خانواده برتر

سلام

گفتید اگه شما باشید چیکار میکنید؟!!؟

من که دخترم. ولی اگه پسر بودم با همچین حرفی از جانب پدر دخترخانم، پامیشدم میگفتم از وصلت با شما پشیمون شدم و میرفتم و پشت سرمم نگاه نمیکردم.

البته شما هم اشتباهی داشتید و اونم اینکه شغلتون رو بخاطر دختری که نه به باره و نه به داره، ول کردید. شاید بااین حرکتتون پدر دختر به شک افتاده که دو روز بعد بخاطر یچیز دیگه دخترشو ول نکنید!

ولی به فرض شما توانایی اداره زندگی از لحاظ مالی رو نداشته باشید. در اینصورت اون آقا با فهمیدن این نکته باید به شما جواب رد میداد نه اینکه برای مال و اموال پدرتون نقشه بچینه!

اصلا چرا میخواد دخترشو به کسی بده که نمیتونه زندگی رو بچرخونه؟؟؟

جالبتر اینکه شما میگید بااین مسئله که صدتومن یا نصف مهریه رو پدرتون بده هیچ مشکلی ندارید. خب برادر من براچی شأن خودتو پایین میاری بااینکارا؟؟

زندگی مگه شوخیه؟

فکر کن این مبلغ رو پدر شما پرداخت کرد بعنوان ضمانت. چه تضمینی هست که اون دختر زن زندگی باشه؟؟ شما میخوای چیو بعنوان ضمانت بگیری؟

سلام

به خانم انار ترش

منظورتون از نحوه صحبت کردن چیه؟! ... اگر استفاده از لغات رو می فرمایید، تقریباً، شاید در جلسات رسمی حدود هفتاد درصد به همین شکل ...

راستش دقیقاً یادم نیست چه اتفاقی افتاد، حتی قیافه اون خانم رو هم یادم نمیآد (با اینکه از ابتدای مجلس روبروی بنده نشسته بودند و لبخند تحویل میدادند، شایدم به ریش بنده می خندیدند، اگر درست خاطرم باشه ی ته ریش آشفته ای داشتم در آن زمان و آن مکان!!)

پدر ایشون هر چند دقیقه که صحبت میکردن، به من نگاه میکردند و می پرسیدند : "خب شما از خودت بگو"

واقعیتش من اول فکر کردم شاید تکه کلام ایشون (از اول مجلس خیلی خودمونی بود، چرا؟! نمی دونم؟!) ...

ناگفته نماند در بین صحبت هاشون هر از گاهی یک خاطره بی مزه که سر وته اش معلوم نبود تعریف میکردند و انتظار خندیدن هم داشتند!! هر چند گویا خاطرات از نظر دختر خانم شیرین و جذاب بود (از خنده هاشون مشخص بود) ...

بنده هم حداکثر سعی خودم رو کردم و چند بار خندیدم (تقریباً شبیه همون تلاشی که موقع خندیدن به لطیفه های بی مزه یکی از اساتید دانشگاه می کردم)!!

خلاصه بعد از چند بار تکرار این جمله که حالا کمی تغییر شکل داده بود، " شما از خودت صحبت نکردی" ...

فهمیدم یک طرف مجلس بنده هستم (تازه دوزاریم افتاد که تکه کلام نیست) ...

ایشون شروع کرد به صحبت کردن از مصائب و مشکلات اقتصادی و دوباره سوال بالا رو پرسید

بنده هم عنان از کف دادم و شد آنچه که نباید می شد!! ...

شروع کردم به مصیبت خوانی!! ...

گفتم بله آقا ...

اوضاع خراب، گرانی بیداد میکنه، پول نیست، سیاست های اقتصادی درست اجرا نشده، آدم دست کج زیاد شده، قدرت خرید مردم به شدت پایین اومده، کاسبی راکده و . . .

نمی دونم چرا دیگه تا آخر مجلس سوال نپرسید؟! ...

بعد از توضیحات من اون خانم به آشپزخانه رفتند و فکر کنم دیگه برنگشتند!!

ولی اگر از جهت کسب تجربه بدان بنگریم شاید تسلی خاطری باشد.

کلید اسرار، قسمت 2532