سلام
من خیلی ناراحتم و فکر میکنم دارم به آخر خط میرسم. چرا خدا سرنوشت آدم ها رو نمیده دست خودشون ؟ چرا ما محکوم به اون چیزی هستیم که برامون تعیین کرده و دخالتی در اون نداشتیم.
خانواده ی من از اول که چشم باز کردم متشنج و داغون بود، پرجمعیت ولی هیچ کسی حرف هیچ کس رو نمیفهمید از پدر و مادر تا خواهر و برادر ... کل دوران کودکی نوجوانی و جوانیم به باد فنا رفت و الان منم یه دختره سی ساله و یه خانواده داغون.
خواهرهای بزرگم هیچ کدوم ازدواج نکردن و دچار مشکلاتی روحی روانی شدن جوریه که واقعا نیاز به بستری شدن دارن ، من نمیخوام مثل اون ها بشم ، من خیلی سعی کردم سرنوشتم رو تغییر بدم خوب درس خوندم کار پیدا کردم تو اجتماعم همه از بیرون فکر میکنن ما هیچ مشکلی نداریم . البته خواهرامم درسشون رو خوندن ولی نتونستن کار پیدا کنن و چون خواستگارم نداشتن از بیکاری و تنهایی روح و روان شون بهم ریخته، دچار توهم و بدبینی شدن سه تاشون با هم ...
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل خواستگاری (برای دختران) (۱۴۸ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۲ مطلب مشابه) تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) نداشتن خواستگار مناسب (۷۸ مطلب مشابه) جذب خواستگار دلخواه (۱۲۵ مطلب مشابه) خودسازی در دختران (۵۳۱ مطلب مشابه) چرا خواستگار ندارم (۶۷ مطلب مشابه)