کارم شده تو اتاق حبس کردن خودمو گریه ، واقعا نمیدونم باید چیکار کنم، داداشم ۲۴ سالشه، ۴ سال ازم بزرگتره، ولی نمیدونم چه اتفاقاتی باعث شده اینجوری بشه؟

تقریبا هفته ای دو سه بار یا با بابام دعواش میشه یا مامانم و همیشه هم وسط دعوا با مامانم بیان میکنه که واسه من مادری نکردی و هیچ علاقه ای به بچه ت نداری (گاهی میگه کلا به بچه هات یعنی منظورش منم هست) 

و همیشه خطاب به جفت شون میگه دائما تبعیض قائل شدین(بین منو خودش)، به خدا نه من نه مامان بابام هر چی فکر میکنیم واقعا تا بحال من رفتاری ندیدم که بخواد با من بهتر باشه با اون نه ولی داداشم با همین فکر ازم متنفره، من همین یه داداش رو دارم، اکثر اوقات خیلی خوبه و شوخ طبع و خیلی همیشه با حرف هاش بهم انگیزه میده، ولی وقت هایی که این جوری میشه بشدت نفرت رو میتونم از هر کلمه ش حس کنم.

منم بیشتر وقت ها سعی میکنم دخالت نکنم، ولی بعضی وقت ها که میبینم خیلی داره ناحقی و زیاده روی میکنه واسه آروم کردن بحث یه حرف میزنم یا حتی میخوام شرکت کنم و نظرم رو بگم (تو موضوعی که خطاب من نیست)، با شدت بهم پرخاش میکنه که تو دخالت نکن و نمیدونم فکر کردی بزرگ شدی و دم درآوردی و این حرف ها.

من اصلا این حرف ها رو جز از داداشم که خیلی دوسش دارم از هیچ کس نشنیدم، همیشه که میگه بهم کلی دلم میشکنه، همون جا باهاش سعی میکنم حرف بزنم که سوء تفاهم حل بشه، ولی بدتر میکنه آخرش هم میرم تو اتاقم و گریه میکنم چون هیچ کار دیگه ای ازم ساخته نیست.

من خیلی میترسم اگه چند سال دیگه خدایی نکرده بابام نباشه، داداشم همه ش بهم زور بگه و اذیتم کنه (اذیت منظورم بی محلی و این هاست چون من واقعا نمیتونم تحمل کنم کسانی که دوست شون دارم باهام حرف نزنن) چون جز این خانوادم کسی رو ندارم. 

من دلم فقط به بابام گرمه چون هرازگاهی مامانمم جلوش کم میاره، اینم بگم توهین نمیکنه به مامان بابام، فقط داد میزنه خیلی زیاد، بعضی وقت ها واقعا میترسم، و میدونم چون مشکلی داره و دستش خودش نیست داد میزنه، میخوام کمکش کنم اینطوری نمیشه درست زندگی کنه. 

از تک تک رفتارها حتی اکه ناخودآگاه هم باشه برداشت بد میکنه، یعنی فکر میکنه از لج اون این رفتار انجام میشه یا اینکه همه نسبت بهش بد و بی مهر هستن، نمیدونم دلیل این فکرهاش چیه اصلا؟

میدونم خیلی از درون داره اذیت میشه و قطعا با این روحیه نمیتونه زندگیه خوبی تشکیل بده، پیش روانشناس هم نمیره، میشه اگه کسی تجربه ای داره یا اطلاعاتی داره در مورد این رفتارها به منم بگه؟

راهنماییم کنید من چطوری باید رفتار کنم که بدتر نشه؟ یا بیشتر ازم متنفر نشه؟


بیشتر بخوانید ...

مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم

پدرم کلا هیچ ارزشی برا ما قائل نیست

از پدرم دیگه رسما بدم میاد

شوخی های پدرم عین مته رو روانمه

با پدرم هر روز دعوا دارم، دعوای خیلی بد

علت بسیاری از بیماری های روحی من پدرمه

حرفها و حرکات پدرم آزارم میده

به خاطر اعتیاد پدرم هر جا رفتم خواستگاری، نه شنیدم

از دست پدرم شدم یه آدم عصبی

میخوام ازدواج کنم ولی پدرم خرج جهیزیه م رو نمیده

از پدرم که خرجی نمیده شکایت کردیم

دختری هستم که پدرم منو شیطان بزرگ میدونه

برای پدرم مهم نیست که من تو چه شرایط بحرانی قرار دارم

پدرم مگه پادشاهه که سفره براش پهن کنن و جمع کنن ؟

خواستگارام به خاطر پدرم منصرف میشن

دختر 16 ساله ای هستم که پدرم حالش ازم بهم میخوره

من فقط آرامش میخوام، چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم

پدر و مادرم منو بدبخت کردن

دخترانی که پدرشون معتاد هستند چه حسی نسبت به اونا دارن ؟

حالم از رفتارای مضخرف پدرم بهم میخوره

الان که از مادرم بدم میاد راحت ترم

دیگه تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) روابط خواهر برادری (۲۲ مطلب مشابه)