰ نظر)
صفحه شخصی Dady i baby (۱۴۴۲ نمایش) - (۴ نظر)
صفحه شخصی اسکیزویید (۴۲۸۸ نمایش) - (۵۷ نظر)
صفحه شخصی "گمنامی عشق است" (۱۴۰۱ نمایش) - (۸ نظر)
صفحه شخصی سکوت شلوغ (۱۴۹۴ نمایش) - (۱۱ نظر)
Dady me baby (۲۱۱۸ نمایش) - (۶۲ نظر)
صفحه شخصی پرینازم ۷ (۲۱۶۵ نمایش) - (۶۶ نظر)
صفحه شخصی " پسر 52 " (۹۲۵۳ نمایش) - (۹۹ نظر)
صفحه شخصی آتنا مرادی (۱۷۸۳ نمایش) - (۵ نظر)
صفحه شخصی ماه تی تی (۲) (۱۴۱۹ نمایش) - (۱۰ نظر)
صفحه شخصی شب ماه (2) (۲۴۵۳ نمایش) - (۴۵ نظر)
صفحه شخصی سبحان 83 (۵۷۴۴ نمایش) - (۲۷۱ نظر)
صفحه شخصی منتظر منتقم فاطمه"سلام الله" (۶۲۲۵ نمایش) - (۲۷۵ نظر)
صفحه شخصی پرینازم Four (۳۷۲۷ نمایش) - (۷۵ نظر)
صفحه شخصی گلی خانم (2) (۵۱۰۱ نمایش) - (۱۲۹ نظر)
صفحه شخصی مروان الشقب (۸۸۷۴ نمایش) - (۱۹۵ نظر)
صفحه شخصی شب (۲۱۷۵ نمایش) - (۱۰ نظر)
صفحه شخصی 🌙 secret of my heart ⭐ (۱۰۲۹۲ نمایش) - (۴۰۴ نظر)
صفحه شخصی با نام عرفان (حافظ) (۷۴۸۱ نمایش) - (۱۸۶ نظر)
صفحه شخصی berelian (۹۴۱۱ نمایش) - (۲۶۵ نظر)
زندگی به شرط سید ! (2) (۵۱۶۶ نمایش) - (۱۳۰ نظر)
صفحه شخصی "زندگی ب شرط سید" (۲۴۶۰۷ نمایش) - (۴۵۸ نظر)
صفحه ی شخصی 2017 (۴۱۳۹ نمایش) - (۹۸ نظر)
صفحه شخصی DOKHTAR LOR (۱۸۷۳ نمایش) - (۱۷ نظر)
صفحه شخصی ساقی (۶۹۳۲ نمایش) - (۲۰۱ نظر)
صفحه ی شخصی "مردی در بیابان های خلوتِ خدا" (۲۳۷۱ نمایش) - (۳۲ نظر)
صفحه ی شخصی Angel girl (۱۸۴۱ نمایش) - (۱۳ نظر)
صفحه شخصی "دختران حتما بخوانند" (۵۲۷۵ نمایش) - (۱۵ نظر)
صفحه شخصی رضا alone "احادیث و موضوعات مختلف" (۴۲۸۲ نمایش) - (۱۳۶ نظر)
صفحه شخصی فرشاد (۱۷۰۰ نمایش) - (۱۰ نظر)
صفحه شخصی Holy Mind (۳۵۵۳ نمایش) - (۱۲۲ نظر)
صفحه شخصی غضنفر (4) (۹۰۳۳ نمایش) - (۵۱۹ نظر)
صفحه شخصی خانم M&M (۷۰۱۵ نمایش) - (۳۴ نظر)
صفحه شخصی ماه تی تی (۱۱۲۸۵ نمایش) - (۶۲۳ نظر)
صفحه شخصی رضا alone پُست دوم (۹۷۸۵ نمایش) - (۲۴۲ نظر)
صفحه شخصی شب ماه (۲۱۱۹۰ نمایش) - (۷۳۶ نظر)
صفحه شخص گلی خانم (۱۹۴۱۰ نمایش) - (۶۲۶ نظر)
صفحه ی احادیث گیاهی و درمانی🌾 (۵۱۹۵ نمایش) - (۵۹ نظر)
صفحه شخصی غضنفر (3) (۳۴۶۴۰ نمایش) - (۱۰۶۸ نظر)
صفحه شخصی Ata MST (۱۱۲۷۱ نمایش) - (۳۶۷ نظر)
صفحه شخصی رضا alone (۱۷۵۷۹ نمایش) - (۸۷۵ نظر)
صفحه شخصی پسر آریایی (۱۱۱۵۴ نمایش) - (۳۱۲ نظر)
صفحه برنامه ‌نویسان خانواده‌ برتر (۳۰۳۵ نمایش) - (۵ نظر)
صفحه شخصی دختر قمی (۳۷۵۳ نمایش) - (۱۴ نظر)
صفحه شخصی .•.•.•امیرخان•.•.•. (۴۵۱۳ نمایش) - (۱۴ نظر)
صفحه شخصی مشکات (۵۷۳۳ نمایش) - (۱۷۶ نظر)
صفحه شخصی سکوت شلوغ (۴۰۰۹ نمایش) - (۴۲ نظر)
صفحه مرد شب ویژه پرسش و پاسخ خصوصی (۴۵۹۹ نمایش) - (۴ نظر)
صفحه شخصی آیدا 👑👩‍⚕️💐 (۹۴۷۵ نمایش) - (۱۲۷ نظر)
صفحه شخصی Ali Piroozi (۴۹۹۶ نمایش) - (۱۶۰ نظر)
صفحه شخصی 12 12 (۲۲۰۳ نمایش) - (۹ نظر)
چه مدل چادری بهم میاد ؟ (۱۷۰۶۹ بازدید توسط ۱۲۹۰۰ نفر) - (۲۳ نظر)
نماهنگ نیمه شعبان با صدای امیر عارف (۳۴۹۴ بازدید توسط ۲۶۷۶ نفر) - (۲ نظر)
اگه در گذشته دوست پسر داشتی زن من نشو ... (۳۷۰۰۶ بازدید توسط ۲۷۳۸۷ نفر) - (۹۴ نظر)
خانم ها، معمولا چه قدر خرید میکنید ؟! (۱۵۶۴۰ بازدید توسط ۱۱۷۶۸ نفر) - (۷۳ نظر)
اگه روی تو غیرت نداره یعنی براش مهم نیستی (۱۳۸۶۳ بازدید توسط ۹۶۰۹ نفر) - (۶۷ نظر)
نمی خوام دیگه کسی تو زندگیم به اسم دوست پسر باشه (۱۴۶۱۵ بازدید توسط ۱۰۷۷۴ نفر) - (۵۱ نظر)
فانتزی های جالب و خنده دار در مورد ازدواج (۲۴۷۲۸ بازدید توسط ۱۸۲۵۳ نفر) - (۱۰۷ نظر)
خطاب به دخترهایی که به خاطر کنجکاوی تمایل دارن با پسرها دوست بشن (۱۲۴۳۷ بازدید توسط ۹۰۰۵ نفر) - (۶۶ نظر)
چند مورد از رازهای پنهان انگیزه ی دوستی پسرها با دخترها (۱۴۵۰۵ بازدید توسط ۱۰۵۴۳ نفر) - (۹۶ نظر)
بهترین غذایی که درست کردی چی بوده؟ (۱۱۲۴۳ بازدید توسط ۸۲۷۱ نفر) - (۸۸ نظر)
می خوام به آشپزیم تنوع بدم (۷۴۱۹ بازدید توسط ۵۲۷۵ نفر) - (۷۹ نظر)
مصادیق جزئی که در انتخاب همسر باید حتما آنها را مد نظر داشته باشید (۵۲۹۵ بازدید توسط ۴۲۰۶ نفر) - (۲۶ نظر)
انواع تفریحات یه زن و شوهر با امکانات کم (۶۰۶۶۷ بازدید توسط ۴۵۹۷۷ نفر) - (۵۱ نظر)
به داد مستاجران برسید (برسیم) (۳۸۱۴ بازدید توسط ۲۷۹۶ نفر) - (۱۳ نظر)
خاطرات خنده دار دختر خانم ها از خواستگاران شون (۱۱۶۲۲ بازدید توسط ۸۸۹۰ نفر) - (۱۳ نظر)
1000 تا دوست دختر داشتم ولی الان امام زمان می خوام (۶۱۴۲ بازدید توسط ۴۸۵۷ نفر) - (۷ نظر)
شوهر بد اخلاقم رو عاشق خودم کردم (۲۱۷۱۴۶ بازدید توسط ۱۶۶۳۷۵ نفر) - (۶۹ نظر)
دروغگویی بعضی از دختران دوست پسر دار به خواستگار (۱۳۹۲۶ بازدید توسط ۱۰۲۱۸ نفر) - (۴۹ نظر)
از تجربیات تون در مورد خانه دار شدن بگید (۷۴۸۹ بازدید توسط ۴۹۹۹ نفر) - (۲۰ نظر)
سرگرمی تون وقتی تنها هستید چیه؟ (۴۸۸۵ بازدید توسط ۳۶۰۳ نفر) - (۳۳ نظر)
دوست دارید چه نیرو، توانایی یا هنر خارق العاده ای داشته باشید؟ (۳۱۷۳ بازدید توسط ۲۱۷۰ نفر) - (۳۸ نظر)
به خاطر فشارهای اطرافیان، تصمیم گرفتم دوست پسر بگیرم اما ... (۷۱۱۷ بازدید توسط ۵۲۹۰ نفر) - (۱۸ نظر)
این جوری همسرِ مناسب پیدا کن! (۷۴۲۰ بازدید توسط ۵۷۲۵ نفر) - (۱۶ نظر)
اگه از دختری خوشم اومد، چکار کنم که همون اول جواب رد نگیرم؟ (۵۹۶۴۵ بازدید توسط ۴۵۴۹۹ نفر) - (۷۲ نظر)
دخترهای خوب و سنگین، راه پسرها رو برای ازدواج باز بذارید (۱۳۴۲۵ بازدید توسط ۹۴۹۵ نفر) - (۸۱ نظر)
چند سوال در مورد ازدواج از دخترانی که رشته های پزشکی خوندن (۷۸۲۶۲ بازدید توسط ۶۰۹۸۴ نفر) - (۲۱۷ نظر)
معایب و مزایای ازدواج با یک فرد مشهور چیه؟ (۳۵۱۱ بازدید توسط ۲۵۴۸ نفر) - (۱۹ نظر)
دختر مذهبی کجایی ، دقیقا کجایی ؟! (۳۳۵۰۸ بازدید توسط ۲۲۰۴۹ نفر) - (۱۲۶ نظر)
جامعه خانواده ی بزرگتر ماست، آبروی جامعه مون رو حفظ کنیم (۲۹۲۰ بازدید توسط ۲۰۷۷ نفر) - (۱۰ نظر)
از خاطرات خوب و خنده دار دوران مدرسه و دانشگاه بگید (۱۰۱۴۴ بازدید توسط ۷۱۹۳ نفر) - (۲۹ نظر)

۲۰۹ مطلب با موضوع «درد دل های دختران و پسران» ثبت شده است

من فقط آرامش میخوام، چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم

سلام به همه ی خواننده های خانواده برتر

من یه دختر 26 ساله هستم که هم پدر و مادرم کارمند هستن و پدرم بازنشسته اس . 1 برادر و 4 تا خواهریم . فقط یکی از ما ازدواج کرده بقیمون تو خونه هستیم .

دو ساله درسم تموم شده . توی این دو سال بدترین عذابا شامل حالم شده از اینکه پدرم خرج من و به سختی میده و بیشتر خرج روی دوش مادرم هست . البته من حتی سالی یک بار هم لباس نمیخرم که دستمو جلوشون دراز نکنم .

چند جا دنبال کار رفتم توی ازمون های استخدامی شرکت کردم ولی فایده نداشته ، تصمیم گرفتم برای ارشد بخونم و زبانومو قوی کنم از کشور خارج شم ولی نمیتونم حتی کلاس زبان برم چون پولشو ندارم و از خانوادم هم نمیگیرم چون اگه رو بزنم ندارن بدن و مادرم هم دوست نداره به ما نه بگه یه جورای شرمنده میشه .

ولی پدرم تو روم میگه تا 18 سالگی مسئولیت بچه با پدر و مادره بقیش با خودش ، مستقیما میگه برو خودت خرج خودتو بده وظیفه ای من نیست . یه ذره دوسمون نداره ما با هم ارتباطی نداریم مخصوصا با من ! اگه من تو یه اتاقی باشم و اون کار داشته باشه تا ببینه منم راشو برمیگردونه و نمیاد تو اتاق ، من از این رفتارای پدرم دارم خسته میشم احساس میکنم اضافی ام ..


↓ موضوعات مرتبط ↓ :
درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۶۹)
    • ۹۷۰۴ بازدید توسط ۶۸۵۸ نفر
    • جمعه ۳ دی ۹۵ - ۲۲:۴۰

    گاهی وقتا آرزو میکنم که ازدواج کنم اما ته دلم میگه لطیفه آرزو نکن

    با عرض سلام و خسته نباشید

    اول از همه سوال من بیشتر به درد دل شبیه تا به سوال  اما چیکار کنم ببخشید مساله اینکه من یه فردی هستم با یه ذره اعتقاد به خدا که سعی کردم حروم و حلال رو رعایت کنم و تا الان که 26 سالمه خدا رو شکر با هیچ دختری دوست نبودم جز سلام و علیک احوال پرسی سر کار  .

    از یه طرف دانشگاه رو ول کردم رفتم سرکار به خاطره اینکه پدرم ور شکست شد و باید بدهی پدرم رو میدام در همین حین  خواستگار برای خواهرم  اومد و قسط جهیزیه هم اضافه شد و حالا حالا باید قسط و بدهی بدم  بعضی موقع ها وقتی فکر ازدواج رو میکنم بعدش خندم میگیره میگم تا بخواد بدهی ها تموم بشه موهای ما هم سفید شده .

    اما این روزها خیلی نیاز به یک همدم دارم  بعضی شب ها گریه میکنم میگم که اینم سهم ما از این دنیاست که حالا حالا رنگ زندگی رو نبینیم.

    تو رو خدا برام دعا کنید خیلی دلم شکسته میگم خدا هم ما رو رها کرده  گاهی وقتا ارزو میکنم که چی منم ازدواج کنم  اما ته دلم میگه لطیفه ارزو نکن .


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۱ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۲۶)
    • ۲۳۴۵ بازدید توسط ۱۷۵۸ نفر
    • چهارشنبه ۱ دی ۹۵ - ۲۲:۱۰

    فکر میکردم رابطه مجازی مثل رابطه واقعی جدی نمیشه

    سلام
    میخواستم در مورد بزرگترین حماقت زندگیم بگم بلکه حداقل هم سن و سالام یکم عبرت بگیرن!
    الان که دارم این متنو پست میکنم 20 سال دارم.. از خودم بخوام بگم دختری بودم که از نظر چهره خوب و جذاب محسوب میشم طوری که همه ی دوستام خودشون میگن که حسرت چهره منو دارن..
    نمیخواستم اینو بگم چون شاید بذارین به حساب خودشیفتگیم! ولی واسه اینکه اطلاعات کاملیو بدم گفتم.. همین چهرم باعث شده بود از بچگیم یعنی شاید حدودای ابتدایی و راهنمایی پسرای زیادی باشن که بهم پیشنهاد دوستی بدن.
    ولی من قبول نمیکردم..چون از این رابطه ها خیلی بدم میومد! یه جورایی اینکه تو سن بچگی با این چیزا اشنا شده بودم باعث شده بود از جنس مخالف بیزار شم..
    هم اینکه یه غرور کاذب بهم دست داده بود که فکر میکردم هیچ کدوم از این پسرا لیاقت دوستی با منو ندارن.. تا 18 سالگیم و وقتی که پیش دانشگاهی بودم که تقریبا با هیچ پسری همکلام نشده بودم.. جدا از اینکه از پسری تا اون موقع نشده بود که خوشم بیاد از اینکه بخوام با کس دیگه ای باشمو دستشو بگیرم و آخرشم معلوم نشه کارمون به کجا میرسه رو خیانت به همسر آیندم میدونستم..

    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۰ موافق ۱ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۳۳)
    • ۷۸۲۰ بازدید توسط ۵۳۵۵ نفر
    • چهارشنبه ۱ دی ۹۵ - ۲۲:۰۵

    دیگه نمیتونم این راه رو تنهایی ادامه بدم

    سلام
    من سوالی نداشتم فقط دلم خیلی گرفته بود میخوام چند خطی براتون از خودمو زندگیم بنویسم . من یه پسر 26 ساله هستم اهل جنوب . ذاتا آدم آروم و کم حرفیم .

    تا این سن هیج وقت دنبال رابطه با هیچ دختر خانمی نبودم . همیشه سعی کردم تو دانشگاه و خیابون و مکان های عمومی سرم پایین باشه و نگاهم رو کنترل میکردم اول به خاطر ترس از خدا و دوم اینکه وقتی ازدواج کردم همه چیز رو با خانمم تجربه کنم .

    اما خیلی چیزا طبق برنامه پیش نرفت بعد از کارشناسی رفتم خدمت بعد خدمت میخواستم ادامه تحصیل بدم اما دیدم تو این وضعیت درس خوندن ریسکه و رفتم دنبال کار ، هر جا میرفتم کار گیرم نمیومد تا اینکه تصمیم گرفتم هر طوری هست یه کاری پیدا کنم حتی اگه شده کارگری چون دیگه روم نمی شد از بابام پول بگیرم . در ضمن پدرم هم وضع مالی خوبی نداشت و نداره .

    چند ماه یه جایی پاره وقت کار میکردم اما حقوقش خیلی کم بود بعدش رفتم شاگرد سوپری شدم اون جا حقوقش بهتر بود اما فشار زیادی به ادم وارد میشد . چون بیشتر از دوازده ساعت کار میکردم و به خاطر دیسک کمری که از زمان خدمت سربازی بهش دچار شده بودم مجبور شدم بعد از هفت هشت ماه از اونجا بیام بیرون .

    چن ماهی بیکار بودم و تو آزمون های استخدامی و جاهای مختلف دنبال کار گشتم اما چون رشته ما یه رشته خاصه استخدامیش خیلی کمه اون هم حتما باید سابقه داشته باشی .

    به هر حال به این نتیجه رسیدم که برم کلاسهای فنی حرفه ای یه کاری یاد بگیرم و مدتیه دارم کلاسهای فنی حرفه ای رو شرکت میکنم .


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۳ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۵۴)
    • ۴۸۸۲ بازدید توسط ۳۴۲۴ نفر
    • شنبه ۶ آذر ۹۵ - ۲۲:۲۰

    مادرم یه بار هم از داشتن من ابراز رضایت نکرده

    سلام
    من دختر 18 ساله ای هستم که به آخر خط رسیدم . میدونم این حرف درست نیست و زندگی ارزشمند هست اما بخاطر مشکلاتی که در ابتدای زندگیم شروع شد و ادامه داشت افسردگی شدید گرفتم .

    پدر من مرد پرخاشگر و عصبانی و احساسی هست که در زندگی شخصی خودش مشکلات فراوانی داشت و مادرم زن جدی و قوی هست به همه کمک میکنه باز هم هر چقدر فکر میکنم شخصیت والدین من برای ازدواج با هم به هیچ وجه مشابه هم نیست .

    من بسیار خوشبین و مهربان و خونگرم بودم با اینکه مشکلات فروان بود وضع مالی مناسب نبود من خیلی امیدوار بودم شاید هم احمق ؛ ما با مادر پدرم زندگی میکردیم خانواده پدری باعث تفرقه و دعوا میشدن و مادربزرگم هم بین مادر و پدرم رو بهم میزد ما قطع ارتباط با خانواده پدرم کردیم فقط اقوام درجه 1 پدرم، با بقیه ارتباط داشتیم نمی خوام طولانی صحبت کنم .

    توی 13 سالگی فهمیدم که پدرم با خانم دیگه ای هست که من میشناختمش .کاملا چشم و گوش بسته بودم و فکر میکردم با وجود مشکلات و دعوا های روزانه پدر و مادر خوشبختم تا زمانه، خیانت پدر .من ترسیدم ما به شهر دیگری رفتیم و من شروع کردم به بیشتر شنیدن و فهمیدن و درک کردن اخرش کارم به این دیوونگی کشید.


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۱ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۳۲)
    • ۴۴۶۳ بازدید توسط ۳۴۰۳ نفر
    • دوشنبه ۳ آبان ۹۵ - ۲۲:۳۵

    اگه کنترل اعصابم و داشتم می تونستم بهتر تصمیم رو بگیرم

    سلام

    دختری هستم 26 ساله، یا مدرک مهندسی از یه دانشگاه دولتی سرشناس، ظاهر نسبتا خوبی دارم، مادر بنده زن به شدت بدبین و بد دهنی هستن، همش توهم توطئه دارن، به حدی که تو تمام سالهای زندگی ام با محدودیت تو تمام زمینه ها روبه رو بودم، از ارتباط با دوستام، تا ارتباط با جنس مخالف و حتی بیرون رفتن از منزل.

    توهم اینکه دوستام همگی قصد فریب من و دارن، تمام مذکرها قصد تجاوز به من و دارن، بیرون از منزل باشم قطعا در حال هرزگی کردنم، من تا بحال رابطه ی عاطفی و دوستی و ... با کسی نداشتم، اما متاسفانه کلماتی رو در مورد من به کار می بره که به شدت عصبی ام می کنه، جدا از همه ی این حرف ها بالا رفتن سنمم دامن زده به عصبانیتم، نیش و کنایه ی اطرافیان برای دختری مثل من که همش برای بهترین بودنم تلاش کردم در کنار حس تنهایی خیلی زجر اوره.

    من دلیل اصلی تجردم رو مادرم می دونم که به خاطر بدرفتاری هاش و بی خردی هاش مجبور شدم دست رد به تمام افرادی که بهم توجهی داشتن بزنم، خواستگار سنتی مناسبی ندارم، چون خانوادم خیلی غیر اجتماعی ان، باید به پیشنهادهایی ام که به خودم می شد هم جواب رد می دادم چون مادرم حرف زدن با یه پسر رو هم هرزگی می دونست، خب تکلیف من چیه؟

    من از اینکه روزهای جوونی ام اول پای کتاب و درس و دانشگاه و الان اینجوری پای تنهایی تلف شده در عذابم، کوچک ترین حمایت مالی از جانب خانوادم ندارم، میگن خودت باید مخارجت رو تامین کنی، یکی دو سالی با شرایط خوبی کار کردم و از سر بی انگیزگی و افسردگی استعفا دادم، کار کردن بدون تفریح، بدون ذره ی حمایت روانی، با وجود بدرفتاری خانواده و کنترل همه جانبه، اونم تو زمینه ی رشته ی  تحصیلی من خیلی ازاردهنده بود.
    من که حق تفریح کردن و حتی خرج کردن واسه ظاهرم رو ندارم، پولم و واسه کی پس انداز کنم؟ نمی تونم از فکر شانس هایی که تو تمام زمینه ها به خاط سخت گیری خانوادم از دست دادم بیرون بیام، من تو شرایط بدی قرار گرفتم، مدام خودم و با دیگران مقایسه می کنم، نمی فهمم چرا باید از حمایت مالی محروم باشم، چرا باید از حمایت عاطفی محروم باشم، چرا باید از تفریح محروم باشم، چر باید از حق رسیدگی به خودم محروم باشم، تمام این محرومیت ها رو مادرم با بدبینی اش برام به بار اورده، به همین خاطر ازش متنفر شدم، همش باهاش درگیرم، مدام فحش های رکیک می ده، حق اختیار و انتخاب و ازم گرفته، هنوزم فک می کنه باید من و کنترل کنه و اختیارم و کامل تو دست بگیره.
    خسته شدم از دستش، نیاز به ازادی دارم، نمی تونم قبول کنم وقتی تامین مخارجم با خودمه، اختیارم تو دست یه نفر دیگه باشه. حق نداشت و نداره به این سادگی جوونی من و تلف کنه، حق نداشت و نداره با بی خردی با سرنوشت من بازی کنه، نمی تونم به اعصابم مسلط باشم وقتی حرف های بد بهم می زنه، شاید اگه کنترل اعصابم و داشتم می تونستم بهتر تصمیم رو بگیرم برای فرار از این عذاب، خواهشا دوستانه راهنمایی ام کنین.

    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۲ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۱۵)
    • ۱۲۷۸ بازدید توسط ۱۰۲۵ نفر
    • يكشنبه ۲۵ مهر ۹۵ - ۲۲:۰۰

    کاش مادرم حرف های منو میفهمید و درکم میکرد

    سلام
    دختری هستم بالای 20 سال دانشجو .. خیلی دوست  داشتم با خانوادم  ارامش  بیشتری به دست بیارم ..دوست داشتم برادرم که 5 سال ازم بزرگتره باهام مهربون باشه بریم بیرون دور بزنیم اخه دوستام با داداشاشون میرفتن بیرون خوش میگذروندن  اما من فقط ازش بی اعتنایی و بدحرفی میدیدیم ..
    این چیزی بود که یه دختر دبیرستانی از داداشش میخواست .. دوست داشتم پدرم  بیشتر مهربون باشه باهام   هر چی میخواستم بخرم  انگار حیفش میومد بخره واسم ..میخرید اما همش منت و اینکه  تو قدر چیزایی که داری نمیدونی .انقد راجب دوربریام و ادما بد گفتن حواست باشه  ادما اینجورین بدن با اینا دوست نشی  .
    من با هر کسی دوست میشدم ازش میترسیدم همین باعث شد که هیچ وقت دوست صمیمی نداشته باشم الانم که هیچ دوستی ندارم  حتی صمیمی. درسته ادم  یه  دوست  داشته باشه یا نداشته باشه  همیشه تنهاست ادما با داشتن دوست راحت تر میتونن  حرفاشونو بگن مشورت کنن در هر صورت پیشتن..
    این چیزایی که من  بین هم کلاسیام میبینم  همیشه هم شادن ..اما من شدم یه دختر ساکت خجالتی و خیلی کم حرف میزنم تا کسی ازم سوال نداشته باشه صدایی ازم در نمیاد.. 

    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۱۸)
    • ۵۲۴۳ بازدید توسط ۳۷۷۱ نفر
    • دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵ - ۲۲:۱۸

    من الان یه دلشکسته کامل هستم

    سلام

    من الان یه دلشکسته کامل هستم که دارم مینویسم. برادر مومنی داشتم که انگار ما خوب نشناختیمش و ایمانش در حد نماز و روزه بوده! اصلا باور نمیکنم کسی که داره الان اینکار رو با ما میکنه برادرمه!

    سال قبل از مامان و خواهرم خواست که براش دختری انتخاب کنن تا ازدواج کنه.. دخترای خوب زیادی پیشنهاد شد ولی هر موردی به نوعی رد شد.. تا اینکه کسی رو پیدا کردیم که کاش هیچ وقت سراغش نمیرفتیم..

    قبل خواستگاری  پدر دختر فوت کرد.. هیچ کس از فامیل پدر و مادر این خانوم تو مراسم ختمش نبودن... خواهراش گویا قبلا باهاش قهر بودن.. مادرش هم عاقش کرده بوده... ولی ما اینها رو بعدا فهمیدیم.. همیشه به ما میگفتن:

    عمه هام خیلی بد هستن.. به ما بدی کردن! ولی گویا قضیه چیز دیگه ای بوده و این دختر و مادر هم بی تقصیر نبودن!! از وقتی عقد کردن تا به حال هزار جور حرف بی ربط به ما گفتن!

    به هزار کار نکرده متهم کردن! با ما قهر کردن! از برادرم خواستن با ما قطع رابطه کنه ! در حالیکه ما هیچ وقت جواب کارای زشت عروس رو ندادیم و از همین خیلی پشیمونم که چرا به موقع نزدیم تو دهنش! برادرم حرفای دختره رو قبول میکنه در حالیکه جلوی برادرم خودش رو مظلوم نشون میده و گریه و زاری میکنه و داداش هم دلش با اونه...

    خودش و مادرش خیلی به ما بدی کردن.. خیلیییییی..مامانم به خدا قسم هیچ وقت نگفت چرا اینطوری میکنید.. چند تا مثال بگم از کارای عجیبش: 

    یه روز که خونه عمه ام بودیم..برادرم رو هم دعوت کرده بودن که با تازه عروس نحسش بیاد مهمونی.. پسرخاله تازه نامزد کرده ما هم اونجا بود و میخواست بره با برادرم و داییم گوسفند بخره برای قربونی که نذر داشته.. یه کت و شلوار خوب پوشیده بود.. بعد که مردها من جمله برادرم رفتن برای اینکار، عمه من که شوخ طبع هست گفت: علی (پسر خاله ام) با کت و شلوار دامادی داره میره گوسفند بخره! با لحن خنده داری گفت و خندیدیم.

    بعد که مردها برگشتن عمه ام به خود پسرخاله ام گفت: پشت سرت غیبت کردم گفتم با لباس دامادی رفتی خرید گوسفند! اونهم خندید و گفت نه بابا کت شلوار دامادی ام نیست و یکم شوخی و خنده کردیم و تموم شد!!


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۵۳)
    • ۵۰۴۳ بازدید توسط ۳۹۲۷ نفر
    • چهارشنبه ۷ مهر ۹۵ - ۲۲:۲۰

    کسی رو ندارم باهاش یکم درد و دل کنم

    سلام.
    راستش نمیدونم باید از کجا شروع کنم. احساس میکنم بدبختی داره روی سرم تلنبار میشه. 18 سالمه . همه چی از عید امسال بهم ریخت (یعنی بد بود بدتر شد) واسه کنکور کتابخونه میرفتم و هر دقیقه سرم تو کتاب بود و از ساعت 7 تا 12 شب یکسره میخوندم ( اینقدری که دوستام میگفتن تو اگر چیزی نشی عدالت خدا میره زیر سوال) نمیدونم مشکلم چی بود که امتحانات پایان ترم رو به طرز افتضاحی رد کردم.

    گفتم من که اینهمه میخونم پس یه جای کارم ایراد داره نشستم تو خونه ولی خیلی کمتر میخوندم. جواب کنکور که اومد چون تجربی هستم با اون رتبه هیچی درست و حسابی قبول نمیشدم. انتخاب رشته که کردم جوابا اومد حسابداری غیرانتفایی که امروز رفتیم برای ثبت نام مثل اینکه سازمان اشتباه کرده بود برای من سهمیه ایثارگر زد. گفتن شمارو ثبت نام کردیم ولی باید ضرر مالی بدید و اصلا شاید لغو بشه ( اشتباه بقیه رو من باید پس بدم ) با سهیمه تا اینجا اومدید!

    از یه طرف هم اعتماد به نفسم رو کاملا از دست دادم با خودم میگم دیگه قراره چی پیش بیاد. فقط همینا نیست.

    سال سوم هم برادرم سرطان گرفت که بازم نتونستم خوب درس بخونم. هیچ موقع خانوادم خونه نبودن و سعی میکردم بهش فکر نکنم. خودمم مریضم باید دو ماه یه بار یه آمپول بزنم و قرص بخورم که دکترم خیلی بد بود و اونم یه بلایی سرم آورد که اصلا از دکترا زده شدم .

    پدرم آدم مهربونیه اما فقط انرژی منفیه و اینقدر در مورد یه چیز حرف میزنه و صد بار میگه که اعصابم خورد میشه و نمیفهمم اون لحظه چی میگم.زیر بار مسئولیت هم نمیره ( منطقی هم نیست و گفته هام حتما باید حتما بهش ثابت بشه)

    مادرمم از بچگی بین من و برادرم فرق میذاشت فقط خدا نکنه بخوابه تمام عالم و آدم باید ساکت باشن تا بیدار نشه. از بچگی بهم میگفتن تو عرضه ی کاری رو نداری. خوشگل نیستی چرا اینطوری هستی چرا اونطوری هستی و ... ( البته مامانم آدم خیلی خوبیه ولی خیلی فشار روشه و خودش به تنهایی داره یه زندگی رو میچرخونه)

    برای همین حتی همون اعتراضی هم که میکنم بعدش پشیمون میشم.خسته شدم همش بعد خوب زندگی رو دیدم

    با خودم میگم مگه بدتر از این هم هست که بلا نازل بشه؟؟؟ ناشکری نمیکنم اما اگر قرار بود اینطور بشه که اینقدر دست و پا چلفتی و سربار باشم ای کاش اصلا از اول وجود نداشتم .

    همیشه تو خونه ی ما دعواست و مدام حرف میشنوم. مامانم به بابام میگه بچه ها هم عین خودتن. حتی نذاشت واسه سال بعد بمونم میگفت تو نمیتونی. هنوزم دیر نشده ولی انگیزمو ازم گرفت .

    نمیدونم کم آوردم خودمو با هر کاری مشغول میکنم و سعی میکنم شاد باشم ولی یه چیز دیگه اتفاق می افته. تا میام ازنو شروع کنم هنوز کاری نکرده یه چیز دیگه پیش میاد.

    خیلی از شروع میترسم. ایندفعه فکر میکنم اگر کاری هم کنم یا دانشگاه میگه شما لغو هستید ( پولم که پس نمیده ) یا اصلا نیست و نابود میشم.

    کسی هم ندارم باهاش یکم درد و دل کنم. به دوستام میگم سوء استفاده میکنن. به مامانم میگم تیکه میشنوم. بابامم نمیشه اصلا باهاش حرف زد حرف خودشه .

    واقعا بریدم. بسه دیگه از هر چی فقط خوبیاشو دیدم. فقط میگم خدایا یه چیزی هم بزار بمونه واسه دلخوشیم. کم کم داری همه چیزمو ازم میگیری.


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۱ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۲۳)
    • ۲۲۰۲ بازدید توسط ۱۶۷۶ نفر
    • دوشنبه ۵ مهر ۹۵ - ۲۲:۲۵

    مرگ برا امثال من راحتیه

    سلام

    دلم گرفته ... ۲۴ سالمه ولی اندازه ۵۰ سال شکست خورده ام . توی خونه تقریبا پولدار زندگی میکنم، یه زندگی دارم که زندگی سگ بهش شرف داره! یه مادر دارم، کوچولو که بودم همیشه کتکم میزد و جلو بقیه خوردم میکرد، اصلأ تربیت بهم یاد نداد، بعد از همون کوچولویی، دیگران رو میزد تو سر من!

    من کوچولو بودم، همیشه از بقیه بد میگفت، از پدرم، برادرهام، عموم، داییم، همه ... یه جوری که من نسبت به همه بدبین شدم. من فکر میکردم مادرم مظلوم روزگاره که افتاده زیر دست یه عالمه آدم بد! انقدر از پدرم پیشمون بد میگفت که من و برادرهام از پدرم متنفر شدیم. از برادرهام پیش پدرم بد میگفت ، تا جاییکه پدرمم از بچه هاش متنفر شد! و این فاصله انقدر عمیق شد که همه از هم متنفر شدیم. و ضد هم بودیم.

    الان که بزرگ شدم، تازه میفهمم مادرم باهامون چکار کرده. با فامیلم همین آش و کاسه ست ، از عموم عمه هام داییم همه میگه ... من خواستگار ندارم، دو تا داشتم، زنگ زدن بیان، مادرم گفت نه ، نذاشت پا بذارن خونمون . الأن دوستام ازدواج کردن، من برادرهامم اون موقع که زن میخواستن مامانم نگرفت، پرید وسط گفت نه، نه بچه اند، یکی از برادرام بشدت منزوی شد، استعدادهای خوبی داشت کور شد، یکیشون ناراحتی اعصاب داره، یکیشونم سیزده ساله معتاده. 


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۲۷)
    • ۳۱۰۹ بازدید توسط ۲۱۴۲ نفر
    • سه شنبه ۳۰ شهریور ۹۵ - ۲۲:۰۰

    منم و یه اتاقو یه لپ تاپ

    با سلام

    نمیدونم حرفایی که میخوام بزنم جنبه درد و دل داره یا راه یابی ، یه راست میرم سر اصل موضوع، اما قبلش یه کوچولو از خودم میگم ؛

    دختریم 20 ساله ، امسال دومین سالیه که پشت کنکور موندم روحیم فوق العاده حساسه قبلا دل خوشیم مدرسه بود الان دیگه هیییچ . مشکل من خانوادمه .

    خسته شدم الان که مجبورم خونه باشم دارم روانی میشم اونوقت میگن چرا جوونا میرن دانشگاه بد میشن چون بهشون فضا ندادید چون همیشه مراقبش بودی تا سر کوچه هم نمیذاشتید بره یهو با قبولی دانشگاه باید یه پرش داشته باشه به دل بزرگسالی .

    دوستام هر روز بیرونن کافه اینور اونور یا حتی مسافرت مجردی هیچکدوم هم دخترای بدی نیستن . اما من واسه یه تولد باید کلی اصرار کنم قبل و بعدش هم که اومدم با زخم زبون داغونم میکنن .

    مامانم میگه بابات شوخی میکنه و حتی فکرشم نمیکنه که تو دختر بدی باشی که در اینصورت میمره اما گیریم شوخی میکنه ، اخه پدر من تو که میدونی با حرفات اشکم در میاد چرا میگی ؟ من به خدا نه تا حالا دوست پسر داشتم نه چیزی چند ماهه چادری شدم . دارم بهش میگم بابا من دومین سالیه که تو خونه موندم دارم راکد میشم منو بفرست یه کلاس میگه از پست برنمیام ول شدی . تو این یه سال شاید 4 بار نشده بیرون رفتم به من میگه ول شدی تو خیابونا .


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۲ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۴۰)
    • ۲۱۸۳ بازدید توسط ۱۶۶۸ نفر
    • يكشنبه ۲۸ شهریور ۹۵ - ۲۲:۰۵

    توی خانواده ی ما دختردار شدن یعنی بدبختی و بیچارگی

    سلام

    دختری هستم تازه وارد دانشگاه شدم ، 5 تا خواهر دارم  ... توی خانواده ی ما دختردار شدن یعنی اون پدر و مادر بدبختی و بیچارگی رو به طور کامل تجربه کردن ...

    همیشه برام سواله اگه جنس مونث بودن انقد بده پس چرا خدا مارو افریده ... ماهایی که شدیم مایه بدبختی و سرافکندگی واسه مامانم ... هر کی میاد خونمون به بابابم میگه تو خیلی بدبختی بخصوص مادر بزرگم و عموهام... بابام میخواد سیگار ترک کنه تا غروب که سرکاره نمیکشه میاد خونه میگه این دخترا رو میبینم دوباره میره میکشه .

    با این که دکتر گفته اگه بکشی واسه 2 سال دیگه میمیری ... مامانم که افسردگی گرفته میگه همه پسر دارن جز من ... با اینکه ما سنی نداریم همش بهمون میگن ترشیدم...

    خیلی دلم گرفته .....نمیدونم باید چیکار کنیم ...خواستگارم داریم ولی بابام میگه من  دخترمو به فامیل نزدیک فقط میدم میگه چون داداش ندارین نمیشه به غریبه اعتماد کرد ...

    میخواستم کسایی که اینجا هستن راهنماییم کنن که من باید چیکار کنم با حرفای مردم با بیچارگی و بدبختیمون ؟


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۰ موافق ۱ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۳۶)
    • ۳۴۱۸ بازدید توسط ۲۳۱۴ نفر
    • دوشنبه ۱۵ شهریور ۹۵ - ۲۲:۲۵

    خدا واقعا از خلقت من چه هدفی داشته؟

    سلام

    دختری ۳۰ ساله هستم. دوره دبیرستان از بچه مثبت های مدرسه که رتبه اول بودم. اصلا هم دنبال دوست پسر بازی اینا نبودم سرم تو درس و کتاب بود.

    دانشگاه خوبی قبول شدم و تا ارشد هم خوندم دانشگاه عالی و اساتید خوب . چون شهرستان بودیم برای دانشگاه اومدم تهران و موندگار شدم.

    بعد تحصیل هم کار کردم و برنگشتم شهر خودم البته اگر هم برمیگشتم مثل اکثر دوستام باید بیکار میمونم. من کار رو انتخاب کردم. ولی کو کار پایدار ؟ همه جا قرار دادی و حقوق کم که حتی هزینه مسکن و خرج زندگی نمیشه. 


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۰ موافق ۱ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۲۷)
    • ۲۸۲۴ بازدید توسط ۲۱۵۰ نفر
    • دوشنبه ۱۵ شهریور ۹۵ - ۲۲:۲۰

    می خوام تمایل زیادم به جنس مخالف رو نابود کنم

    سلام

    من یک دختر 18 ساله ام که امسال ان شاء الله وارد دانشگاه میشم. چیزایی که الان می نویسم یه جورایی کلیات زندگی من و تفکرات الانمه و سوالاتی که تو ذهنم هست. ممنون میشم راهنماییم کنین .

    اولش میخوام از نظر عاطفی صحبت کنم. خب من از اول یه جورایی تو تنهایی بزرگ شدم البته این به این معنا نیست که آدم منزوی هستم بلکه با دوستام و مردمی که آشناییم باهاشون در حد سلام علیکه هم خوبم و خوش برخوردم اما واقع بینانه بخوام بگم درونگرام.

    خیلی هم محبت کردن بلد نیستم چون ندیدم! خخخ در زمینه عواطف با خانواده و هم جنسام کنار میام چون خیلی اق میشم! حساس نیستم. اما امان از روزی که من رو یه چیزی حساس بشم! دیگه خیلی گند اخلاق میشم:| متاسفانه باید بگم نقطه ضعف من جنس مخالفه.

    چون از اول باهاشون برخورد نداشتم یعنی حتی یه دونه پسر هم سن و سال من هم تو فامیل نیست که باهاش حرف بزنم! نه سنتی و مذهبی بودن خانواده ام اجازه میداد که مثلا بتونم راحت حرف بزنم! و اعترافی که باید بکنم اینه که راحت گول میخورم.


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۸)
    • ۲۷۶۶ بازدید توسط ۲۱۰۲ نفر
    • دوشنبه ۱۵ شهریور ۹۵ - ۲۲:۰۰

    دلم آرامش گور رو میخواد

    سلام دوستان عزیز

    خواهش میکنم برای من و امثال من دعا کنید

    از خانواده ام متنفرم در حد مرگ

    فقط دلم برای مادر بیچاره ام میسوزه که چقد زحمت کشید و سوخت و عین شمع آب شد...
    پدرم فوق العاده آدم ساده که با بی تدبیری هاش زندگی هممون را به باد فنا داد، ازش خیلی بدم میاد خیلی و بماند که مادرم همیشه از ظلم هایی که در حقش کرده برام گفته که با کارهایی که ازش دیدم خیلی ازش بدم میاد، نه هیچ وقت خرجمون کرد نه برای زندگی مون مایه ای گذاشت فقط تا تونست پولشو به این و اون قرض داد که یه موقع بقیه نگن بده ...

    حرف مردم براش خیلی خیلی اهمیت داره . و با همین حرفا آسایش و آرامش زندگی ما را مختل کرده ، از طرفی تو خونه ی ما دختر بودن یعنی بشینی کنج خونه و بپوسی ، هیچ آزادی ندارم هیچی، بقیه فامیل همش به مسافرت و خوش گذرونی اما هر 100 سال یه بارم بیرون نمیریم ولی اگه چی بشه بریم اینقد زهرمارمون میکنه که خدا بدونه ... شاید باورتون نشه آخرین باری که ماها مسافرت رفتیم خانواده ای مربوط میشه به 12 سال پیش 😔


    ↓ موضوعات مرتبط ↓ :
    درد دل های دختران و پسران (۲۰۹ مطلب مشابه)

  • ۳ موافق ۱ مخالف
  • پاسخ های کاربران (۴۰)
    • ۲۷۳۰ بازدید توسط ۱۹۷۱ نفر
    • يكشنبه ۱۴ شهریور ۹۵ - ۲۲:۲۰

    برو بالا