کارم شده تو اتاق حبس کردن خودمو گریه ، واقعا نمیدونم باید چیکار کنم، داداشم ۲۴ سالشه، ۴ سال ازم بزرگتره، ولی نمیدونم چه اتفاقاتی باعث شده اینجوری بشه؟
تقریبا هفته ای دو سه بار یا با بابام دعواش میشه یا مامانم و همیشه هم وسط دعوا با مامانم بیان میکنه که واسه من مادری نکردی و هیچ علاقه ای به بچه ت نداری (گاهی میگه کلا به بچه هات یعنی منظورش منم هست)
و همیشه خطاب به جفت شون میگه دائما تبعیض قائل شدین(بین منو خودش)، به خدا نه من نه مامان بابام هر چی فکر میکنیم واقعا تا بحال من رفتاری ندیدم که بخواد با من بهتر باشه با اون نه ولی داداشم با همین فکر ازم متنفره، من همین یه داداش رو دارم، اکثر اوقات خیلی خوبه و شوخ طبع و خیلی همیشه با حرف هاش بهم انگیزه میده، ولی وقت هایی که این جوری میشه بشدت نفرت رو میتونم از هر کلمه ش حس کنم.
منم بیشتر وقت ها سعی میکنم دخالت نکنم، ولی بعضی وقت ها که میبینم خیلی داره ناحقی و زیاده روی میکنه واسه آروم کردن بحث یه حرف میزنم یا حتی میخوام شرکت کنم و نظرم رو بگم (تو موضوعی که خطاب من نیست)، با شدت بهم پرخاش میکنه که تو دخالت نکن و نمیدونم فکر کردی بزرگ شدی و دم درآوردی و این حرف ها.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) روابط خواهر برادری (۲۲ مطلب مشابه)