سلام

به همه داداش ها و آبجی های گلم، اونایی که رنج تنهایی و مجردی رو خوب میشناسن، اون ازدواجی ها که حاضر نشدن برن تو رابطه های نادرست...، اون ها که پاکدامنی براشون ارزش بوده همیشه ولی حالا شاید یه خورده خسته شدن، شاید هم یه قدری سرخورده از شرایطی که توش هستن و یه سوال بزرگ که همیشه باهاشونه: 

خدایا چرا؟، پس چرا درست نمیشه؟، پس چرا نمی‌بینی ما رو؟، دیگه چه شکلی بخوایم ازت ... ؟

خب منم یکی از شماها هستم و این سوال منم بوده و هست. خب می‌دونم که گاهی صلاح نیست که دعا زود به اجابت برسه، منکر حکمت پروردگار نیستم ولی آخه یعنی همه این نشدن ها حکمته؟، اگه نیست پس گیر کار کجاست؟ 

کاری ندارم با اون دوستانی که با مجردیشون خوشحالن و تلاشی هم نمیکنن واسه مزدوج شدن. روی صحبتم با اون ازدواجی هاست، همون ها که چند روزه تو این بلاگ دارم درد و دل هاشون رو میخونم و گاهی انقد دلم گرفته براشون که دیگه خودم رو فراموش کردم. به خصوص شما آبجی های خوبم که می‌دونم هیچ وقت نمیشه که خودم رو جای شما بگذارم. 

بازم میگم که منم یکی از شماهام، مطلبم خصوصی نیست وگرنه بیشتر میگفتم از خودم، همین قدر بگم که زندگیم پر از رفتن و نرسیدنه و پر از انتظار. اما با همه اینها هیچ وقت نا امید نشدم از اون کسی که تمام خزائن این عالم در ید قدرت اوست، می‌دونم که گرفتاری از خود منه وگرنه دست او که بسته نیست، منزهی تو "سبحانک انی کنت من الظالمین" 

امروز این آیه بگوشم خورد که "ان الله مع المتقین" .. خدا با تقوا پیشگان است. شاید جواب اون سوال ما اینجاست، میشه که خدا با کسی باشه ولی به دعاش گوش نده؟، اگه یه صاحب قدرتی تو این دنیای مادی بهمون بگه من با توام دیگه سر از پا نمی‌شناسیم، دیگه خیال مون راحته، اون وقت به خدا با همه بزرگیش اعتماد نمی‌کنیم.

از اینجا به بعد حرف هام دیگه حدیث نفسه.. یه چیزی به عقل ناقصم داره میرسه.. شاید هر جایی تقوای خاص خودش رو میخواد. میشه که نگاهم هی این طرف و اون طرف سر بخوره و بعد از تو طلب همسری خوب و پاکدامن رو بکنم. میشه پای اینترنت و فضای مجازی و ماهواره هر چی پیش چشم آید خوش آید و بعد بگم خدایا پس کجایی که من هنوز ... 

میخوام یه راهی رو برم. مراقبت کنم از نگاه، از لغزش‌های ج. تا اونجا که بتونم، اگرم زمین بخورم مهم نیست، آدمم لابد. خب دوباره ادامه میدم. تا اینکه یه روز بیام و بهت بگم؛

مگه خودت نگفتی که با تقواپیشگان هستی؟، منم زورم رو زدم دیگه این نصفه و نیمه رو هم ازم بپذیر، من دیگه توانم اینقدر بود. 

خلاصه که داداش ها و آبجی های گلم، راه آسونی نیست ولی خب پاداشش هم کم نیست ان شاء الله.

 

مرتبط:

 

چطوری باید با احساس تنهایی کنار بیام

چه طوری از تنهایی و یکنواختی در بیام ؟

تنهام ، خسته ام ، از تنهایی دلم یه همسر میخواد

تنهایی از همه جهات دیوونم میکنه

چه پاسخی به نیاز های جنسیم و عاطفیم و تنهاییم بدم ؟

تنهایی بد جور بهم فشار آورده

چرا یه دختر باید کل تابستونش زل بزنه به دیوار اتاقش از تنهایی ؟

اینرسی ازدواج - شاید عمق تنهایی رو درک نکردی

اینرسی ازدواج - تنهایی رو عشقه!!!

چیکار کنم تنهایی و خیالبافی منو اذیت نکنه؟

احساس تنهایی زیاد مانع حرکت رو به جلوی من شده

من موقع تنهایی هام با یه آدم خیالی حرف می زنم

ایها الناس به چه زبونی بگم که بابا مُردم از تنهایی

کی واقعا دلش میخواد همیشه احساس تنهایی کنه؟

من فوبیای تنهایی گرفتم ...

برای رهایی از تنهایی چه راهکارهایی دارید ؟

افسردگی به خاطر تنهایی و رفت و آمد نکردن با دیگران

چه جوری از تنهایی در بیام ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مطالب کاربران (۸۹۱ مطلب مشابه) تفکر در قرآن (۳۴ مطلب مشابه) درد دل های دختران (۱۱۸ مطلب مشابه) درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه) خسته شدم از تنهایی (۲۶ مطلب مشابه)