برادر من قبل از گرونی ها عروسی کرد، پدرم کل خرج و مخارج طلا و عروسی رو بر عهده گرفت، در خرید خانه و ماشین بهش کمک کرد و هی راه رفت پسرم پسرم عروسم عروسم زد و بعدش هم خواهرم ازدواج کرد و پدرم داماد دار هم شد.
و بعد الان عروس مون حامله هستش و باز پدر و مادرم در حال نوه دار شدن هستن که این وسط من دیگه هیچ چی اصلا!
مشکل من اینه که من اولین کَسی بودم که از سن پایین قبل از اینکه هیچ کدوم از خواهر و برادر های بزرگ تر حرف عروسی رو بزنن بارها بحث ازدواج رو پیش میکشیدم و میگفتم میخوام ازدواج کنم، کلی هم دعوا میکردم و هر بارم از یکی خوشم میومد و اینا بهم میگفتن که اول خواهر و برادر بزرگترت و بعد منم بعد از کلی جنگ و دعوا بیخیال میشدم، میگفتم این ها میگن نمیخوام به من چه ربطی داره؟
هیچ چی اون قدر منو که خیلی هم گرم بودم و ازدواجی، نگه داشتن که بزرگترها عروسی کردن، توی ارزونی هم عروسی کردن و پدرم حتی یک بار حتی یک بار نگفت به برادرم که پول ندارم و میلیون میلیون براش پول خرج کردن و برای خواهرم هم همین طور.
خواهر و برادرم هم داشتن میرفتن هر چی میتونستن برای جهیزیه و عروسی و ... از پدرم پول کندن و همه رو جارو کردن بردن!
صحبت همین دو سه سال پیشه. بعد که من که از اول میگفتم میخوام ازدواج کنم از همون نوجوانی. این همه هم منتظر این ها موندم.
الان پدرم راه میره ندارم ندارم میکنه، الان مادرم میگه حواست باشه ها، اون عروس اول بود!، اون بچه بزرگ و ارشد بود!، برای تو چهار تا تیکه طلای از این نازک ها میخریم ارزون یه چیزی سرهم میکنیم!، یعنی میخوان برای زن من (البته با این کارهاشون اصلا دیگه حرف ازدواج رو نمیزنم ولی خط و نشون کشیدن)، مثلا اگه برای زن اون توی ارزونی 35 میلیون طلا گرفتن برای من الان که گرون شده هم میخوان به اون اندازه نخرن!
حالا طلا هیچ چی، این یک هدیه هستش، من اگه یک گرم هم بدم زنم نباید اعتراض بکنه چون هدیه هست، بحثیه بین من و پدر و مادرم و به اون مربوط نیست. ولی من دوست دارم برای زن من هم مثل زن اون بخرن و فرقی نذارن. من دوست دارم به این عروس شون هم مثل همون عروس احترام بذارن ولی این ها این جوری میگن اصلا میترسم ازدواج بکنم.
من دوست دارم هر چی برای اون عروس خریدن برای این هم بخرن هر کاری برای داداشم کردن برای منم بکنن. هیچ چی این از طلا، روی عروسی هم همین طور بهترین چیز ها رو برای داداشم خریدن مثلا تلویزیون سامسونگ و ...، برای من میگن از این معمولی ها برات میخریم و یخچال و ... هم همین طور.
البته من بچه نیستم که بخوام فقط دست پدر و مادر رو نگاه بکنم و من خودم کار میکنم و درآمد دارم این طوری میگم فکر نکنید آدم بی عرضه ایم، ولی بحث کمک پدرمه که میگم چرا باید برای اون ها بی منت این همه مایه بذاره و برای من هیچ چی؟، و تازه این طوری بگه چه روی طلا چه روی هزار تا چیز دیگه.
و از همه بدتر اینه که خواهر و برادر من که همه رو جارو کردن بردن، دیگه رفتن و به اون ها هیچ ربطی نداره، الان فضولی هم میکنن!، میان بهم میگن بابا فلان چیز رو برای ما گرفت الان دیگه برای تو نمیتونه بگیره میدونی همه چیز گرون شده؟!
یعنی واقعا پر رو هستن، اون زمانی که اون ها نمیخواستن ازدواج بکنن من میخواستم ازدواج بکنم و هی میگفتم، با اینکه نمیخواستن فضولی میکردن و پررویی میکردن میگفتن ما بزرگتریم، اول بره برای تو زن بگیره!؟، میترسیدن براشون کم بشه!
الانم که مملکت نابود شد رفت، همه چی گرون شد، منو نگه داشتن، این آخری نه بهم احترام میذارن و نه پولی کمک میکنن، میکنن ولی اگه بخوان فرق بذارن من یک ریالم نمیخوام ازشون حتی حق ندارن یک هدیه سر عقد بدن. یا کمک بکنن مثل همون ها یا هیچ چیزی نمیخوام، اجازه نمیدم یک ریال هدیه بدن.
من میگم دیگه این حسادت و فضولی کردن شون چیه؟، قبلا نگران این بودن که برای عروسی اون ها کم بشه، تازه مشکل هم این نبود مشکل حسادت شون بود الان هم میخوان من کمتر خرج بکنم که فکر میکنن دارم ارث پدرشون رو خرج میکنم، براشون کم میشه! عجب داستانی شده واقعا.
خیلی نامردیه در حق بچه آخر، من وقتی دیدم این طوری میگن پا روی دلم دارم میذارم هر دختری خوشم میاد حرفی نمیزنم و میگم هر وقت خودم خونه ماشین و همه چیز گرفتم و چند ده میلیون حداقل پس انداز داشتم میرم ازدواج میکنم همه به هزینه خودم.
به خدا اینکه همه رو خودم بدم راضی ترم تا اینکه بعد از این همه سال که منو عذاب دادن الان فرق بذارن، الان اون ها حسادت و سنگ اندازی کنن این رفتارها بیشتر منو اذیت میکنه.
یک کار دیگر که خیلی روی مخ من هستش اینه که از این طرف این طوری میکنن و این جور حرف ها رو میزنن و از طرف دیگه برای خودشون بدون اینکه با من حرف بزنن میرن با دخترهای مختلف و مادران شون صحبت میکنن برای من!، حالم بهم میخوره، یکبار به پدر و مادرم گفتم شما چرا بدون اجازه من میرید با دختری که من ندیدم و نمیخوامش صحبت میکنید؟
نه به این حرف های زشت و فرق گذاشتن ها، نه به این خود شیرینی هاتون پیش مردم، الان هم از شما عزیزان راهنمایی میخوام. بعضی ها میگن تو چیکار داری بذار فرق بذاره دهنت رو ببند هر چی خرج کرد خرج کرد، مال مفته بگیر.
ولی من فرق گذاشتن رو نمیتونم تحمل بکنم و از طرفی اون حرف های خواهر و برادرها و ... که با پررویی میگن دیگه بابا فرق که نمیخواد بذاره، الان گرونی شده نمیتونه مثل ما برات بگیره! میخوام بزنم توی دهنشون!
لطفا بهم بگید چه تصمیمی بگیرم چه کاری بکنم، هم دیگه سی ساله شدم و هم اگه خودم بخوام همه چی بخرم باید چند سال دیگه جان بکنم و معلوم نیست اون موقع اوضاع مملکت چطوره، هم تبعیض و این جور حرف ها رو نمیتونم تحمل بکنم.
مرتبط با بحث ازدواج فرزندان:
یه پسر 19 ساله ادعا میکنه دختر 15 ساله م رو دوست داره
دختر 16 ساله م زیر نظر من با یه پسر 18 ساله در ارتباطه
از کجا متوجه بشم دخترم برای ازدواج آماده شده؟
آیا به صلاح هست برای ازدواج پسرم در سن 20 سالگی اقدام کنم؟
جوون باید گناه کنه تا به فکر ازدواجش بیافتیم ؟
مامانم میگه ، اگه عروس بگیرم نشون از پیر شدنمه
بچه ها رو چطور باید تربیت کرد که در سن پایین آماده ازدواج باشن؟
والدین طاقت دارن بشنون پسرشون بدون اجازه ی اونها نامزد کرده؟
پدرم بیش از حد در ازدواجم سخت گیره
مامانم منتظر یه شاهزاده با اسب سفیده
از یه شهر دیگه خواستگار دارم ولی خانوادم مخالفت می کنن ؟
پشیمونم که به خانوادم گفتم نمی خوام شوهر کنم
چرا بعضی از خانواده های مذهبی تن به ازدواج زود هنگام دخترشون نمیدن؟
با دلایل نامعقول پدرم برای شوهر ندادنم چه کنم؟
دخترم، چه طوری به خانوادم بفهمونم که به ازدواج کردن نیاز دارم؟
بر خلاف خودم، خانوادم شور و شوقی برای ازدواجم ندارند
خواستگار شرط کرده که دخترم باید در یه رشته خوب قبول بشه
تا وقتی پسرتون زن نخواسته دختر مردم و خواستگاری نکنید
اشکالی داره پسر و دختر ازدواج کنن ولی هر کدوم سر سفره پدرشون باشن؟
به فکر ازدواج زود هنگام بچه هامون باشیم
به خاطر بیکار شدن، زخم زبون های ننه مون هم به غصه هام اضافه شد
سوال از دهه شصتی هایی که چشم انداز روشنی ندارند
کی قراره به یه زندگی خوب برسم ؟
آیا به صلاح دهه شصتی هاست که ازدواج نکنند ؟!
بخدا منم دوست داشتم ازدواج کنم
پسری 35 ساله ام، احساس میکنم گم شدم در این دنیا
تا کی ما دهه شصتی ها باید غصه بخوریم ؟
مرتبط با پسران حدود 30 سال:
قبول کنیم که اکثر ما پسرها در شرایط فعلی توانایی ازدواج کردن رو دیگه نداریم
30 سالمه، چرا دخترها زنم نمیشن و قبولم نمیکنن؟
به نصیحت های والدین، جامعه و دوستان گوش نکنید، هر چه زودتر ازدواج کنید!
پدر دختر مورد علاقم اعتقاد داره نمی تونم خرج یه زندگی رو بدم
خسته شدم، هر جا میرم همه میگن چرا زن نمیگیری ؟
یه پسر 30 ساله چه چیزایی باید داشته باشه برای ازدواج؟
پسرهای 35 به بالا معمولا چه معیارهایی واسه ازدواج دارن؟
چرا خواستگارم تا 35 سالگی زن نگرفته؟
پسر 32 ساله ی صفر کیلومتر بی عرضه است ؟
پسر 31 ساله ای که بهترین گزینه ی ممکن رو برای ازدواج می خواد
← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← ازدواج فرزندان (۱۸۰ مطلب مشابه) ← ازدواج و مسائل درک نشدگان (۱۰۲ مطلب مشابه) ← جهت اطلاع پدران و مادران (۱۵۸ مطلب مشابه) ← درد دل های پسران (۹۷ مطلب مشابه)
- ۳۳۲۴ بازدید توسط ۲۴۸۰ نفر
- پنجشنبه ۲۴ مرداد ۹۸ - ۱۱:۵۶