سلام وقت بخیر
ممنون می شم کمکم کنید لطفا قبل از اینکه این مطلب بخونیم می دونم خسته میشد و طولانیه اما اهمیت بدید و کمک کنید.
من حدودا ۹ ماه نامزد کردم آقا پسر از بستگان من هستن از قبل عشق یه طرفه داشتن، ۵ سال عاشق من بودن. من ازدواج نمی کردم با اومد و رفتن زیاد ایشون بلاخره راضی به ازدواج شدم
و مشخصات خودم دختر خانم مذهبی ۲۳ سال سن دارم و تحصیلاتم دانشجو هستم و نامزدم ۲۴ سال سن دارن و شاغل با درآمد پایین هستن و از لحاظ سطح خانوادگی هردو از نظر اعتقاد و فرهنگ و مالی دریک رده هستیم. از نظر اعتقاد و فکر هر دو نفرمون به یک شکل هستیم از نظر ظاهر من دختر زیبا تلقی می شم و چهره و چشم های رنگی و می شه گفت چهره و قد به شکل یه خانم غربی دارم وهمسرم چهره می شه گفت متوسط رو پایین دارن و میگن.قد متوسط همه میگن همسرم در حدمن نیست فکرشو نمی کردن من ایشون انتخاب کنم اما من اصل موضوع ام این نیست در واقع یه سری مشکلات برای من به وجود اومده تفاوت های زیاد شخصیتی بین من و نامزدم برام ازردهنده هستش و اینکه ما مدام با هم ساعت های طولانی بحث می کنیم این مدتت کوتاه شناخت اساسی برای من نسبت به همسرم ایجاد کرد. ویژگی مثبت ایشون
تقریبا چشم پاک(از نگاه کردنشون منظوری ندارن اما اکثر اوقات نگاه می کنن )
اهل نماز و روزه
در صورتی که فراموش نکن
(این رو بگم ایشون آدم بی خیالی هستن ممکنه بر همین اساس فراموش کنن)
دست دلباز (ایشون ثبات ندارن اگه ناراحت باشن یا کلا دم دمی هستن می دن گاهی بسیار گیر می دن و آدم زده می کنن اما در کل دست و دلبازهستن
صداقتشون ۸۰ درصده
اگه باز هم تاکید می کنم سر حال خوش شون باشن مثلا بگم بیرون یا باخرید یا کاری انجام می دن بسیار روی من حساس غیرتی هستن
نقاط منفی اشون
روابط اجتماعی ایشون برای فامیل زیاد گرم نیستن یعنی خیلی زرنگ نیستن چه طور حرف بزنن در حد صحبت کوتاه و احوال پرسی دارن وقتی تو جمع هستن یا جایی خیلی بازی می کنن با موبایل و خیلی به فوتبال دستی و گیم و. فوتبال بازی با سالن علاقه دارن زیاد با دوستاشون وقت میذارن و این خیلی ازردهنده هستش ایشون در جلسات خواستگاری قول دادن که ماهی یه بار وقت بذارن به اون صورت عمل نمی کنن و اینکه در صورت راضی نبودن من بمونن از پیش من نرن اما. ایشون من اولویت قرار نمیدن گاهی از ترس. این کار و می کنن و پیش من می مونن اما بعدش کاملا رفتارش آزار دهنده و بد اخلاق میشن
من واقعاً می بینم ما در جمع یا مسافرت یا مثلا جمعی که دیگران دارن با ماحرف میزنن یا در جمع همه دارن گرم صحبت می کنن اما نامزد من با موبایل مدام بازی می کنه اگه بهشون گیر بدم یا تذکر بدم بگم این حاوی بی احترامیه به شدتت بهشون برخورد می کنه با من درگیر میشن ساعت ها بحث میکن و توجیه و توضیح زیاد می دن و طوری که من خسته می شم و مدام با ایشون بر این مسائل در گیرم.انگار مسئله ها حل نمیشن
موضوع دیگه ایشون زیاد می تونن بخوابن اما من ۷ یا ۸ ساعت فقط می تونم بخوابم یا کمتر۶ ساعت. ایشون میگن من کم خوابم یامشکل دارم . تو مشکلاتمون زیاد مقابله با مثل می کنن مثلا اگه بهشون بگم این طور نکن زشته خیلی توضیح می دن که زشت نیست بعد ایشون یه عیب از گذشته من که شاید عیب نباشه پیدا می کنن عین یه بچه به من میگن من سرکوب بشم من زیاد براشون توضیح می دم متاسفانه یا دلیل میارن یا نمی پذیرن. به صورت کلی در اکثر اوقات نمی پذیرن و حرف حرف خودشه و میگه تو باید به من بگی چشم اونم زیاد
و من سر زنش می کنن درجه بخیالی ایشون یکم زیاده و اندازه یه مرد طبیعی نیست و این رو مشاور هم گفت و در عوض درجه دقت من هم بسیار بالاست
من از اینکه تمام موضاعات زندگیم کسی بدونه متنفرم. و افشاگری نمی کنم ایشون فقط سر مسائل مثل مثلا ظاهر بنده یا زیباییم حساس هستن و چیزی به هیچ کسی نمی گن وگرنه بعضی مسائل. به راحتی میگن من دوست ندارم بقیه بدونن برنامه هامون وقتی بحث مون یکم بالا می گیره سریع از کوره در میرن و صداشون می برن بالا من قبلا ازایشون خواستم خانواده این بحث و درگیری متوجه نشن و برای خودمون بد می شه نهایتا مشاور رجوع کنیم اما ایشون تو خونه خانوادگیم با من درگیر شدن و فحش دادن و عصبانی شدن.
و طوری که خانواده ام صداشون شنیدن والان بحث اومده بین خانواده م خانواده من تا الآن نگاه خوبی به ایشون داشتن چون در کل پسر خوبی بودن و من تعریف ایشون می دادم و حمایت می کردم کلا وقتی مسائل براشون توضیح می دم نمی فهمه و اذیتم می کنه. و حرف خودش می زنه من یه سری موضوعات برام اهمیت داشتن جلسات خواستگاری بهشون گفتم و ایشون میگن من زرنگ بودم و حرف هام جلو جلو زدم که حرفی برای من باقی نمونه.بیشتر به دید به رقیب به من نگاه می کنن. و. تنهاا تنها زمانی که از من دور هستن دلتنگ زیاد هستن و خیلی رفتار خوبی دارن ورفتارشون بر اساس فشاری که دارن کنترول شدهه هست و خیلی قول دادن فلان ویژگیشون تغییر بدن اما تا الآن ۴۰ درصد موفق بودن
ایشون تا زمانی که از من بیشتر از ۵ روز دور باشن. یا با من فاصله داشته باشن که بحث یا درگیری و تمام امور من به حرفشون گوش کنم. کاملا رفتار فوق العاده با من دارن اما این بی ثباتی و کنترل نکردن خودشون موقعه ناراحتی یا عصبانیت نمی دونم چه کار کنم باهشون صحبت کردم اما باز هم می دونم این مارو می کنن هر چند قول دادن من نسبت به ایشون توجه زیاد دارم گرسنه اش باشه قربون صدقه اش برم یا لباس هاش مرتب و منظم بذارم بشورم و تمام مسائل که بین یه زن و شوهرهست توجه دارم و اهمیت می دم و اونم دقیق و منظم ازمن تو این رمینه خیلی راضیه. و همه اش میگه بهتر ازتو برای من نیست اما
الآن با ایشون درمیون گذاشتم برای جدایی ایشون میگن من باتو میسازم من گفتم تفاوت شخصیتی بیمون زیاده ایشون به من میگن نمی خواهن جدا بشن و هر طور شده می خواهن بمونن نگرانی بابت مهریه اینها ندارن چون من نخواستم چون نمی خواهم اما ایشون برای جدایی قانع نمیشن. من از رفتارشون می ترسم
الآن. من نمی خواهم بگم جدا بشیم یا ادامه بدم. فقط ازتون می خواهم کمک کنید لطفا لطفا راهنماییم کنید و از تجربه خودتون بگید چه طور زندگیم جمع کنم؟ چه راهکار های استفاده کنم چه طور از بحثمون کم کنم چه کار کنم. حداقل برای موندن زندگیم بهتر بشه و بشه سازش کرد ؟
← شناخت قبل از ازدواج (۱۵۲ مطلب مشابه)
- ۱۷۱۹ بازدید توسط ۱۱۳۸ نفر
- شنبه ۸ مهر ۰۲ - ۲۲:۰۵