خانواده برتر

سلام

والا چه عرض کنم، معمولاً اینجا از دهه ها می خوانم، خیلی به دهه ها فکر نکردم ...

فقط آنچه که طی یکی دو هفته قبل بر من گذشته نقل می کنم ...

حدود دو هفته پیش متوجه شدم کاری که خودم و دیگری (شریکم) مدتها دنبال گرفتن مجوزش بودیم امکان اجراش از مسیری که طی شده نیست (هزینه هایی که تا حالا براش کردم بماند) ... در حالی که کمی کنف شده بودم (فقط کمی، چون از مسیر دیگری و شخص دیگری مجدداً در حال پیگیری هستم) یکی از دوستانم رو دیدم، این بابا چند ماه پیش کالایی رو داشت که بخاطر تغییر شغل حاضر بود به یک سوم قیمت و اقساطی به من بفروشه. در عین حال که هم مبلغش و هم محل نگهداری رو داشتم، قبول نکردم. چند روز پیش فهمیدم قیمت اون کالا مثل سایر اقلام سه برابر شده! ... با احتساب قیمت یک سوم که قرار بود بخرم و قیمت فعلی یعنی تقریباً نه برابر پولی که قرار بود بدم افزایش قیمت (برای من یک لا قبا رقم کلانی بود) ... اینجوری نگاه نکنید، باور بفرمایید کالای اساسی نبود و منم محتکر نیستم (هر چند اون مبلغ در کار ضروری دیگری صرف شد)

در همین اثنی سوال کردم از قیمت ماشینی که قرار بود بخرم ... در عین ناباوری متوجه شدم مدلی که مد نظرم بود (دستگاه ترک) قیمتش دو برابر شده!! ... در حالی که دوباره کنف شده بودم و هنوز آتش ضرر بالا در من خاموش نشده بود، متوجه شدم اگر کالای اون رفیقم را می خریدم، با سودش می تونستم دو تا ماشین بخرم ...

گذشت تا چند روز پیش که داشتم کرایه کالاها رو بررسی می کردم، کرایه حمل کالاهار رو که دیدم، نزدیک بود پس بیفتم ...

تازه متوجه شدم که اگر دستگاها رو می خریدم با این وضعیت کرایه و سایر محاسبات مطروحه، شاید صاحب اول و آخرش خودم بودم  ...

دیروز در جمعی بودم، اتفاقی موضوعی رو شنیدم و تصمیم گرفتم اون محل رو به کار دیگری اختصاص بدم که بنظر میاد سود خوبی خواهد داشت، البته اینم فعلاً وضعیتش خوبه و من باید دو سه ماهی صبر کنم! اینکه بعد از دو سه ماه چه اتفاقی خواهد افتاد خدا عالم.

این بود آنچه بر ما گذشت و نه آنچه دلمان می خواست بگذرد!

فعلاً، کار خاصی از دستم بر نمیآد، منتظرم صبح بشه دوباره روز از نو روزی از نو. علی ایحال، جهت سپری شدن این شب طولانی زمستانی چند بیتی بنویسم شاید از ناامیدی هایمان کاسته شود و ایضاً تسلی خاطری شود :

من یه زمانی خیلی تپش قلب داشتم. اون قدر که شبا از خواب می پریدم. دکتر رفتم. از وقتی رفتم سر کار بهتر شده. هر چند درامدم زیاد نیست و فشار کاریم بالا اما خوشبختانه الان وضع قلبم بهتره. در زندگی خواسته خاصی ندارم. نه دنبال ثروتم نه دنبال شهرت نه دنبال خوشگذرونی. فقط خیلی تنهام. خیلیییی. خواهر هم ندارم. جای یه دختر تو زندگیم خیلی خالی هست. اگه این تورم لعنتی این دو سال اخیر نبود تا الان حتما ازدواج کرده بودم. تنها کمیود زندگیم وجود یک همسر هست. اما با تورم الان شاید هیچ وقت نشه ): آخه چی کار کنم صبح تاشب دارم می دوم بیشتر از این در نمیارم. ای خدااااا دنیا چرا اینجوریه. داشتن یه همسر خواسته زیادی نیست. من نه پول می خوام نه هیچی. فقط میخوام زندگی خوب برای همسرم فراهم کنم. یه نفرو داشته باشم که بهش محبت کنم. یه نفر که مهمترین فرد زندگیم بشه. مردا هم انسانند. احساس دارند به یه همدم نیاز دارند. فقط یک موجود نر نیستن.

همه ادما زندگی میکنن ک به 2 تاهدف والا برسن

1-سلامتی

2-انسانیت

ببین بقیه چیزارو میشه ساخت.

مثلا اگر شما کار نداری همسر نداری،فک میکنی دیگه زندگی تمومه ؟؟؟وباید بری بمیری؟

پس باید 90 درصد ایرانیها برن کفنشونو بخرن روب قبله منتظر بشینن 

تو باطرزفکرت زندگیتو میسازی.

همه ادما زندگی میکنن ک به 2 تاهدف والا برسن

1-سلامتی

2-انسانیت

ببین بقیه چیزارو میشه ساخت.

مثلا اگر شما کار نداری همسر نداری،فک میکنی دیگه زندگی تمومه ؟؟؟وباید بری بمیری؟

پس باید 90 درصد ایرانیها برن کفنشونو بخرن روب قبله منتظر بشینن 

تو باطرزفکرت زندگیتو میسازی.

با سلام. من شاید یکم حرفم عجیب باشه. راستش من خونه دارم یه پس انداز کوچیک دارم.یه کار متوسط رو به بالا هم دارم.منتها با خودم میگم ای کاش اینا رو نداشتم راحت میتونستم چمدونم رو ببندم و برم از این کشور.اینجا تهش هیچی نیست تا حرفم میزنی همه بهم تیکه میندازن تو که نسبت به هم سن و سالات وضعت بهتره. دوستان وقتی چیزی به دست نیاوردین به نظرم با چن نفر مچ بشین با هم برین.اینجا موندین که چی بشه .اینجا مشکلات اساسی هستن این دیوار که به ثریا رسیده از خشت اول بد گذاشته شده هیچ وقت با هیچ تغییر سیاسی و... قرار نیست این مملکت درست بشه مشکل اصلی کشور ما تفکر و دیدگاه مردم ماست.خلاصه هرکی می تونه جمع کنه بره.من الله توفیق

زندگیو خیلی سخت گرفتید..

به نظرم تو حال زندگی کنید

تو هر شرایطی میشه  امیدوار بود لبخند زد و زندگی کرد...

خواهر من چرا ناشکری میکنی ؟؟! از کجا میدونی که اگه ازدواج کرده بودی مشکلات و دغدغت دهها برابر اینها نبود ! الان فکر میکنی تموم اونائی که ازدواج کردن خوشبختن و دارن از زندگیشون کمال لذت را میبرن ؟! الان یکی دو مشکل داری ولی بعد از ازدواج میشه هزار مشکل ! در کل میگم  و نه اینکه بگم ازدواج خوب نیست و... ولی ازدواج مگه همه چیزه ؟! زندگیت را بکن و سعی کن رو پای خودت وایسی . ازدواج هم قسمت باشه میکنی ! حالا فکر نکنی که من منظورتا نفهمیدم و فکر میکنم دغدغت فقط ازدواجه ! من فقط یکیش را گفتم چون میدونم بیشتر هم وغمت بیشتر ازدواجه (که به قول خودت سنت داره میره بالا) خب اینهمه جوون چه پسر وچه دختر داریم که ازدواج نکردن . تازه مشکل آقایون بیشتره . حتما خودت دیدی  که آقایون که سنشون بالا میره و ازدواج نکردن خیلی کمتر میتونن از پس خودشون بربیان تا خانمها ! اگه ندیدی هم حتما شنیدی که وقتی آقائی سنش زیاد میشه اطرافیانش دنیال یکی میگردن که همدمش باشه و جمع وجورش کنه و بهش برسه ! ولی این مشکل تو خانمها کمتره ، باور کن ! ازدواج نشد خب نشد اینهمه مجرد چی شده و چه اتفاقی براشون افتاده ؟؟! ناشکر نباش و فقط رو پای خودت بتونی بایستی کافیه ! ازدواج همه چیز والا نیست . گفتم که الان اگه یکی دو مشکل داری بعد ازدواج میشه هزار مشکل . شما فقط از بیرون دارید زندگی اطرافیان و مردم را میبینی! داخل زندگیشون که نیستی ! اصلا میتونی از اطرافیان یا دوستان یا ... که ازدواج کردن بپرسی که آیا دوست داشتی مجرد بودی و هنوز ازدواج نکرده بودی یانه نه ؟؟!! ببین چند درصدشون میگن آره و چند درصد میگن نه ! امتحان کن ! اگه تعداداونهائی که پشیون هستن بیشتر نبود !!! حالا منظور من این نبود که مجرد بمونی و ازدواج بد هستش و... ولی درکل گفتم . موفق باشی

سلام منم یه دهه شصتیم ولی بیکارنبودم با اینکه دوست داشتم برم دانشگاه ولی به خاطرشرایط بداقتصادی بابام مجبوربودم لااقل خرج خودمودربیارم کارهای سخت وطاقت فرسای زیادی کردم با اون سن کمم کسی هم نداشتم کوچکترین تکیه گاهی برام باشه خلاصه سختیهای خیلی بدی کشیدم زمانیکه از خدمت آمدم 21سالم بود4سال بعدش مادرم فوت کردوسه سال پیشم پدرم فوت شد.توهمه این سالهاتنهاچیزیکه منوسرپانگه داشت توکلم به خدابودوامیدبه آینده وسالم زندگی کردن از هرلحاظ وکاروتلاش وجسارت داشتن توهرکاری  هیچوقت امیدمواز دست ندادم هم زن خونه بودم هم مردبیرون الان آشپزیمم فوله هنوزمجردموندم خخخخخخ خلاصه سرتون دردنیارم الان دارم رشته حقوق میخونم ترم سوم بعد لیسانس می خوام به امیدخداآزمون وکالت بدم مثل یکی ازبرادرام وکیل بشم این آرزویی بودکه سالهاداشتم ولی دست روزگاراجازه ندادالان خیلی خوشحالم که به آرزوی دیرینه خودم دارم میرسم ..الان کارگاه سفیدگری ظروف مسی دارم درآمدم بدنیست خیلی برای این کارتلاش کردم درآمدمم بدنبودنمیدونم چراهرجامیرفتم خواستگاری یه جوربدنگاه میکردن نه به قیافم به شغلم بعضیامیگفتن عخخخ کلاس نداره ما کارمندودکترمهندس می خوایم خلاصه دیگه ماهم بی خیال شدیم منتظرم چندسال دیگه به امیدخداشرایطم بهتربشه لااقل به خاطرکارم مسخرم نکنن وقتی جایی میرم خواستگاری .فقط اینوبگم ورفع زحمت کنم :هیچوقت امیدتونوازدست ندیدحتی توسخت ترین شرایط زندگی وهمیشه توکلتون به خداباشه وسخت تلاش کنیدمطمین باشیددورو زودداره ولی هیچوقت سوخت وسوزنداره فقط به تلاش امیدوتوکل به خداوسالم زندگی کردن بستگی داره هرکاری که فکرشوبکنید.موفق باشید.

سلام به همه برادرا و خواهرای خوب خودم

اگه از واقعیت زندگیم بگم خیلی از شما به خودشون امیدوار میشن.

۳۱سالمه و مجردم.زندگیه خوبی دارم و خدا رو شکر

ولی مجردم.دیگه اعصاب تحمل این شرایطو ندارم.

نقصام：

ام.اس دارم.کار ندارم.خیلی دلسوزم.سیگار میکشم.خیلی دوست دختر داشتم .خانوادم دیگه صبرشون لبریز شده.یکی از چشمام تقریبا نابینا شده.دندوام تقریبا دارن مصنوعی میشن.و...

خوبیا：

هنوز امید دارم.هنوز با تمام وجود دلم میخواد عاشق واقعی باشم و ازدواج کنم.

۳تا دانشگاه رفتم.روابط عمومیم خوبه.اخلاق اجتماعیم خوبه.خانواده ام عاشق این هستن که من دست خانمیو بگیرم و اونو به دخترای دیگه اشون اضافه کنم.

پدرم خیلی دختر دوستن.مادرم هم همینطور.

گیتار الکتریک بصورت حرفه ای کار میکنم.

ولی خوبیهای خودم به دردم نمیخوره.به محظ آشنایی به خانمی که احساس میکنم این زن زندگیمه بعدش فکر میکنم که نکنه زندگیشو خراب کنم و امیدشو ناامید کنم.تقریبا ۹۰درصد خانما با جادوی کلماتم گمراه میشن.که به همین خاطر یکسالی هست که خواستم تنها بشم و به کسی آسیب نرسونم.

دیگه از این وضعیت خسته شدم.دلم آرامش میخواد و میدونم اونو وقتی تجربه میکنم که به کسی دیگه آرامش ببخشم.ای کاش خانمی پیدا میشد که یک فرصت بهم میداد.ای کاش....

ای کاش همه ماها رو از دیدگاه دیگه میدیدن.ای کاش به ما فرصت میدادن همینطور که ما به دیگران فرصت دوباره میدیم.

بعضی از پیاما رو که میخونم تنها دو تا کار از دستم برمیاد：

۱()دعا کنم

۲()گریه کنم

خدایا ما هم بنده تو هستیم.

بیا تا حداقل با هم کمی درد و دل کنیم.بگم خیلی مثل من هستن کسی نمیتونه کمکشون کنه.این حقمون نبود.

خودت ببین خدا

ببخشید اگه ناراحتتون کردم.

با تشکر

***********@gmail.com

این پیامی که من میدم رو هیچکی   مطمئنم هیچکی تحویل نمیگیره.به هر حال میگم چون خودم تجربه کردم و نتیجه گرفتم   ..

باشد روزی که بدرد یکی بخوره......................

 من پسری 34  ساله هستم الحمد الله الان ازدواج کردم و شغلی بالاخره دارم و دارم کم کم زندگیم میوفته روی روال ( انشالله برای همه هم نسلی های من اتفاق بیافته) الهی آمین.

اول از همه بگم میگن 34 سالته!! الان باید دوتا بچه داشته باشی و....    اینهارو بریزید دور. کسی که این حرف رو میزنه خیر تورو نمیخواد.

ما تازه

 خودمون رو شناختیم  اشکال نداره با یکم تاخیر ولی بالاخره زندگی میوفته روی روال.

------------

قضیه این بود برای من   

 من توخونه پدر مادرم بودم . دنبال کار میگشتم . کار میکردم ولی پول درست درمونی در نمی اروردم احساس مرد بودن نداشتم. خیلی کلافه بودم خسلی درمونده بودم ...اگر بگم به خ-و-د-ک-ش-ی  فکر میکردم دروغ نگفتم. من فوق لیسانس برق خونده بودم از دانشگاه ازاد و واقعا هیچی بلد نبودم. معدلم هم پایین بود. هرجا میرفتم بهم کار نمیدادند. پارتی هم نداشتم . و پدرم هم پول درست درمونی نداشت.  میرفتم اژانس کار میکردم ولی دخل و خرج اخر به هم جور در نمیومد.  (یه جورایی نون خور بابام بودم) اعصابم داغون داغون.

یکی تو زندگیم یه حرفی زد بهم که منم اونو به شما میگم......

- با ماشین دنبال کار نگرد برو بیرون قوم بزن و افتاب بسوزوندت بارون خیس کندت دنبال کار بگرد

- تلگرام و اینستاگرام و فیسبوک و...( اینترنت و جوک خوندن و... ) رو بذار کنار ( الان وقتش نیست! بعد بیا حسابی وقتتو با اینها پر کن) - بهم گفتواقعا اینترنت تورو به جایی رسونده تاحالا؟  اگر نه پس به مدت سه ماه سمتش نرو.

- تلویزیون نبین. ماهواره نبین....  علتش چون تو در شرایط نا امیدی هستی . یک نا امیدی حقیقی.  تو تلویزیون و ماهواره فقط موفقیت و شادی های الکی و زرق و برق میبینی ،  دلت میخواد. همین باعث میشه بیشتر بری در نا امیدی و اخر بگی من نمیتونم کاری بکنمو بیشتر غرق در نا امیدی میشی.

-با دوستات نچرخ هرشب  قهوه خونه نرو  ( فقط 3 ماه) به ایندت فکر کن و راههای رسیدن بهش رو پیدا کن. اگر به جایی امیرسوندنت تا حال رسیده بودی. وقتت رو تلف نکن.

-نرمش کن - صبح زود بیدار بشو حتی اگر کاری برای انجام نداری.

-شب  ساعت 10 بخواب (یه مدت محدود ببین اثر مثبتش رو توزندگی )

-بی دلیل به پدر مادرت احساس محبت کن .  هر روز هر لحظه  - بذار اونها ببینند تغییر شما رو . اونوقت

حالا شروع میشه

از همون خونه از طرف پدر مادر فیدبک مثبت دریافت میکنی. در شروع

این باعث اعتماد به نفس در شما میشه.  شما لازم داری یکی تاییدت کنه. کم کم میبینی تاییدات از طرف دیگران هم بیتر میشه.  حالا وقتی دنبال کار میگردی  مطمین باش  دیدگاهت با قبل فرق داره. ایندفعه میبینی چقدر کارهای با درامد خوب و مناسب برات هست که تاحالا اصلا توجه نداشتی و یا فکر میکردی بهت نمیدنش و سمتشون نمیرفتی.

کار داشته باشی   جیبت پول باشه بهت بهترین همسر دنیا هم میدن  و مهمتر اینکه مرد زندگی خودت و خانوادت میشی و میشی ادم قابل اتکا.

این رو ممکنه خیلی ها مسخره و گاها داستان بدونند  .

موردی نیست

فقط یک نفر رو بتونم بهش راه درست رو نشون بدم کفایت میکنه.

من این راه رو رفتم نتیجه داد (از زندگیم راضیم)

مهمترین نکته اینکه فهمیدم خیلیها که فکر میکردم دوستانم هستند . دیگه اونقدر با ارزش برام نیستند و دوستان حقیق رو پیدا کردم.

به مصطفی

با اینکه مدتی از پست شما گذشته

ولی میخواستم تشکر کنم از کامنتتون.

خیلیی ممنونم.

من مطمءنم که راه حل کاربردی و خیلی موثریه.

سعی میکنم تا جایی که میتونم بهش عمل کنم.