سلام بر دوستان عزیز
آقایونی که بالای 30 سال ازدواج کردن آیا همه تون مثل من سخت تون هست دنیای تنهای تون جدا بشید ؟ من تو عمرم همیشه تنها بودم، تو هیچ رابطه ای نبودم و همیشه کنار مادرم بودم و به این روال عادت کردم، اما حالا که عقد کردم برام سخته رویه زندگیم رو عوض کنم، مثلا دوست دارم شب ها تنهایی بخوابم، صبحانه م رو تنهایی بخورم، تصمیمات زندگیم رو تنهایی بگیرم.
همیشه باید کنار خانومم باشم، سختمه دوست دارم تو مهمونی سر سفره هر جا خواستم بشینم بایدی در کار نباشه، همیشه باید بهش توجه بکنم سختمه، اینکه بهم خیلی توجه میکنه سختمه، اینکه هر شب باید حتما شب بخیر بگم و صبح باید حتما صبح بخیر بگم سختمه.
اینکه توی جمع خانومم بهم ابراز علاقه میکنه و حضار در جمع لبخند میزنن خجالت میکشم سختمه، میرم تو یه ارگانی جایی میپرسه متاهلی یا مجرد یه جوری میشم میگم متاهلم، در کل برام سخته نوع زندگی کردنم وصل باشه به شخص دیگه ای.
من اخلاق عجیبی دارم با اینکه همسرم رو خیلی دوست دارم و رابطه مون هیچ مشکلی نداره، ولی وقتی بیشتر از دو روز خونه مون هست خسته میشم دوست دارم بره خونه شون تا دوباره تنها بشم البته این مختص ایشون نیست کلا در مورد همه همین جوری هم مثلا خاله م میاد خونه مون دوست دارم زودی بره .
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
راهنمای زوج های جوان (۷۴ مطلب مشابه)