در حرم خانه ی دل، جلوه سرمد دارم
خبر از آمدن حضرت احمد دارم
افتخارم همه این است،که در مکتب عشق
شیعه ی صادقم (ع) و نور محمد (ص) دارم
ولادت با سعادت رسول اکرم (ص) و امام صادق (ع) بر شما مبارک باد
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)
در حرم خانه ی دل، جلوه سرمد دارم
خبر از آمدن حضرت احمد دارم
افتخارم همه این است،که در مکتب عشق
شیعه ی صادقم (ع) و نور محمد (ص) دارم
ولادت با سعادت رسول اکرم (ص) و امام صادق (ع) بر شما مبارک باد
سلام به همگی
یه سوال دارم که خیلی ذهنمو مشغول کرده
من پسری هستم 22 ساله، تقریبا مذهبی و دانشجو هستم و بیکار . سربازی هم دارم . در دانشگاه از دختری خوشم آمده که ایشون هم مذهبی هست، با حیاست خیلی . قصد ازدواج دارم،به خودش که به هیج وجه نمیتونم بگم به خاطره حیایی که هر دو داریم .
از طرفی هم به مادرم گفتم و مادرم میگه تا سرکار نری از ازدواج خبری نیست. با جامعه ای که ما داریم تا درسم تموم بشه تا سربازی برم 3 سال دیگه میشه. بعدش همچین دختر خوبی مطمئنن زیاد مجرد نمیمونه . میترسم از دستش بدم
منم آدمی هستم که به همین راحتی از هر کسی خوشم نمیاد،این خانم دقیقا معیار های مورد نظر منو داره . حالا موندم چیکار کنم، میترسم از دستش بدم، لطفا نگید که از واسطه استفاده کنم. چون دوست ندارم تا پدر مادر رضایت ندادن کس دیگه ای بفهمه .
لطفا کمکم کنید
ممنون از لطف شما
سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم و از کجا بگم ؟ 22 23 سالمه و تازه فهمیدم هدفی تو زندگیم ندارم. اصلا انگار نمیدونم هدف ینی چی ؟
بی هدف بزرگ شدم بی هدف درس خوندم بی هدف ازدواج کردم و حالا که یکی دیگه ام قاطی زندگیم شده دارم نشونه هاشو دارم میبینم.
خدا رو شکر تا حالاش بخیر گذشته ولی برا بقیش میخوام کمکم کنید و یادم بدید برا خودم هدف تعیین کنم.
سلام
من جوانی 30 ساله هستم. نزدیک به سه ماه هستش که با خانمی اشنا شدم- طریقه اشنایی سایت همسریابی هستش
اولین سوال پیگیر بشم ؟ دنبالش باشم؟
دومین سوال
در مدت اشنایی با این خانم که ملاکهای زندگی من رو دارا هستش به یک مسئله برخوردیم و راه حلی انچنانی نداریم
لطفا پیشنها درست و قانع کننده خوب و بد رو بهم بدید
من مشکلات کاری دارم که با اون مسائل مشکلی نداره
از نظر مالی یه جوان امروزی با حقوق کارمندی هستم . البته با توانی بالا در انجام کار ازاد . کل حقوق بنده تا دو سال اینده در پرداخت اقساط هستش و پول هم سر جاشه. با این وجود برای کار ازاد که مسئولیتم بیشر از زمان مجردی هستش حقوقم رو جبران میکنه البته باید دنبالش باشم چرا که دختر از خونه پدر مشکلی نداره میتونه بمونه
من هستم که نیازمند به تشکیل خانواده هستم به طبع اون نیز خواستار زندگی هستش . مسئله اصلی این هست خانواده پدر من در شهری زندگی می کنند که خانواده دختر هستش
، به دلیل فشار مالی این طرح رو عنوان کردم واسه چند سال حداقل 2 تا 3 سال که اقساط من 0 بشوند . در شهری که من شاغل در آنجا هستم زندگی کنیم.
دختر خانم به دلیل انکه سرپرست مادرشون هستن راضی به زندگی در شهر کوچکتر که امکانات کمتری دارند هستند .
به ایشون گفتم مادرشون میتونند با ما زندگی کنند. مادرشون قبول نمیکنند یعنی اینکه میخواند نزدیک مادر باقی بمونند. درسته پدر خانواده به رحمت خدا رفتن و هر فرزندی هم از خانواده دنبال زندگی خودش رفته .
من بهش حق میدم ما به نتیجه های مثبتی رسیدیم و هنوز تصمیم نگرفتیم. که این مسئله چند دفعه مورد گفت و گوی ما دو تا بوده نتیجه نداشته .
من و دختر خانم همو قبول داریم . چای شکرش باقیه که این مسئله اصلی نیست . اما نمیدونم چیکار کنم با تحقیقات انجام شده فرد مناسب زندگی هستند . فعلا بحث مشاور ازدواج رو مطرح کردیم شاید نتیجه داشته باشه اما از شما دوستان و صاحب نظران میخوام کمک کنید و پیشنهاد درست رو به من که با ایشون هم قطعا مطرح میکنم . بدید با تشکر
البته بنده میتونستم هیچی نگم . فردا که آب از اسیاب افتاد متوجه بشن. از انجا که اهل دروغ نبودم رک و راست زندگیمو شرح دادم / مال و ثروت میاد و میره میدونم .
سلام
حدود هفت ماه پیش پسری به طور سنتی اومدن خواستگاری. وقتی منو پسره تو اتاق دیگه صحبت میکردیم .
خواهرم شماره رو به اسم مادر پسره یعنی ... خانوم تو گوشیم ذخیره کرده بود. و به من نگفته بود . بعد از همون جلسه فهمیدیم به درد هم نمیخوریم و همه چی تموم شد .
دیروز که گوشیمو چک میکردم به دوستام پیام تبریک یلدا بدم.دیدم یه شماره هست به اسم ... منم یه دوست صمیمی داشتم به اسم ... فک کردم شماره دوستمه.
اول تبریک یلدا فرستادم بهش . امروز با اون شماره زنگ زدن فهمیدم که شماره پسر خواستگاره بوده. کلی خجالت کشیدم و عذرخواهی کردم.
نمیدونم چکار کنم یه وقت فکر نکنه عمدا با اینکار میخواستم نخ بدم در حالی که واقعا از اینکه شماره متعلق به ایشون بوده خبر نداشتم.
از طرفی هم اون
موقع با اصرار پدرم ردش کردم ولی خودم بدم نمیومد.
سلام
دختری هستم با یک خانواده مذهبی . فوق لیسانسم و در دانشگاه کار میکنم. مشکلی که دارم اینه که حساسیت فصلی دارم. و بخاطر این حساسیت روی بدنم کمی لک هست نه زیاد ولی همینم ناراحتم میکنه. دو سال پیش خاستگاری داشتم که جلسه اول خاستگاری من موضوع به پسره گفتم و بشون گفتم که به مامانشم بگه که بعدا مشکلی پیش نیاد.
مامانش قبول نکرد و همه چی تموم شد. تا این که بعد دو ماه با من تماس گرفت و گفت که منو همه جوره از دل و جون میخواد و فقط باید صبر کنیم تا مامانش راضی شه اول خیلی مخالفت کردم ولی بالاخره با اصرار ایشون قبول کردم.
قضیه رو بعد یه هفته به خانوادم گفتم و با مخالفتهای خیلی زیاد بالاخره قانعشون کردم. هر روزی که قرار میشد بیان یه مشکلی پیش میومد تا این که بعد دو سال اومدن.
توی این دو سال هر روز بخاطر حرفای خانوادم داغون شدم ولی بش اعتماد داشتم که میاد واقعا همدیگرو خیلی دوست داریم و اینم بگم که ارتباطمون کامل سالم و فقط با تلفنه حتی همدیگرو نمیبینیم.
و خانواده اون از ارتباط ما خبر ندارن چون خودش میگه دلم نمیخواد بعد کسی در موردمون چیزی بگه. اومدن ولی این دفه فقط مادرش با خواهرش اومدن و در مورد حساسیتم پرسیدن. مامان من بجای این که بگه حساسیت یه اسم دیگه ای رو گفت ک نمیتونم اینجا بگم و همین یک کلمه شد بهونه ای واسه مامانش.
میگه چرا مامانت اینطور گفت میگه مامانم بم میگه تو بمن دروغ گفتی. مامانشو خیلی دوست داره و دلش نمیخواد که هیچوقت ازش ناراحت باشه. حالا من بش میگم خب الان تکلیفمون چیه؟ میگه باید صبر کنیم یکم آروم شه بعد دوباره من ازش میخوام که بیاد.
بعد دو سال بازم میگه صبر کنیم . با این که عاشقشم و میدونم خودم نمیتونم ازش بی خبر باشم ولی واقعا دیگه هیچ رویی جلو خانوادم ندارم. باور کنید حساسیتمم چیز خاصی نیست که مامانش انقد اذیت میکنه.
حتی مامانش منو پسندید ولی حالا وضع اینطوره. توی این دو سال 5 تا خاستگار داشتم که اصلا اجازه ندادم بیان خونمون. و بخاطر همین مامانم همیشه دعوام میکنه که چرا دو سال صبر کردی. پسر خیلی خوب مودب و با ایمانی هس و خیلی خوش اخلاق و این که خیلی به پدر و مادرش احترام میذاره خیلی برام مهمه.
ولی واقعا موندم چیکار کنم دوسش دارم ولی دیگه نمیتونم بیشتر از این صبر کنم تا مامانش هر وقت دلش خواست بیاد چون با این کارش ما رو تحقیر میکنه .
تو رو خدا راهنماییم کنید .ممنون.
سلام
من یه دختر زیر 25 سال هستم. فارغ التحصیل یه رشته مهندسی ... . سوالم در مورد رشته پرستاریه ( دانشگاه آزاد ) .
1--- بچه های پرستاری یا بچه هایی که ترم های اول هستن یا فعلا دانشجو هستن لطف کنن بگن شهریه پرستاری آزاد ترم های اول و دوم حدودا چقدر میشه مبلغ بگین بچه ها...
2--- برا من که رشتم ریاضی بوده و معدل دیپلمم خیلی بد بوده به نظرتون قبول شدنم احتمالش چقدره؟
3--- اینکه میگن از ترم 5 میتونی مشغول به کار بشی خواستم بدونم حقوقش چقدره مبلغ حقوق رو بگید؟ چون من شهریه رو واقعا نمیتونم بدم و به کار شدیدا نیاز دارم .
خواهش میکنم بچه ها هر کدوم از خودتون یا اطرافیانتون اطلاعی در این زمینه ها دارید برام بگید .
سلام
من یه خواهر دارم که از خودم دو سال کوچیک تره اما از نظر عقیده شاید بالای 20 سال تفاوتمون باشه . جفتمون هم زیر 20 سالیم.
امروز از یکی از همکلاسی هاش شنیدم که می گفت احساس می کنه خواهرم افسردگی شدید داره. میگفت یهو قاطی می کنه و با دوستاش بحث می کنه. می گفت همش می گه که خیلی تنهاس. ما یه خونواده 7 نفری هستیم اما اصلا اصلا اصلا از نظر عاطفی به هم نزدیک نیستیم طوری که ما تا حالا تو عمرمون نشده که بیشتر از یک دقیقه صدای صحبت کردن پدرمونو تو خونه بشنویم.
ایشون اصولا ادم کم حرفین و نزدیک به 30 سال با من و خواهرم تفاوت سنی دارن. مادرم خیلی تلاش کردن که محبتایی که پدرم ازمون دریغ کردنو جبران کنن اما همتون خوب می دونید که محبت و پشتیبانی پدر برای دختر یه چیز دیگس .
پس قاعدتا مادرم نتونسته تو این کار موفق باشه. منم خیلی نمتونم به خواهرم نزدیک شم اخه خیلی پرخاشگری میکنه حتی زمانی که مادرم به بهترین شکل ممکن باش رفتار می کنن.
تو رو خدا کمکم کنید بگید چیکار کنم که حالش خوب بشه یا مادرم چه طوری رفتاراشو تغییر بده که خواهرم احساس تنهایی نکنه. ما به مشاور دسترسی نداریم. اصلا دوس ندارم بفهمه که دوستش بهم راجع به رفتاراش چی گفته.
از پدرم دیگه قطع امید کردم چون دقیقا مثل سنگ بی احساسه یا شایدم احساس داره و نشون نمیده. من با این شرایط کنار اومدمو عشقی که باید از خونوادم دریافت کنم و از دوستم می گیرم.
در ضمن اما اصلا رابطه فامیلی خوبی نداریم همه باهامون قهرن خیلیم اهل بیرون رفتن نبودیمو نیستیم.
تو رو خدا بگید چیکار کنم.خواهش میکنم.
سلام و عرض ادب
من در بحث کردن ید طولایی دارم! تا دلتون بخواد با غیر همفکرانم بحث کردم، از فرهنگ ها و کشورهای مختلف. بخاطر محیطی که در اون بزرگ شدم با طیف وسیعی از افراد در رفت و آمد بودم؛ مسلمان، مسیحی، یهودی، سکولار، لاییک، بی دین و ... و به خاطر کنجکاوی ذاتی که داشتم بارها و بارها با این افراد بحث کردم، کلنجار رفتم و سر و کله زدم.
به تجربه به من ثابت شده که قانع کردن طرف مقابل از طریق بحث کردنِ چهره به چهره کاریست بس دشوار. و البته گاهی غیر ممکن. و اگر مهارت کافی نداشته باشم و غیر حرفه ای بحث کنیم نتیجه ی عکس میگیرم و بجای نزدیک کردن عقاید دیگران به عقاید خودمون، اون ها رو از عقایدمون زده میکنیم، یعنی همون اتفاقی که در این وبلاگ کم و بیش دیده میشه.
وقتی به بعضی از کامنت ها نگاه میکنم یه چیزی آزارم میده، اونم سبک بحث کردن بعضی از دوستان عزیزم هست. گاهی وقتها ما میدان بحث رو با میدان جنگ اشتباه میگیریم و سعی میکنیم به هر طریقی که شده بر دیگری پیروز بشیم. اما آیا این مدل بحث کردن واقعا نتیجه ای هم میده؟ من بعید میدونم.
در همین رابطه میخوام چند نکته ای رو خدمتتون عرض کنم. اگر تصمیم گرفتین با غیر همفکرانتون بحث کنین پیشنهاد میدم این نکات رو مد نظر قرار بدین. اگرچه قانع کردن دیگران صرفا از طریق بحث کردن کار سختیست اما اگر حرفه ای بحث بشه نتایج بهتری در انتظار ما خواهد بود.
یک: دنیای ما، دنیاییست متنوع و متکثر
چه بخواهیم و چه نخواهیم ما در دنیایی متنوع و متکثر زندگی میکنیم. آدمها با هم متفاوتند، دنیایشان یکی نیست، مانند هم فکر نمیکنند. حق هم دارند که چنین باشند. دلیلش روشنه؛
تجربیات انسانها در طول زندگی با هم یکی نیست، این تجربیات غیر یکسان باعث بوجود اومدن ذهنیات و پیش فرضهای غیر یکسان میشه. طبیعیست دو فردی که ذهنیات و پیش فرضهای یکسان ندارند دنیا رو مانند هم نمیبینند.
پس در این دنیای رنگارنگ نباید انتظار داشته باشیم که همه به همان نتیجه ای برسند که ما رسیدیم. قبل از آغاز مباحثه تکثر رو به رسمیت بشناسیم.
دو: در بحث کردن ابتدا دنیا رو از زاویه دید طرف مقابلتون ببینین
این یک نکته بسیار مهم و کلیدی هست. برای اینکه در بحث کردن تاثیر گذاری خوبی داشته باشیم و بتونیم دیگری رو قانع کنیم قبل از هر چیز خودمون رو جای طرف مقابل بزاریم و ببینیم اون شخص دنیا رو از کدوم پنجره نگاه میکنه و به دقت از همون زاویه و با همون شعاع دید به دنیا بنگیریم. چه بسا خیلی از ادله هایی که ما در بحث میاریم برای اون شخص اصلا قابل رؤیت و پذیرش نباشه. دلیلش روشنه! چون اون دنیا رو یه جور دیگه میبینه. مثل این میمونه که شما هر دو در یک خانه باشید اما هر کدومتون از یک پنجره جداگانه به دنیا نگاه بکنه، شما از درون پنجره ی خودتون و با شعاع دیدی که دارین ادله هایی رو میبینین و به طرف مقابل میگین ببین این ادله چقدر روشنه! اما طرف مقابل میگه: کو؟ کو؟ پس چرا من نمیبینم!
سه: کی میتونه ادعا کنه حق بطور کامل در جیب منه؟!
این هم نکته بسیار مهمی هست، من قبلا هم به این نکته اشاره کردم، الان نیز اشاره میکنم؛ خودحق پنداری خطرناکه دوستان! احتیاط کنین. مخصوصا اگر خودحق پنداری از طرف یک فرد مذهبی باشه خطراتش صدچندان میشه. این یک بلای خانمان سوز هست که ما فکر کنیم در هر حال حق هستیم.
میدونین چرا تاکید میکنم خطرناکه؟ حتما شنیدین به گاز گرفتگی میگن مرگ خاموش. چرا؟ چون خبر نمیکنه. یقین گرفتگی هم مث گاز گرفتگی هست، خبر نمیکنه! آدم نمیدونه کِی دچارش شده. بدون اینکه دست و پا بزنه غرق میشه.
بسیاری از جنایتکاران تاریخ یقین داشتن که حق هستن. همین داعش رو ببینید، بسیاری از همین داعشیان با نیت قرب الهی سر میبُرند. چرا؟ چون به یقین رسیدن که حق با اونهاست. اگر ذره ای تردید میکردند که راهی که میروند خطاست اینهمه فجایع به بار نمیومد. البته منظور این نیست که شما نباید به عقایدتون پایبند باشین اما همیشه روزنه ای باقی بزارین و درصدی احتمال بدین که شاید عقایدتون اشتباه باشه. اگر همین روزنه و همین درصد احتمال خطا در بین همه ما وجود داشته باشه دنیای ما خیلی زیباتر میشه.
کوتاه سخن اینکه در بحث کردن و به طور کلی در مواجه با غیر همفکران، فکر نکنید که حق مطلقا درجیب شماست.
چهار: جواب نیش و کنایه،نیش و کنایه هست! با ملایمت بحث کنید
متاسفانه نیش و کنایه زدن در کامنتهای بعضی دوستان عزیزم دیده میشه، یکی نیش میزنه و دیگری در جواب این نیش، کنایه ای بار طرف مقابل میکنه. این نیش و کنایه زدنها ذره ای تاثیر مثبت نداره. از شما خواهش میکنم هیچ وقت در مباحثه نیش و کنایه نزنین که هم وجه خودتون از بین میره و هم طرف مقابل از شما گریزان میشه. طعنه آمیز صحبت کردن به اندازه یک ارزن ارزش علمی نداره. هدف شما از بحث کردن چیه؟ قانع کردن طرف مقابل؟ یا به رخ کشیدن اطلاعات و دانشتون؟ یا خدای نکرده کوباندن طرف مقابل؟ با نیش و کنایه و جدل کردن نمیشه دیگران رو قانع کرد. نیش بزنی نیش میخوری!
این مواردی که عرض کردم یه بخش دومی هم داره که ان شاءالله در آینده پست میکنم.
با تشکر
"میتی کمان"
سلام
من دختری هستم که یه مدته حس میکنم کلا از ادما حالم بهم میخوره از رابطه جنسی و ... . حس میکنم خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی زشته و اصلا نمیتونم درک کنم کسی پیشم بخوابه.
حس میکنم شدیدا خجالت میکشم از عروسیم از باردار شدنم چون شدیدا شرمزده میشم بخصوص تو روی بابام یا بزرگترای جنس مخالفم. از طرفی یه وقتایی انگار بدم میاد کسی بهم بچسبه و فیس تو فیس کنار هم بخوابیم از طرفی حس میکنم اگه طرف مقابلم خیلی درخواست رابطه داشته باشه منو وسیله دیده و حسه بدی دارم و دیدم نسبت به ازدواج طوریه که میگم پسر فقط و فقط برای رابطه داشتن ازدواج میکنه و این دختره که بدبخت میکنه خودشو و هیچ خیری براش تو ازدواج نیست.
حس میکنم اگه پسری میره منت کشی خانومش یا نازشو میخره فقط و فقط برای میل خودشه ک باهاش راه بیاد و حس میکنم بعد از رابطه کامل دیگه دختر ( زن جدید منظورمه )پیشه پسر ارج و قرب نداره.
من میدونم دیدم بده کمکم کنین این افکار پاک بشن تو ذهنم چون خودم بیشتر از بقیه اذیت میشم و آسیب دیدم و میبینم از این فکرام. دسته خودم نیست حس میکنم پسری عاشق بشه واسه رابطه جنسیه و عشق پاک و... همش چرته.
از طرفی متنفرم از پسرایی که حرفایی مثه این میزنن = مرد خطر میخواهد عشق/ تو ماله منی و نمیذارم ماله کسه دیگه ای بشی خو آدم وقتی یکیو نخواد تازه ازش متنفر هم باشه این حرفارو که بزنه پاک کاری میکنه طرف خودشو بکشه از دست چنین نفهم هایی.
من کسیو میخوام اول خودمو بخواد میل و رابطه براش آخرین موارد باشن و شرایطمو درک کنه و فقط از جنبه جنسی به من نگاه نکنه شما پسرا بگین چنین پسری هست؟ حتما باید یه شوخی یا حرفه جنسی به دختر زده بشه؟! من دوست دارم من و همسرم اول رفیق و همسفر و همراه و دوست هم باشیم تا همخواب.
بد میگم؟
سلام
میخواهم چند تا نکته به آقایان بگم که دخترها نسبت به آنها ذهنیت خوبی پیدا کنن؟ و البته بر حسب تجربه های خودم و سلیقه خودم و اطرافیانم ...
1. رنگ سورمه ای به هر پسری میاد و فوق العاده جذابتون میکنه و همچنین مشکی ... 60 درصد دخترا این رنگارو دوس دارن !
2. آقا وقتی به اصطلاح با عطر و اسپریت دوش می گیری دل دخترا رو می بری هر چند که به روشون نمیارند .
3. به دخترا محل ندید .
4. نگاهشون نکنید. مغرور میشن فکر می کنن کی هستن !؟
5. وقتی دختری رو می بینید هر چه سردتر رفتار کنین بیش تر به سمت شما متمایل میشن
6. خواهشا خواهشا لباس زیراتون دیده نشه
7. شلوار جین و یا هر شلوار دیگه ای اگه تنگ باشه خیلی بدفرم و زشت وایمیسته و جالب نیست
8. به دخترا مهربونی کنید ...
من و همسرم فامیلی ازدواج کردیم قبل از ازدواجمون محل سگ هم بهم نمی داد ول حواسش بهم به طور مردونه ای بود مثلا اگه چیزی دستم بود فورا میگفت بده من سنگینه ...
می رفتم خونشون دعوام می کرد چرا سفره رو جمع می کنم ... وسایل خرابم رو درست می کرد .. اگه کتابی رو یپدا نمی کردم می رفت کل کتابخونه ها و برام می خریدش
دخترا عاشق پسرای اجتماعی ان
10. دخترا عاشق اینن که کارهاتون رو غیر منتظره انجام بدهد ... منظورم این نیست که کادو بخرید و ...
و در نهایت دختر خوب از پسر محجوب و با ایمان خوشش میاد ... کسی که به غیر از اون کسی رو دوس نداره و فقط به اون توجه میکنه ... زیبایی ملاک ازدواجش نیست و اونو صرفا برای خودش میخواد .....
ان شائ الله همه آقا پسرا به زن خوشگل با ایمان خوشتیپ خوب و با حال گیرشون بیاد ... بگین الهی آمین
نظرتون رو راجع به مطلبم بگید
سلام من یه چادری هستم
خیلی دیدم میگن ما دنبال دختر پاکیم و از کجا گیر بیاریم و ... بعد جالب اینجاس حدوده حداکثر 20٪ چادری ها ناجور هستن اونم حداکثر و دختری که چادریه لزوما بد اخلاق و اخم و و.... نیست و فقط مجبوره تو محیط بیرون اینطور باشه چون جامعه بیرون طوری شده چپ بری راست بری بعضیا توهم میزنن و حتی بعضیا براشون فرقی نداره طرف چادریه یا غیر چادری ( قابل توجه اون پسرایی که میگن تا چادری میبینیم فرار میکنیم! انگار چادری ها چجورن ) خود من سنگینم اما اخمو نیستم یبار دره حیاط کلاس کنکوری که میرفتم باز بود خدارو شاهد میگیریم یه پسری داشت اشاره میکرد منم ترسیدم دویدم دره حیاطو بستم!
حس میکنم دخترای بی چادر مخاطب زیادن دارن من منظورم برای ازدواجه. واقعا شماهایی که ادعا میکنین دختره پاک میخواین چرا فکر میکنین دختر چادری که اخمو هست تو خونه هم اخمو هست؟! من اصلا نمیخوام دخترای غیر چادری رو زیر سؤال ببرم ولی چون میبینم پسرا تقاضای دختر پاک دارن و اونوقت نمیبینم کسی بره چادری بگیره تازه هزار جور انگ و ننگ هم بهشون میزنین و متهمشونم میکنین دخترای چادری از ناز و عشوه بویی نبردن !
دخترای چادری همش تظاهره زیره چادر چه ها میکنن! اخمو هستن! بد اخلاقن و ... چرا؟! واقعا لازمه ما هم زیبایی هامو نو به نمایش بذاریم تا بفهمین از زن بودن و زنانه بودن چیزی سرمون میشه؟! بعد اگه اینطورم شد میاین اعتراض میکنین که چرا رعایت نمیکنین.
واقعا چیزی که میبینم اینه نه تنها پسرها بلکه حتی خوده دخترها هم هیچ ارزشی برای چادر و چادری ها قائل نمیشن. کلاس زیتی که میرم استادمون گفته چادر الزامیه! دخترای کلاسمون یجوری ناز و عشوه میکنین دکتر اگه بخواین این کارو عملی کنین ما دیگه کلاس زیست نمیایم؟! یه چادر اینقد محدودتون میکنه؟ دلم پره حتی یکی از همکلاسی هام در آورد گفت من حاضرم درسو ببوسم بذارم کنار ولی چادر نمیزنم! چرا اینقد بزرگش میکنین؟ انصافتون کجا رفته؟
وجود پررنگ خدا تو زندگیتونو حس نمیکنین؟ از اون بالا سری خجالت نمیکشین؟ حاضرم قسم بخورم حتی اگه دختری چادر رو از روی تظاهر بزنه خدا بخاطر کاره خیرش هر چندم که به تظاهر بوده دستشو میگیره. خود من اولاش فقط بخاطر علاقه بابام چادر زدم برام گرفتنش هم سخت ولی الآن نفسم به چادرم بستس اگه نپوشمش انگار لختم و بی چادرم اصلا جایی نمیرم.
دلم پره از بعضی پسرا / دخترا با حرفها و حرکاتشون با قضاوتهای نا به جاشون
ارکیده/1376 یه دختر آبانی سابق
سلام
آقایون محترم مذهبی و مجرد سایت چرا میاید اینحا و تو این سایت مینالید از نبودن و ندیدن دختر خوب؟!!!
چرا میگید مجردم و هر چی دنبال دختر خوب میگردم پیدا نمیکنم؟!!! شما پسرا هرررر چیییییزی که به سرتون بیاد حقتونه حقتونه حقتونه! بخدا حقتونه همتون .
مگه یه دختر خوب شاخ و دم داره؟! یه دختر خوب دختری که با وقار و محجبه باشه نیست مگه؟! حداقل ظاهرش اینجوری نشون بده! مگه معیاراتون واسه ازدواج و انتخاب دختر غیر از زیبایی و تیپ و وقار و اندام و حجاب و پاکی و خانواده و اخلاق و اصل و نصب و خوش برخوزدی و مهربونیه؟!!!!
من نمونه ی همچین دختریم! دور و برمم پر بوده و هست از پسرای مذهبی و خوب اما دریغ از یه بار انتخاب شدن! بخدا دلم خونه منی که یه دختر شاد و شیطون و امیدوار بودم! الآن تو سن 20 سالگییی شدم یه دختر افسرده، غمگین و ناراحت! چرا؟! واقعا چرا؟!
همیشه خودمو دلداری میدادم و گول میزدم که اینطوری که فکر نیکنم کسی دوستم نداره و انتخابم نمیکنه نیست! ولی بخدا الآن دیگه خسته شدم😭 تا کی قراره خودمو گول بزنم؟! واسه کی باید نگاهمو شخصیتمو و خودمو نگه دارم؟!
همونطوری که اینهمه سال از عمرم تو یه چشم بهم زدنی گذشت، بقیشم همینجوری میگذره! یعنی قراره من تنها بمونم؟! مگه توقع من چیه؟! با وجود اینکه چیزی کم ندارم از زیبایی و چیزای دیگه، با وجود اینکه نقطه منفی تو گذشته و الآن و خانوادم ندارم ولی بازم توقعی جز ایمان و اخلاق و یه ظاهر معمولی ندارم!
بخدا نمیدونم چرا اینجوریه! هر کاری واسه رشدم و بهترین بودن کردم! کردم تلاش تا چیزی از هر لحاظ کم نداشته باشم ولی بازم... چجوری باید مث بقیه جوونا شاد باشم؟! چحوری باید دلم نگیره؟ چحوری باید نگران آیندم نباشم و به آینده امیدوار باشم وقتی تو این چند سال زندگیم حتی یه نفر هم نبوده که از من خوشش اومده باشه و اظهار علاقه کرده باشه!
منی که همیشه با خوندن درد دلا و ناراحتیای جوونا،خصوصا پسرا در مورد ازدواجشون دلم میگرفت و ناراحتشون میشدم، ولی الآن میبینم یه پسر واسه این موضوع ناراحته،احساس آرامش و سبکی میکنم
دغدغه من این نیست که بخوام هر چه زودتر ازدواج کنم! اینه که چرا و چطور اینهمه سال مورد انتخاب کسی نبودم و کسی نبوده که منو دوست داشته باشه! یعنی میارزید من خودمو باسه چیزی و کسی که معلوم نیست از عاشق شدن و معشوقه بودن محروم کنم؟!
بخدا دیگه از زندگی خسته شدم😭 کم کم داره از خودم بدم میاد! حس میکنم همه چیزم اشتباهه!!!!
یعنی تو دانشگاه، مسجد و کلا اجتماعی که من هر روز اونجا هستم، بین اینهمه آدم، توی اینهمه سال! یکی نبوده که من به دلش بشینم؟! آخه چرا؟!!!! دیگه باید چیکار بکنم؟! چطوری این شرایطو عوض کنم؟! دیگه کدوم راهو باید برم؟!!!
سلام
من دختری ۲۳ ساله هستم که با پسری در دوران دانشجویی دوست بودیم و با هم تفاهم داریم از همه لحاظم هم کفو هستیم .
میخوان بیان خواستگاری اما مامانش یه ذره به اجبار راضی شده که پسرش ازدواج کنه خیلی هم سختگیره .
لطفا راهنمایی کنید توی جلسه خواستگاری چطور باشم و چیکار کنم که توی دل مامانش جا شم و کاملا راضی بشه ؟
مرتبط :
از نظر مادر خواستگارم، چون از همشهری هام بدی دیده، منم بدم!
اگه یکی از اعضای خانواده خواستگار معتاد باشه ، ندیده ردش میکنم
چرا خانواده پسر بعضی مواقع بهونه های الکی میگیرن!
مادر پسر مورد علاقم اعتیاد داره
ازدواج با پسر خوبی که خواهرانش مشکل اخلاقی دارند