با سلام به همه ی دوستان
من یه دختر بیست و ... ساله و دانشجو هستم، که اگه بخوام رک بگم مشکلم رو، پدر و مادر م دیگه دارن منو دق میدن.
ما ... تا خواهر / برادریم با اختلاف سنی های زیاد، خدا رو شکر باهاشون مشکل خاصی نداشتم.
مشکل اصلی من پدر و مادرم هستن که فکر می کنن منم باید مثل خواهر و برادرانم رفتار کنم، اون ها اصلاً نیازهای منو نمیدونن، سن و سال شون بالاست (فکر نکنید بدجنسم بخونید لطفاً) هر وقت با پدر و مادرم حرف میزنم آخرش جنگ و دعواست، آخرش خودم میرم میگم غلط کردم، حس خفقان دارم به خدا سخته، نتونی تو خونه تون حرف بزنی سخته ...
درک تفاوت نسلها رو اصلاً ندارن، من یه چیزی میگم فوری ناراحت میشن و میگن این چه نونی بود به تو دادیم. جرات ندارم حرفی بزنم، تا خرخره حرف برای گفتن دارم، مشکل دارم، درد و دل دارم، به خدا چند وقته دعا میکنم بمیرم به خودشون هم گفتم ان شاء الله سیاهم رو تن کنید که این قدر منو اذیت میکنید.
تا حرفی میزنم مامانم می زنه تو صورت خودش و بابام هم ناراحت می شه گریه می کنه، به خاطر چی؟ حرف من
فحش دادم، توهین کردم، کفر گفتم هیچی به خدای احد هیچی، امروز بهشون گفتم منو درک نمیکنید، میگن نون دادیم آبت رو دادیم پول دادیم دیگه چی می خواید! قلبم از این حرف درد گرفت.
پدرم برگشت گفت آخرش، توقع داری چیکارت کنم؟ بذارمت رو کولم بگم من این رو دارم (که می خواید برش دارید!)
به خدا دلم شکست ...
چرا باید همچین پدر و مادری داشته باشم، به قرآن ترس از ابرو نبود فرار میکردم، خواهر و برادرانم خیلی بهشون گفتن ولی اون ها نه منطقی دارن نه چیزی فقط سیاه بازی، حسرت این رو دارم مثل خیلی ها بشینیم مشکلات مون حل کنیم نه اینکه تا حرفی میزنی بزنن به صحرای کربلا.
حرفام تو دلم مونده، و نمیتونم به کسی بگم، تجربه ی خوبی ندارم، دعا کنید من بمیرم و راحت شم.
به خدا سخته به خدا سخته
و در آخر اگه اینطوری هستین شماها هم قسم تون میدم به هر چی اعتقاد دارید بچه نیارید ...
مرتبط با ناراحتی از مادر:
مادرم با به دنیا اومدن برادرم، منو از یاد برد
الان که از مادرم بدم میاد راحت ترم
دخترتون باید آبروتون رو ببره تا بفهمین نیاز جنسی فقط مال پسران نیست
اظهار نظرهای خانم ها در مواقع عصبانیت رو جدی نگیرید
چه گناهی کردم که بچه ی یه مادر بی عاطفه شدم؟
نمیتونم حتی یه حرف دخترانه با مادرم بزنم
مادرم با من رفتار سردی داره ، نمی دونم چرا ؟
دیگه تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم
مادرم یه بارم از داشتن من ابراز رضایت نکرده
حرف های پدر و مادرم آزارم میده
کاش مادرم حرف های منو میفهمید و درکم میکرد
بر طرف کردن حس نفرت نسبت به مادر
مرتبط با ناراحتی از پدر:
مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم
پدرم کلا هیچ ارزشی برا ما قائل نیست
شوخی های پدرم عین مته رو روانمه
با پدرم هر روز دعوا دارم، دعوای خیلی بد
علت بسیاری از بیماری های روحی من پدرمه
به خاطر اعتیاد پدرم هر جا رفتم خواستگاری، نه شنیدم
میخوام ازدواج کنم ولی پدرم خرج جهیزیه م رو نمیده
از پدرم که خرجی نمیده شکایت کردیم
دختری هستم که پدرم منو شیطان بزرگ میدونه
برای پدرم مهم نیست که من تو چه شرایط بحرانی قرار دارم
پدرم مگه پادشاهه که سفره براش پهن کنن و جمع کنن ؟
خواستگارام به خاطر پدرم منصرف میشن
دختر 16 ساله ای هستم که پدرم حالش ازم بهم میخوره
من فقط آرامش میخوام، چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم
دخترانی که پدرشون معتاد هستند چه حسی نسبت به اونا دارن ؟
حالم از رفتارای مضخرف پدرم بهم میخوره
الان که از مادرم بدم میاد راحت ترم
دیگه تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم
← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)
- ۲۸۵۶ بازدید توسط ۲۰۷۰ نفر
- چهارشنبه ۱۴ خرداد ۹۹ - ۱۴:۲۱