سلام و احترام همه ی خانواده برتری ها
سر یه دو راهی خیلی بدی گیر کردم و از اون جایی که چند سال پیش هم چند تا پست اینجا ثبت کردم و شما دوستان عزیز لطف کردید و نظرات کاربردی بهم دادید الآن مجدد می خوام از نظرات خوب تون استفاده کنم، دوستان خواهشا دریغ نکنید که خیلی واجبه.
برای اینکه با دید باز بتونید نظر بدید مسئله ام رو با جزئیات بیشتری میگم....
بیست و خورده ای ساله هستم، یه عارضه جسمانی خیلی خیلی جزئی دارم. یه برادر مجرد و بزرگتر هم دارم و پدرم یه کم اخلاقش تنده .
از وقتی که یادمه هر وقت برام خواستگار می اومد یا این مشکل کوچیکم که یه کمی معلوم هست رو بهانه می کردن و یا پدرم یه جوری باهاشون برخورد می کرد که میرفتن و پشت سرشون رو هم نگاه نمیکردن.
بعدش من می موندم و نیش و کنایه های برادر بزرگترم مبنی بر اینکه (چرا هر بی هویتی رو به عنوان خواستگار تو خونه راه میدین ! ) هر خواستگاری داشتم که تهش به هم می خورد بیشتر از اینکه از نشدنش ناراحت بشم از کنایه ها و حرف های تلخ برادرم ناراحت می شدم.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
خواستگاری های بی سرانجام (۶۰ مطلب مشابه)