خانواده برتر

هیچیه هیچی ندارم در برابرش تا شاید بتونم یه کاری از پیش ببرم گاهی ! من اگه سه ماه قهر کنم باهاش نمیاد واسه اشتی .

شما زنا چرا فکر میکنید زندگی صحنه ی گرو کشیه ..!؟

ناز کردن با قهر کردن  دو عمل متفاوت هستن  ناز کردن یه معنی میده قهر کردن یه معنی دیگه ...

زنی که قهر میکنه  دیگه هیچ وقت  مثل قبلا برای شوهرش عزیز نیست ...

تا به حال چند بار سر مسائل جزئی و پیش پا افتاده که به اصطلاح میخواستین کاری از پیش ببرین قهر کردین ؟؟؟

http://mobahele.blogsky.com/1396/09/30/post-147/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AD%D9%81%D8%A7%D8%B8%D8%AA-%D9%88-%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D8%B7%D8%B1-%D8%B2%D9%84%D8%B2%D9%84%D9%87

سلام دوستان وقت همگی بخیر.دوستان عزیزم من حدودا یک سال هست که عقد کردم و یه سوال از حضورتون دارم که شدیدا ذهنمو درگیر کرده و ازتون خواهش میکنم اگر میتونید کمکم کنید .من. شوهری دارم که اخلاقش خیلی خوبه بد نیست مغرور نیست لجباز نیست هیز نیست إبراز عشق و علاقه هم بهم میکنه البته أوائل رابطمون نمیکرد جدیدا عشقشو إبراز میکنه . حدودا ٥ ماه بعد از عقدمون من رفتم سر گوشی شوهرم و دیدم از پروفایلای دوسِت دختر قبلیش اسکرین شات گرفته و این عکسا چند تا بودن تو ماه های مختلف یعنی منظورم این هست که مثلا یه عکس نبود .٥،٦ تا عکس بود از واتساپ مادرش و پروفایلای خودش گرفته بود وقتی دیدمشون داغون شدم نابود شدم هرچی از دهنم درومد بهش گفتم نمیتونستم خودمو کنترل کنم و فقط گریه میکردم و داد و بیداد میکردم شوهرمم خودش خیلی پشیمون بود خودشم گریه میکرد عذرخواهی میکرد حتا اون شب تو راه برگشت به خونشون تصادف کرد از ترس و از اعصاب خوردیش و به من میگفت که به من خیانت نکرده. چندروزه قهربودیم حرف نزدیم خواستم ازش جدابشم بهش گفتم ک تمومه وقتیً ذهنت پیش یکی دیگست من نمیتونم کنارت باشم. گوشیشو ازش گرفتم و چند روزی پیشم بود. همه ی گوشیشو گشتم . چیزای بدی نداشت غیر از همین عکسا .توی تلگرامش ک رفتم چتاشون رو دیدم که مربوط به تقریبا دو سال پیش بود ولی هنوز توی گوشیش بود. کلا اون دختره تقریبا دوساله ازدواج کرده و رابطش باشوهرم  واسه دو سه سال پیشه و فکر کنم دوسه سال هم باهم دوسِت بودن. چتاشونو. که خوندم  اون دختره خیلی قربون صدقش نرفته بود خیلی اهمیت نداده بود که بگم خیلی بهش محبت کرده البته توی چتاش اینطور بود بقیشو نمیدونم.خلاصه وقتی با شوهرم اشتی کردیم خدارو شکر میکرد ک برگشته پیشم میکفت عاشقمه . میگفت اون منو به خودش وابسته کرده بود و فقط خواستم عکساشو ببینم و اشتباه کردم و خطا کردم و ... باهاش حرف زدم ک نباید از اون دختر اثری توی زندگیم باشه دیگه. (اون دختر از دوستای خانوادگیشون بود که ممکنه بعدا حتا باز هم از طریق رفت و امد خانواده ها همدیگرو ببینن) خلاصه ک خیلی ابراز پشیمونی کرد الانم واقعا دوسم داره بهم محبت میکنه بهم احترام میذاره .ولی با وجود اینکه چند ماه از اون ماجرا میگذره ولی هنوز نتونستم فراموشش کنم . پیش خودم میگم نکنه توی ذهنش باشه هنوز. نکنه اونو بیشتر از من دوس داشته. نکنه انقدری که عاشق اون بوده عاشق من نباشه . گاهی که یکم سرد برخورد میکنه باهام میگم نکنه باز یادش افتاده نکنه منو دوس نداره . کلا ذهنم درگیره و بعضی وقتا بخاطر همین انگار یه عقده دارم ازش و عشقش برام کمرنگ میشه . احساس میکنم علاقم بهش کم شده و اونجور که عاشق اون بوده عاشق من نیست. مشاوره رفتم گفت مردا ممکنه اینجوری باشن یاد دوستای قبلشون بیفتن و خیلی مهم نیست و این حرفا. ولی واقعا دارم عذاب میکشم شبا گریه میکنم. پیش خودم میگم وقتی زنگ زد کم محلیش میکنم یا خیلی بهش محبت نمیکنم . نمیدونم دارم داغون میشم توروخدا کمکم کنید . چند وقت دیگه عروسیمه میخوام قبل از عروسیم حلش کنم . عایا باز هم با خودش درمیون بذارم که چی توی ذهنم میگذره یا نه؟!

به مهسا حامدی

عزیزم میدونم سخته ولی میخوام بگم تو الان وارد فاز احساسی شدی الان نمیتونی تصمیم درستی بگیری باید یکم به خودت وقت بدی که از اثر اون عکسها رها بشی.

اگه میترسی که همسرت به اون خانم نزدیک بشه.به این فکر کن که اگه همسرت خداشناس و بااخلاقه خوب میدونه اون خانم شوهردار هستند و کاری از پیش نمیبره.

منظورم اینه شاید به خاطرات گذشته اش فکر کرده و به دنبالش عکسهای اون خانم رو دیده ولی اگه آدم بااخلاقی باشه مطمئنا در ادامه این احساسش نمیتونه هیچ کاری کنه چون اون خانم متاهله.

ولی اگه همین عمل شوهرت خیلی آزارت داده که طبیعتا هر خانمی باشه آزرده میشه، سعی کن همسرت رو ببخشی. به هرحال ما آدمها  معصوم نیستیم و ممکنه درطول زندگیمون اشتباهاتی بکنیم.

درمورد اینکه عشقش به اون بیشتر از تو باشه هم خودت رو آزار نده، الان زن  زندگی همسرت تویی و تو رو برای ادامه زندگیش انتخاب کرده، پس به اون خانم فکر نکن.

فکر کنم مردها عملگرا هستند و مثل ما خانمها احساسی نیستند و احساس اولویت اولشون نیست برعکس ما خانمها.

فرضا احساسش به اون خانم هم بیشتر بوده ولی احساسی که عملی پشتش نبوده و باعث ازدواج نشده چه اهمیتی داره.

سلام خسته نباشید خدمت شما دوستان عزیز

من نزدیک دوماه هست ازدواج کردم هشت ماه نامزاد بودیم در دوران نامزادی اینقدر خودم شوهرم با هم خوب بودیم که همه حسودیشون میشد بهمون تا اینکه ازدواج کردیم کلا شوهرم تغیر کرد اصلا بهم توجه نمی کنه به حرفام اهمیت نمی داددیگه خسته شدم هر روز ارزوی مرگ می کنم😔😔😔😔

من شوهرم رفتیم خونه داداشش اینا برا واممون اون پیش داداشش و زن داداشش حتی یه زره هم بهم اهمیت نداد یک بار بهام دعوا کرد خونه داداشش اصلا دنبال کار وام نرفت رفت سر کار مثل اینکه بردم زندانیم کرد یک هفته همون جا بودم بعد با یکی دیگه از داداشاش برگشتم خونه شماره شوهرموگذاشتم لیست سیاه و شانزده روز سر کار بودصدامو نشنید عین خیالش نبود تولدم بودنیومد برا تولدم ولی من روز تولدش سوپرایزش کردم الان پری شب اومد خونه باز اهمیت به خانوادم نمی دهد بع خودم زیاد اهمیت نمی دهد گفت به حرفت گوش می دهم دیشب بهش گفتم این کارو انجوم نده ولی انجام داد خونه من وبابام یک دیوار بینمونه من دیشب قهر کردم اومدم خونه بابام اینا اومد گفت بیا بریم گفتم نمی یام به ضور بردم کلی حرف بهش زدم انگار با دیوار بودم اخر سر بهش گفتم چی بهت گفتم گفت نمی دونم گفتی غذا چی درست کنم خدایا دیگه خسته شدم از زندگیم من سنم 16شوهرم 31اصلا درکم نمی کنع با تمام دار ونداری هاش ساختم فقط به خاطر اخلاقش ورفتارش که دردوران نامزادی اینقدر خوب بود ولی براش سر جادو کردند مطمعنم که دلشو از من سه کردند خودم دعای طاویتی دیدم بخدا بعد هم عروسام هم دخالت می کنند تو زندگیمون از شما خواهش میکنم برام دعا کنید خیلی محتاج دعاهاتونم