سلام
خسته شدم از بس رفتار های پسر ها رو برای جلب توجه دیدم . بخدا من محجبه و چادریم ولی کله پسرای فامیل اومدن خواستگاریم حس میکنم ضربه بدی خوردم که پسرای فامیل و جای برادرام میدیدم حالا اومدن خواستگاریم هر جایی که میرم حتما بلا استثنا یکی از خواستگارهایی که رد کردم و هنوز پافشاری میکنن رو میبینم تازه یه وقتایی حس میکنم دارن اضافه هم میشن.
مثلا من یه عمر با پسر عموم عین برادر برخورد میکردم بعد اومده بود بهم پیام عاشقانه داده بود منم نمیدونستم کیه شمارشو از تو گوشی مامانم که دیدم فهمیدم کیه به بابام گفتم که پسر عمو... پیام داده و نشونش هم دادم و باهاش تو پیام هم بد برخوردی کردم همش میگم من چه برخوردی کردم که توهم برداشته بود و به من نظر داشت منکه تو حرف زدنم بهمش میگفتم داداش !
تازه زورم میاد که خواهراش فک میکردن که منم بهش رغبت دارم.
یا یه پسرعمه ام پیام داد و منم فک کردم دختر عمه امه جوابشو دادم بعد گفت تو اصلا میدونی من کیم ؟ منم گفتم مگه ... نیستی گفت نه من برادرشم دیگه هر چی زنگ و پیام داد جوابشو ندادم تا قسمم داد و گفتم امرتون گفت من تو رو دوست دارم و میخوام به خانواده ام بگم من فقط خنده ام گرفته بود پسره سوم دبیرستان.....
گفتم برو بشین پای درست این حرفا چیه تو بچه ای امید خانواده تو ناامید نکن پسر . اینم 8 تا خواهر و 1 برادر دیگه داشت تا 1 سال بخاطر این پسر عمه ام خونشون نرفتم تا اگه واقعا هم نظری بوده هرچند بخاطر سنش از سرش بیوفته جالب اینجاس خواهرای این هم فک میکردن راغبم.
یا یه پسرعمو دیگه ام با برادرش به من نظر داشتن یکیش که اومد خواستگاری اون یکی بخاطر اینکه کنکوری بود نیومد
وقتی تو یه جمعی هستم میبینم حداقل 2 - 3 نفراز پسرهای این خانواده خواستگارم بودم یا به من نظر داشتن ناراحت میشم . همش میگم من چطور برخوردی کردم که اینا خودشون میان بهم ابراز علاقه میکنن یا پیام میدن؟!
تازه خانواده هاشونم از خداشونه که من قبول کنم چون دیگه موقعیت از من بهتر واسه پسراشون نیست دیگه حالم از خودم و مردا و ابراز علاقه کردناشون بهم میخوره من از لحاظ موقعیتی موقعیتم بالاس ولی اونا همشون همسطح همن و خیلی پایین تر از منن . شمایی که داری حرفامو میخونی منو نمیشناسی منو نمیبینی پس اگه اینارو گفتم خواستم بدونی که من تو چه موقعیتیم اونا تو چه موقعیتی.
من همه ی این رفتارهای پسرای خواهر/برادر بابامو به بابام گفتم خیلی خوب هم درکم میکنه واین اتفاقات ماله4ساله پیش تا الآنه ولی متاسفانه بد جور بهم فشار وارد کرد همش میگم مگه من چه طوری رفتار کردم که اینا اجازه این طور برخوردا رو به خودشون دادن؟
درده دیگم اینه بابام 4 ماه پیش بهم گفت حتما تو یه کاری کردی که اینا این حد به خودشون اجازه پیشروی میدن!!!
بخدا الآن که دارم مینویسم دارم گریه میکنم و حس میکنم یه بغضی مثه سیب تو گلومه و داره خفم میکنه ! گناهه من چیه ؟ من الآن 9 ساله گوشی دارم یعنی از 5 ابتدایی . نباید گوشی دار میشدم ؟ من که کاری به کاره کسی نداشتم و ندارم و اصلا اهل رابطه و دوستی نبودم و نیستم و اگه چیزی برای مخفی کاری داشتم اصلا نمیومدم جریان پیام دادن پسرهای فامیلو به مامان بابام بگم . اینه جواب صداقت و صمیمیتم با پدر ومادرم ؟
اون موقع خوب درکم کردن ولی حرفه 4 ماه پیشه بابام خیلی داره منو میسوزونه من خودم همون 4 سال پیش تا حالا همیشه این حرفم خودمو عذاب میداد که چرا این کارو کردن؟ مگه من خیلی دم دستی و در دسترس بودم که این اجازه رو به خودشون دادن؟
دیگه حرفه بابا نفت رو آتیش شد برام که میگه حتما خودت یه طوری رفتار کردی که پسرهای خواهر/برادرم این طور رفتار کردن ! مگه من گفتم بیان بهم پیام بدن ؟ من اگه موافق بودم با روی باز استقبال میکردم و به خانواده امم نمیگفتم و ارتباطمم با پدر و مادرهاشون بیشتر میکردم نه 6 ماه تا 1 سال کلا قطع ارتباط میکردم که حتی خونشون هم نرم!
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)