خانواده برتر

اما بی محلی که طبق نقشه باشه به اینصورته که خودشو در معرض دید و توجه شما قرار میده اما خودش به شما توجهی نمیکنه و شما رو نادیده میگیره

موردی که برای من پیش اومده اینکه حدود یه ۸ ماهی هست که با یه آقایی آشنا شدم البته فقط در حد اینکه مسیر محل کارش با محل کاره من یکی هست و من برای اولین بار این آقا رو تو اتوبوسی که سوار شدم دیدم خوب تا یه ۳ ماهی  اصلا برام مهم نبود خوب مثل بقیه آدما که میبینیم از کنارمون رد میشن ولی  بعد اون سه ماه هرروز من وایشون سر کوچه با هم میرسیدیم که کم کم هم من وهم اون توجهمون بهم جلب شد بدونه هیچ حرف وکلامی فقط هر روز تویه ساعت باهم میرسیدیم 

البته اینم بگم تا مدتها اون نمیدونست که من هم تو همون اتوبوسی هستم که خودش هست  ومن هم که از پشت سر خودمو بهش میرسوندم متوجه میشدم که مدام به اطراف نگاه میکنه که ببینه منم هستم یا نه الان من دارم خیلی خلاصه مینویسم لطفا قضاوتم نکنید اینکه چرا من از اون خوشم اومد اینه که یه روز تو اتوبوس متوجه شدم این آقا داره از روی گوشیش قرآن می خونه البته تا مدتها زیر نظرش داشتم و این کارشون همیشگی بود خلاصه یه روز که باهم رسیدیم این آقا به من یه نگاه معناداری  کرد با یه لبخند و فقط نگاه هامون بهم گره خورد  وفردا که بازهمدیگرو دیدیم این بار منم به نگاهش لبخند زدم  تا این موقع اون نمیدونست که ما با هم تویه اتوبوسیم تصمیم گرفتم یه جوری متوجهش کنم که متوجه هم شد   طبیعتا کنجکاو شد ببینه من کجا سوار میشم البته این کارو خیلی نامحسوس انجام داد یعنی وقتی فهمید من کجا سوار میشم اصلا نشون  نداد آخه همیشه سرش پایین بود واصلا سرشو بالا نیاورد  فقط یه بار بعد از لبخندی که من بهش زدم  فرداش سرشو آورده بود بالا با لبخند  ولی بازم مستقیم  نگاهم نکرد روزا همین طوری میگذشت من مشتاق بودم اونو ببینم اونم همین طور البته این کارهایی که تو نظرات خوندم رو هم انجام دادم که یه هفته مدام جلوش سبز میشدم ویه مدت دو سه روزم در دسترسش نبودم من از اینکه میدیدم فقط داریم کنار هم راه میریم بعد اون میره تو شرکت وبعد جدا میشد ادامه  مسیر واون هیچ اقدامی نمیکرد خییلی ناراحت بودم تا اینکه یه روز اون ساعتی که اون تو اتوبوس بود من سوار نشدم می خواستم تکلیفمو با خودم بدونم یا به من علاقه داشت یا نه واز اون طرف خیابون نگاه میکردم چون میدونستم اصلا سرشو بالا نمیاره دیدم که سرشو بالا آورده و متوجه شده که من نیستم برام عجیب بود چون روزایی که  سوار میشد اصلا  به روی خودشم نمی آورد وسرش همیشه پایین بود ومشغول خوندنه قرآن خوب من دوست داشتم یه واکنشی داشته باشه وقتی متوجه شده من کجا سوار میشم ولی رفتارهاش کاملا بی تفاوت دوسه روزی این کارو ادامه دادم که مثلا در دسترس نباشم ولی دیگه طاقت نیاوردم روز چهارم دوباره همدیگرو دیدیم اون نیم نگاه با لبخندی زد از اینکه منو دیده ولی من از این که جز این کار واکنش دیگه ای نشون نمیده ناراحت بودم خیلی معمولی نگاش کردم واین بار به جای اینکه هماهمنگ وهمراه باهاش تا یه جایی باشم سرعتمو تند تر کردم وجلو تر رفتم تواین مدت یه روزایی هم متوجه شدم بی محلی میکنه تازه امروزم که تو اتوبوس خودمو رسوندم بهش دقیقا کنارش وایسادم تا پیاده بشیم اصلا نگاههم نکرد منم خیلی ناراحت شدم مسیرمو عوض کردم از کوچه بالایی رفتم که رفتار سردش اذیتم نکنه من واقعا نمیدونم کاری نکردم که اینجوری رفتار کرد البته یه رفتاری که من متوجه شدم اینکه اصلا نمی ذاشت متوجه نگاهش بشم بعد از او دو باری که نگاهم کرد همش دزدکی نگاه میکرد یا وقتی من نگاه میکردم سرشو مینداخت پایین ولی از یه چیز مطمئنم از اینکه هر روز با هم برسیم حس خوبی داشت  حالا هی نظر بدین هر چی بی اعتنایی کنی بیشتر جذبت میشن الان من چی کار کنم خوب من خیلی ازش خوشم میومد مرد جا افتاده  و موقر البته سنشم بالا بود که حدود ۳۷ من خودم ۳۲ سالمه تا حالا هم با هیچ مردی ارتباط نداشتم تا همین جا هم که جلو اومدم از تو سایتا یاد گرفتم الان راهنماییم کنید در برابر برخورد خیلی سردش چی کار کنم آیا راهی هست ؟

از ایشون و این منش سر ب زیر و قرآن خون انتظار نداشته باشید که هرجوری اقدام کنه .... البته شایدم میترسه اینجور آشنایی و آشناشدن باعث بشه به شما بربخوره و موجب رنجش و بخورد بد ...

شایدم کلا اهل هیچ جور روابط خاص و نزدیک اجتماعی با خانما نبوده و نمیدونه شمای خانم چجور میپسندی ارتباط رو برای آشنایی ...

شایدم اصلا قصدی برای ازدواج با شما نداره و نگاه ها صرفا کنجکاویه چون فرمودید که مدتیه ماشین و مسیرمون یکی میشه ....

در کل تصمیم و حرکت عجولانه ای نداشته باشید.

ما مردای اینجوری از یه طرف دلمون ممکنه گیر کنه و ندونیم چطور باید ابراز علاقه و آشنایی کنیم ... از یه طرفم احتمال زیاد میدیم اون خانم اصلا درست نمیدونه توی اتوبوس و جاهای این چنینی آشنایی اتفاق بیفته ....

در هر صورت شما به اندازه کافی به ایشون نزدیک شدید و نزدیک هستید ... بعد از این بذارین خود ایشون اقدام کننده باشه ....

با توجه به شخصیت و تدین ایشون و همین طور نیت خیری که وجود داره میگما ...

 وگرنه که ب هرکسی نباید نزدیک شد ... اینجام چیزی که باعث شده جذب ایشون بشید نیازی ب گفتن نداره چون اگه اون چیزا نبود اصلا به این داستان منجر نمیشد و سوال پرسیدن .... 

موفق باشید

بنظرم کلا شما هم بهش بی محلی کن اگر سمتت اومد ینی قصدش جذبت بوده ولی بنظر من یک دختر باید انقدر اعتماد به نفس داشته باشه که پسری که همچنین کاری کرد رو خیلی راااحت کنار بذاره چون ارزش ندارن اینجور ادما