واقعا انقد رنگ پوست همه چیزو تحت شعاع قرار میده؟

در این مطلب علاوه بر پاسخ گویی به سوال یکی از کاربران ، موضوعات زیر نیز مطرح خواهد شد :

(1) تاثیر رنگ پوست در ازدواج (2) رنگ پوست مورد علاقه مردان

سوال یکی از کاربران :

سلام
واقعا رنگ پوستم برام به یه مشغله ی فکری بزرگ تبدیل شده،
رنگ پوستم سبزس ولی نه خیلی تیره تقریبا رو به روشن خودم رنگ پوستمو دوس دارم
اما متاسفانه تو خانواده ی پدریم اکثرشون رنگ پوستشون روشنه  و برای همین وقتی بچه بودم بهم میگفتن سیاه یا میگفتن باید با وایتکس بشوریمت تا سفید شی !

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) خودسازی در دختران (۵۳۷ مطلب مشابه)

از وقتی یادم میاد الکی پشت سرم حرف میزدن

سلام
من یه دختر ۲۱سالم تو یه شهر کوچیک از نظر قیافه خوبم از وقتی یادم میاد الکی پشت سرم حرف میزدن داغون شدم از این حرفا خسته شدم هر شب گریه میکنم هر وقت میفهمم دربارم چیا میگن دلم میشکنه حرص میخورم میگم میرم شماره طرفو پیدا میکنم میگم من چه بدی در حقت کردم که این حرفارو واسم میزنی ؟ مگه وجدان نداری ؟

مثلا امشب به گوشم رسوندن فلان پسر گفته که تو با فلانی رابطه جنسی داشتی من اصلا هیچ کدومشون رو نمیشناسم من از خونه بیرونم نمیرم اخه مگه من چه گناهی کردم من که پیش همه نیستم که بگم نه اینطوری نیست .

بگم من اینکاره نیستم مردم چی میگن اگه بشنون چه فکری میکنن اخه ؟من هیچ وقت هیچ وقت تنهایی بیرون نرفتم همیشه با مامانمم با ماشینم .

بیشتر از دو ساله پیاده بیرون نرفتم تو رو خدا شما بگید من چیکار کنم با این ادما با این حرفا ؟

من که سرم تو درس و زندگی خودمه چیکار کنم دارم دیونه میشه .
لطفا راهنماییم کنید تو رو خدا

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

مادرم هیچ تلاشی برای درک کردن من نمی کنه

سلام
من مشکلم با خانوادم جدیدا زیاد شده و از شما مشورت میخواستم
من یه دختر هستم و خواهر ندارم از لحاظ اخلاقی هیچ گونه وجه تشابهی به مادرم ندارم ،خیلی با هم متفاوت هستیم هر چی هم که سن من بالا میره این تفاوت ها بیشتر میشه آدم زود جوشی هم هستم یعنی به خاطر مشکلات خانوادم یه مدت پرخاشگر شده بودم اما تمام سعیم دارم میکنم که زود عصبانی نشم و نسبت به خیلی چیزا دارم بی اهمیت میشم .

راستش من به یه چیزی خیلی حساسیت دارم اونم بالا رفتن صدای زن توی خیابون یا بیرون رفتن صداش بیرون از خونه اونم دلیل داره . قبلا مهم نبود اما الان مهمه برام ،من نمیدونم حساسیت من غیر منطقی هست یا نه اما مامانم میگه حساسیتت بیخود و آبرو به این چیزا نیست
مثلا چند روز با هم بیرون بودیم به دلیل یه قضیه ای صداش یه کم بالا رفت و با همون صدا هی غر میزد نه اینکه داد بزنه نه اما تن صداش یه کم بالا رفت و هرکسی که از کنار ما رد میشد متوجه عصبانی بودن یا جرو بحث میشد؟

منم با اینکه تمام سعیم رو دارم میکنم که واقعا مقابل جفتشون بابا و مامانم صبوری کنم اما واقعا نتونستم جلوی خودم بگیرم ،بهش میگم من دخترم واقعا چرا آبروی من واست مهم نیست میگه آبرو به این چیزا نیست البته با عصبانیت بهش گفتم چون قبلش بارها بهش گفته بودم از این حرکت بدم میاد منم راهم جدا کردم تنها اومدم خونه و قهر کردم.
اما دوباره دیروز غروب اومده منو صدا کنه من توی اتاقم بودم اومد من رو صدا بزنه فکر کرد نمیشنوم. هرچی هم بهش میگم اسم منو دیگه همسایه ها حفظن از بس تو توی حیاط یا در حال داد زدی این کارو نکن بازم اومده یه بند شروع کرده کنار در حال وایساده در هم  باز بود ،  اول با تن پایین بعد تا من بیام جواب بدم بی وقفه تا یه دفه به داد رسید هی اسم منو صدا میزنه .

حالا حیاط ما هم کوچیک  خونه کناری راحت میشنوه بهش میگم مگه من نگفتم این کارو نکن اصلا جدی نمیگیره خیلی راحت گفت آماده شو من رو با ماشین ببر برادرزادم باهامه برسونیمش منم رفتم باهاش دعوام شد سر این کارش و بی اهمیت بودن به حرف . آبرو و.. من.
راستش دیگه خسته شدم اصلا به حرف من اهمیتی نمیده فکر میکنه من بچم و این چیزا آبرو یه دخترو نمیبره موندم چه غلطی بکنم از یه ور عذاب وجدان دارم که باهاش دعوا کردم از یه طرف عصبیم هیچ تلاشی نمیکنه برای درک کردن من.

فقط سعی میکنه برادرم رو درک کنه ولی اصلا حرفای من نمیدونم چرا هیچ معنی یا تاثیری روش نداره .راستش آدمم تا یه جایی میکشه من که دیگه زدمش به بیخیالی چون کلا ایده و نظرامون از هم جداست منم سعی میکنم کلا زیاد نرم بشینم پیشش که دعوامون نشه بی احترامی نکنم .

همیشه با عمق وجود برادرم میفهمه اما من رو نه منم دیگه بی اهمیتم ولی سخته دیگه فکر کنید از صبح تا شب بشینید تو اتاقتون هیچ هم زبونی هم نداشته باشید که درکتون کنه. البته نا گفته نماند بابام خیلی بهتر من رو درک می کنه اما چون با هم اختلاف دارن نمیتونم از مامانم پیشش شکایت ببرم چون اوضاع بدتر میشه همین دعوای آخر که با مامانم سر صدا زدن بود  که بابام داشت میدید خودم بدجوری عذاب وجدان گرفتم
خلاصه عین ... گیر کردم.
من  دخترم و نیاز به آبرو دارم اما مثل اینکه من اشتباه میکنم آبرو به این چیزا نیست!! اگه من بدونم آبرو پس به چیه خیلی عالی میشه !!ا
کلا به صدا حساسم که از خونه بیرون نره چون از این راه قبلا زخم خورده هستم نمیخوام تکرار بشه.
به نظر شما حساسیت من بیخوده یا نه واقعا مهم هستش این چیزایی که گفتم ؟؟؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

مگه گناه من جی بوده که جوابم منفی بوده؟

سلام
اگر کمکم کنید ممنونتون میشم.
دختری هستم که خدا رو شکر از نعمت چهره خوب بر خوردارم ( همچین تحفه ای هم نیستم ولی شکر خدا میگن خوشگلم ) روی این حساب و اینکه خانواده ی با آبرویی دارم از قبل به بلوغ رسیدنم خواستگار داشتم ( بیشتر از اون چه فکرشو کنین بده، چون حس خیلی بدی به دختری که هنوز نمیفهمه ازدواج چیه دست میده و باعث تنفر از ازدواج تا مدتها میشه ) یکی از اون خواستگار ها برادر شوهر خالم بود که به شدت سمج بود.
به بهانه های مختلف خودش یا خانوادش میومدن خونمون یا آفتابی میشدن پیش من. خانوادم خیلی سعی کردن من متوجه نشم اما اونا انقدر تابلو بودن که من بالاخره دوزاریم افتاد. نه من به بلوغ جنسی هنوز رسیده بودم و نه توی هیچ زمینه ای اونها هم کفو خانوادمون نبودن. پدرم خیلی مودبانه بارها جواب رد دادن تا اینکه نهایتا گفتن من اصلا نمیخوام الان دخترم رو شوهربدم اذیتش نکنید (خالم خیلی اذیتم میکرد و بهم فشار میاورد.... )
از اوم ماجرا 13_14 سال میگذره، طرف زن داره بچه داره اما هنوز بیخیال نشده .... عروسیش ما رو که سوت دیزی محسوب میشدیم و اصلا رسم نبود این نسیت ها دعوت بشن دعوتمون کرد و خدا شاهده با لبخند لابه لای جمعیت زنها نگاه میکرد تا منو ببینه!!! جوری که خانمها گفتن چرا داماد هیزه؟! زنش کنارشه ولی داره بین ما چشمهاش میچرخه!
بارها با پرایدش(!!!!! ) میومد هی از جلوی من و برادرم که روی ویلچیر میشینه با لبخند رد میشد!!!! یعنی مثلا من مایه دارم!!! اسم دخترش رو هم اسم من میخواست بذاره که خدارو شکر برادرش نذاشته! جلوی مادرم دراز کشید و ببخشید ماتحتشو طرف مادرم کرد توی جمع که چرا دخترت رو بهم ندادی! !!! انگار ارث باباش بودم! مادرش جواب سلام مامانمو تا همین دو سال پیش نمیداد!
خلاصه اینارو گفتم که بدونید چقدر رفتارهای سخیف و بچه گانه کرده باهام....
حالا مشکل من با خاله و دخترخاله ی نفهمم هست... من آب میخورم میگن زن فلانی هم آب خورده! دانشگاه قبول شدم گفتن آره اونم قبول شده بوده نرفته، مامانم موهاشو رنگ میکنه میگن زن فلانی هم اتفاقا رنگ کرد (خب واقعا به ما چه؟!) مبل میخریم میگن برادرشوهرم مبل خریده از شما بهتر!!!! حتی من لباس یه بار میخواستم بخرم دختر خالم یه کاره گفت اندازه تو نیست اندازه زن عمومه! !!!اصن تابلوئن!
خلاصه امون منو بریدن! جوری وانمود میکنن انگار قضیه برعکس بوده!!!! تازه خدارو شاهد میگیرم ما کوچکترین بی احترامی بهشون نداشتیم! حالا هر خواستگاری عالی ای که برام میاد مادر دختر شروع میکنن یه چیزی توش پیدا کنن مسخره کنن یا بگن مالی هم نیست طرف! و چپ و راست سعی میکنن پز اونو به من بدن در حالی که وجدانا از پدرم حتی طرف همه چیزش پائین تره چه برسه به بعضی خواستگارام
یه زمانی چاق شده بودم انقدر مسخرم کردن..... بعد اینهمه سال متوجه شدم بچشون مشکل داره طفل معصوم ولی خالم یک بار صداش رو در نیاورد، زنش انسولینی بوده بهش نگفتن بعد ازدواج فهمیده و سه بارهم  بچه سقط کرده و این یکی هم خدا معجزه کرده بهشون داده ولی خالم لام تا کام چیزی نگفته  ولی چاقی من رو همه عالمو آدم فهمیدن.....
من همیشه بچشون رو دعا میکنم .بخدا بخاطر رفتارای زشتشون هیچوقت نشده بگم دلم خنک شد خدا حالشو گرفت! اون طفل معصوم گناهی نکرده.
ولی اگر این قضیه عکس بود خالم آبرو مارو برده بود.کما اینکه گاهی مریضی چیزی میشم مثل یه سرماخوردگی ساده شروع میکنه یه جوری غیر مستقیم وانمود کنه من عیبی دارم!!! اصلا یه تختش کمه!
دوستان کسی هست مشکل منو داشته باشه؟چکار کنم از دست این جماعت نفهم؟ مگه گناه من جی بوده که جوابم منفی بوده؟؟؟؟
مامانم میگه بسپارشون به خدا اون جوابشونو میده،کسی با این تجربه بوده که بسپار به خدا و خدا عوضشو بده؟ همیشه میگم خدایا همسری قسمتم کن که جواب اینهمه سال اذیت کردنشونو بگیرن بشینن سرجاشون. ..
تو رو خدا کمکم کنین خیلی رو اعصابم هستن....

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

پسرها توی یه دختر چادری چی می بینند که اصرار بر آشنایی دارند؟

سلام دوستان عزیز
من یه دختر چادری و محجبه هستم و معمولا آرایش ملایمی دارم . تا حالا به هیچ پسری رو ندادم چون فکر میکنم لزومی نداره و از دوستی هم متنفرم چون کسی که محجبه هست نباید با نامحرم دوست بشه .
ولی مسله اینجاست که از ادم متاهلش بگیرید تا پسرش اکثرا میخوان باهام شوخی کنن و بخندن و من اصلا خوشم نمیاد و البته هم مثل دخترای دهه پنجاهی بد اخلاق برخورد نمیکنم ولی جدی برخورد میکنم تا طرف پاشو از گلیمش درازتر نکنه .
توی دانشگاه ،توی خیابون، توی مطب پزشک خلاصه کسی بوده که بخواهد شماره بگیره برای ازدواج و یا درخواست بده و من چون اینجور جاها رو برای خواستگاری مناسب نمیدونم همیشه میگم من اهل دوستی نیستم و اشتباه اومدی سراغ من . ولی انها اصرار دارند که برای چادرم حرمت قائلند .
این هم بگم چهره متوسط با قدی بلندم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) مسائل خانم های چادری (۱۱۸ مطلب مشابه)

تصورات جنسی خودارضایی محسوب میشه ؟

سلام

من معنی واقعی خودارضایی رو نمیدونم. سالهاست که تو ذهنم صحنه هایی مثل هم آغوشی ، بوسه، لب ... ، بازی با سـ... و معاشقه بدون تصور دخول و زندگی مشترک رو تو ذهنم تصور میکنم .

البته به ... خودم دست نمیزنم. تو این تصورات هم گاهی لذت میبرم اما ارضا نمیشم اصلا نمیدونم ارضا شدن چه طوری هست؟

سوال من اینه که این تصورات من هم خودارضایی محسوب میشه ؟

ممنون

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

اخطار در مورد بیماری های مقاربتی که علائم ظاهری ندارند

ممکنه بیماری مقاربتی داشته باشم ولی علائمی نداشته باشم ؟
عده ای هستند که روابط جنسی متعددی رو با افراد مختلفی تجربه کردند. فارغ از بحث شرعی یا غیر شرعی بودن اون روابط ، لازمه که این دسته از افراد در مورد داشتن یا نداشتن بیماری های مقاربتی به یه پزشک مراجعه کنن ، چون بیماری های مقاربتی به راحتی از یک فرد بیمار به یک فرد سالم منتقل میشه .
این دسته از افراد ممکنه زیر کمربندشون ! رو نگاه کنن و بگن خارش که ندارم ، جایی هم که زخم نیست ، از ترشحات عجیب و غریب خبری نیست . موقع اجابت مزاج هم مورد مشکوکی نمی بینم ! پس ، از لحاظ بیماری های مقاربتی نباید نگرانی داشته باشم !
باید بگیم که آیا به درستی نتیجه گیری کردید ؟ نه دقیقا !
شما ممکنه بیماری مقاربتی داشته باشید ولی علائم آشکاری رو مشاهده نکنید . گاهی اوقات علائم خفیف هستند . گاهی اوقات ممکنه علائم بیماری مراقبتی رو با یه چیز دیگه اشتباه بگیرید .
همون طور که ممکنه شما روی پوست ، داخل دهان و یا داخل دستگاه گوارش تون میکروب هایی وجود داشته باشه که از وجود اون ها بی خبر باشید ، این امکان وجود داره که داخل یا روی اندام تناسلی تون هم میکروب هایی وجود داشته باشن .
پس اگه قبلا روابط جنسی متعدد با افراد مختلفی داشتید ، نمی تونید با معاینه ی شخصی بفهمید که بیماری مقاربتی دارید یا نه . تنها راهش مراجعه به یک پزشک هستش ، تا شما رو معاینه کنه .
بیماری های مراقبتی در بین کسانی که رابطه های جنسی نامتعارف دارند شایع هستش . بنابراین اگه از این نوع رابطه ها داشتید ممکنه در حال حاضر به این نوع بیماری ها مبتلا شده باشید بدون این که علائمی رو در خودتون مشاهده کنید .
اگه  در این شرایط با شخص سالمی رابطه ی جنسی برقرار کنید ، می تونید بیماری تون رو به اون شخص منتقل کنید .
برخی از بیماری های مراقبتی مثل کلامیدیا و گُنوره ، می تونن باعث ناباروری بشن . این امر بیشتر در بین زنان وجود داره .
این بیماری ها می تونن باعث التهاب لگن ( PID  )  ، عفونت رحم و دیگر اندام تناسلی بشن . PID می تونه خطر حاملگی خارج رحمی رو برای زن به همراه داشته باشه .
بیماری های مقاربتی مثل سیفلیس و ایدز می تونن کشنده باشن . سیفلیس می تونه به مغز ، سیستم عصبی و قلب آسیب برسونه .
گونه های خاصی از HPV می تونن باعث سرطان گردن رحم در زنان ، سرطان آلت تناسلی در مردان و سرطان مقعد ( با رابطه ی جنسی مقعدی ) بشن .
بنابراین اگه قبلا این نوع روابط ( شرعی یا غیر شرعی ) رو تجربه کردید و حالا قصد ازدواج دائم دارید ، مردانگی کنید و پیش یه پزشک برید .
اگه به تازگی با وجود داشتن زن ، با یک یا چند زن دیگه رابطه برقرار کردید ( شرعی یا غیر شرعی ) قبل از نزدیکی با زن اول ، از داشتن یا نداشتن بیماری مقاربتی مطمئن بشید .
موفق باشید

برگرفته از webmd.com

متن اصلی از Terri D'Arrigo

ترجمه + حذف و اضافات از خانواده برتر

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

عاشق پسری هستم که الان ازدواج کرده

سلام
من سوال داشتم میخواستم بقیه هم جواب بدن
من عاشق پسری بودم که ایشون با دختری ازدواج کرد و خانمش از همه لحاظ از من بهتر بود افسردگی گرفتم و ایشون الان موقعیت خوبی دست پیدا کرده و فرزندم داره و من هنوز عاشقشم و نمیتونم از فکرش بیرون بیام شب ها با اشک میخوابم همش تو فکرشم خاستگارام رو رد کردم و این عشق از 15 سالگی با من بوده تا الان که 26 سالمه
دیگه هدفی تو زندگی ندارم وقتی اسمی از ایشون میاد بعد از  11 سال بازم دلم میلرزه منتظرم ببینم چی ازش میگن ؟

ت
بدنم یخ میکنه پش قلب میگیرم حتی وقتی اسمی ازش میاد میدونم دیگه ایشون ازدواج کرده و فرزند داره ولی بازم تو فکرش میرم
ترو خدا بگید چیکار کنم دیگه هدفی تو زندگی ندارم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

برای حل مشکل افسردگی دقیقا باید چه کرد؟

سلام

من نزدیک به 5 ساله افسردگی دارم به خاطره مجموعه مشکلات سلامتی و عاطفی و ....
کلا شدیدا درون گرا شدم البته قبلا هم بودم
تا الان بیش 3 تا مشاور رفتم ولی فقط جلسه اول رفتم بعدش از خیرش گذشتم احساس کردم مزخرف میگن چه دونم همیشه این طور بودم که حرفا بقیه برام بیشتر شبیه جکن

خودم به شخصه خیلی اهل فکر هستم نه از اون فکرا!!
توی کتب مختلف که میخونم فلسفی سیاسی و..... یا مسائل سیاسی اطراف خیلی فکر می کنم
ولی همین فکر زیاد وقتی افسردگیم حاد کنه شدیدا من خسته می کنه جوری که هر کاری می کنم به چیزی فکر نکنم نمیشه که نمیشه و کنارش افکار مزخرف من برای چی تلاش کنم؟
من برای کی تلاش کنم؟
اصلا چرا تو هر مورد که قرراه سر کسی بیاد اولین مورد من هستم و.....
این حرف من نیست دوستام بهم می گن خیلی نحسی هر کس طرفم میاد برای مثلا یه کار گروهی بعدش شدیدا پشیمون میشه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) درمان افسردگی (۳۴ مطلب مشابه)

افتادگی سینه چند درصد با بدن سازی و ورزش اصلاح میشه؟

سلام دوستان
افتادگی سینه چند درصد با بدن سازی و ورزش اصلاح میشه؟، کسی تونسته با بدن سازی تغییری در سایز سینه داشته باشه؟ (بزرگ یا کوچک شدن)، فردی رو میشناسید که از طریق بدن سازی مشکل افتادگی سینه اش برطرف شده باشه؟
چه قدر زمان میبره؟

مرتبط:

سوال در مورد دستگاه بادکش یا همون وکیوم سینه

سینه هام اصلا رشد نکرده

خواستگاری از دختری که لاغر اندامه و سینه های کوچکی داره

برای افزایش سایز سینه دختران گیاه دارویی وجود داره ؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

چه طوری فیلم ببینم و ازش تاثیر نگیرم؟

سلام
من خیلی دختر مهربونی هستم از نظر دیگران.
اما این مهربونی خسته م کرده.. باعث شده واقعی نباشه. ولی یه مدته تصمیم گرفتم خودم باشم .
بچه که بودم خیلیی پررو و شیطون بودم -حدود 5 سالگی- ولی یکم بزرگ تر شدم، تبدیل شدم به یه دختر فوق العاده خجالتی که اصلا نمیخواست با بقیه حتی حرف بزنه -اول دبستان- کم کم احساس کردم خجالتی بودن خوب نیست . نمیذاره با ادما ارتباط داشته باشم .
سعی کردم تلفنا رو خودم جواب بدم ارتباطاتمو با ادما بیشتر کردم و الان که دوره های آخر دبیرستانم رو میگذرونم دارم خل میشم!
واقعا نمیدونم چه شخصیتی دارم... وقتی با آدما هستم اون قدر کم حرفم.. میخوام حرف بزنم ولی نمیدونم چی بگم!
در عوض تو خونه.. اصن انگار یه ادم دیگه م.. میشم یه بچه ی 10 ساله ( البته معتقدم تو دوران کودکی بچگیمو کردم!) که همش با شور جیغ و داد میکنه و حرفای بچه گونه میزنه و کلا میشه یه دختر شر و شیطون.
فیلما خیلیییییی روم تاثییر میذارن... بدبختیه.. نمیتونم فیلم نگاه نکنم! از ایرانیش گرفته تا خارجی...
به محض اینکه شخصیت مورد علاقه م تو فیلم خنگ باشه دوران خنگ بودن من جلو آدما شروع میشه! اگه هکر باشه سریع میرم دنبال یاد گرفتن این چیزا.. (بعد 2 ماه هم ولش میکنم!) اگه شیطون باشه مثل اون شیطون میشم، اگه اروم باشه سعی میکنم به خودم بفهمونم که این بهترین رفتاره! ""صرفا چون خوشم اومده فکر میکنم فلان رفتار بهترینه! و دو روز بعدش باز نظرم عوض میشه. طوری که شخصیت خودمو کاملا از دست دادم...

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) فیلم و سریال (۲۲ مطلب مشابه)

به جایی رسیده که همش خودمو تو آینه نگاه میکنم

سلام
دخترم ،حدود 18 ساله

هر موقع میخوام برم بیرون ، از جایی که خیلیییی دوست دارم برم ، یا مثلا بیرون رفتن با دوست صمیمیم ( جز خانواده ) تا آزمون و اینا خیلی استرس میگیرم .

توی عکس با دوربین جدیدا که خودکار ارایش میکنه همیشه قیافه م  عالیه عاشق قیافه م میشم!! (حالا میخواین اسمشو خودشیفتگی یا هر چیز دیگه بذارین ) حتی بقیه هم که میبیننش (چ دوست چ غریبه) گاهی اوقات!!!! میگن خوشگلی!!
ولی تو واقعیت که بیرون اصلا ارایش هم نمیکنم، احساس میکنم خیلی خوشگل نیستم.
حجابمو دارم. مثلا شال سفید رو مدل لبنانی میبندم با گیره سفید و چادر مشکی...
یه دفعه تو خونه یه لباس خیلی زیبا پوشیدم, رژ زدم, موهامو درست کردم... احساس کردم خیلی عالی شدم... ولی عکس العمل مامانم بعدش شدیدا تو ذوقم زد ( اینم بگم گاهی اوقات به شدت بابت بعضی مسائل- خیلی مهم تر!- ازش متنفر هستم) دقیقا یادم نیست حرفشو، ولی یه چیزی گفت که تو مایه های این بود که زیبا نشدی.
چندین و چند ساله که من وقتی میرم بیرون، همش فک میکنم همه نگام میکنن (و دیدم که منو نگاه میکنن! حتی مثلا وقتی 2 نفریم) ولی من زود نگامو میدزدم. اینجوری فکر میکنم ضایع م...
یه دفعه حدود 3 سال پیش یه دختر بچه رو دیدم تو یه مکانی. کم کم باهم دوست شدیم.  هی میخواست یه چیزی بهم بگه روش نمیشد. اخر از زبون خودش فهمیدم که گفت اولش فکر کردم دیوونه ای! (جدی گفت)
بعد از اون اینم همش عین خوره تو جونمه.. تو این چند سال و بدتر شدم...

چی کار کنم...
دیگه کارم به جایی رسیده که همش خودمو تو اینه نگاه میکنم..
یه دیقه قیافه مو خیلی دوست دارم
و یه دیقه بعد دلم میخواد گریه کنم...
حتی به دلیل شرایط خانواده نمیتونم بیرون ارایش کنم...
اعتماد به نفسمو از دست دادم...
قبلا نوشتنم عالی بود.. ولی حالا علاوه بر ارتباط گفتاری، ارتباط نوشتاری م هم داره کم کم تحلیل میره و نمیتونم برای چند دقیقه مداوم (بدون اینکه فکر کنم حالا باید به طرف مقابل چی بگم که گفتگومون ادامه پیدا کنه) حرف بزنم...
دارم بدجوری اذیت میشم...

1.با استرسم چیکار کنم... میدونم الکیه... ولی همینجور داره شدیدتر میشه... تلقین دیگه روم اثر نداره
2. از مامانم به خاطر خیلی از مسائل متنفرم... مسائلی که همه سال های زندگیم و اعتماد به نفس خودم و ارامش حتی خانواده مو ازم گرفته. نمیخوام ناشکری کنم.. گاهی اوقات دوسش دارم ولی دوباره احساس میکنم گول خوردم! کسایی که به هر دلیلی از کسی متنفرن چی کار کردن که خودشون به آرامش رسیدن؟
3. در مورد زیباییم. نمیفهمم! از کی باید بپرسم که راستشو بهم بگه... دیگران چه طوری به من نگاه کنن؟؟ چی کار کنم...

پ.ن: شرایط رفتن پیش مشاورو ندارم وگرنه زودتر اینکارو میکردم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

اعصابم انقدر ضعیف شده که وحشتناک خودم خودمو می زنم

سلام
من دختری ۲۲ ساله هستم  .
الان که دارم اینو می نویسم اوضاع روحیم خیلی بهم ریختس ...
من تو آشفته بازار دعواهای شدید و کتک های غم انگیز و معتادی بیش از ۹ ساله برادرم بزرگ شدم ...
مادرم قبل از به دنیا اومدن من حدود ۲ ماه رو یک روز در میون سر من روزه می گرفته
من کاملا نحیف و بدبختانه با مشکل قلبی به دنیا اومدم
مادرم به این دلیل که مادرش ایشونو با قیمت ۱۰ هزار تومن به پدرم فروخته ، اصلا از پدرم خوشش نمیاد دل گرمی به زندگیش نداشته  .... ده هزار تومن حدود ۴۰ سال پیش منظورمه ....
رو تربیت بچه هاش و یاد دادن اداب اجتماعی اصلا وقت نذاشته
رک بگم من تا دوران راهنمایی یه ادم کاملا عصبی و زبون نفهم بودم ....
از خلق و خوی دختر بودن ادب و متانت و .... صفر بودم !!!
همین مدت باعث شد من تو ذهن اطرافیان یه ادم بیشعور نقش ببندم ...
با گذشت زمان کاملا عوض شدم ... 

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)

کاری نکرده بودم که بهم بگن فلان کاره شد دختره چادری!

سلام

نمیدونم از چی بگم چطور شروع کنم ! یه دختر 21 ساله ام دانشجوی کارشناسی حقوق تو خونواده مقید و مذهبی بزرگ شدم خیلی محدودیت ها برام ایجاد کردن نه میتونم با دوستام برم بیرون نه تنها میتونم برم بیرون نه حتی میتونم با فامیلامون در ارتباط باشم.
منم و اتاقم همدمم کتاب ها و اینترنت !
از وقتی پامو گذاشتم دانشگاه ترم اول نه ولی از ترم دوم خیلی از پسرا بهم پیشنهاد میدادن که مطلقا ردشون میکردم نمیخواستم وارد این روابط بشم میدونستم اونی که ضرر میکنه خودمم.
نمیدونم چطور شد و چرا جذب یکی از این پسرا شدم تو کلاسها حواسش فقط به من بود مینشست بهم زل میزد منم گاهی چشمم بهش میفتاد اوایل از این نگاه ها عاصی شده بودم یه روز خواستم بهش تذکر بدم بگم جناب هدفت چیه نکنه تخته کلاس شدم خبر ندارم که دوستم بیخیالم کرد.

دو ترم به همین منوال گذشت تا اینکه اون شب شوم رسید یه شب طبق معمول تو تلگرام داشتم با دوستام حرف میزدم که یکی از همکلاسیام اومد پرسید با پسری هستم یا نه ! تعجب کردم از این سوالش گفتم نه نمیخوامم باشم چون دردسر داره گفت حالا اینبار باش پشیمون نمیشی گفتم با کی؟ چیزی نگفت چند دقیقه بعد یه گروه زد من و یه پسری رو ادد کرد خودش لفت داد پرسیدم آقا شما؟

تا اینکه فهمیدم همون پسریه که بهم زل میزد حرفاش خیلی بدلم مینشست نمیدونم چرا ناخواسته به طرفش کشیده میشدم خیلی اصرار کرد باهاش باشم ولی قبول نمیکردم تا اینکه بعد چند ماه خام شدم که ایکاش نمیشدم یه دل نه صد دل عاشقش شدم اونم عاشق چه فرد متشخصی !!!
همه چیز خوب پیش میرفت تا اینکه یکی از آشناهامون زنگ زد خونمون و مامانم رو در جریان گذاشت که بیا دخترتو جمعش کن تو دانشگاه حرف در اومده که دخترت فلان کاره شده با یه پسری به این اسم در ارتباطه و...

مامانمم باور کرد البته حقم داشت. نمیگم نبودم بودم ولی در حد مجازی تو واقعیت کاری نکرده بودم که بهم بگن فلان کاره شد دختره چادری!
تا اینکه فهمیدم همون پسری که با من بوده رفته اسم منو پیش دوستاش آورده و پز منو داده که من باهاشم و.... یکی از پسرایی که میتونم بگم عقده ایه بتمام معناست و ادعای عاشقی داشت رفته این حرفای بی ربط رو تو دانشگاه پخش کرده عقل مردم هم که تو گوششونه مطمئنا باور کردن !!
ولی خدا میدونه که رابطه منو اون فقط تو تلگرام بوده یبارم باهاش بیرون نرفتم
 الان چند روزه فهمیدم همون پسره عقده ای رفته با عشق من دعوای انچنانی کرده این وسط اسم منم آوردن گفتن دعوا بخاطر این دختره بوده از حراست زنگ زدن به من تذکر دادن ماجرا به گوش پدرم رسیده .

الان ایشون خیلی ازم ناراحتن تلگرام رفتن رو کلا منع کرده اکانتمو دی اکتیو کردم بهم گفته چند ترم باید از دانشگاه مرخصی بگیری اون آقا پسر عاشق هم معلوم نیست کجاست گوشیشو کلا خاموش کرده خیلی قشنگ فرار کرد عشقش تا اینجا بود !!

واقعا خیلی ناراحتم نمیهمم چرا باید با احساساتم بازی بشه ! از دانشگاه محروم شدنمم که دیگه بدتر .
بنظرتون چیکار کنم؟ از کجا شروع کنم؟ دانشگاه نرم؟ میترسم پشت سرم بهم بگن مقصر بوده که در رفت ! البته مقصرم چون چوب سادگیامو خوردم نمیدونم درست و غلط چیه ! راهنماییم کنین.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) مسائل خانم های چادری (۱۱۸ مطلب مشابه)

به استاد یا همکار جنس مخالف وابسته ی عاطفی میشم

با سلام

من دختری ام دور و بر بیست و پنج و یه مشکل خیلی بزرگ دارم خواهش می کنم قضاوتم نکنید مشکل من این که به استاد یا همکار جنس مخالف وابسته ی عاطفی می شم البته به این معنی نیست که باهاشون وارد رابطه می شم یا نسبت به همه اینطورم.

ولی صحبت کردن با یه آقا به من آرامش خاصی میده از خودم خسته شدم میدونم که هیچکس مثل من نیست چرا باید اینطور باشه یه وقتایی درگیریه عاطفی پیدا میکنم خیلی اذیت می شم از خدا شرمنده ام من هیچوقت حتی با محارم خودم رابطه صمیمانه نداشتم .

خواهش می کنم راهنمایی کنید به خصوص عزیزانی که روانشناسی میدونن از خودم دل زده ام 

مرتبط :

چرا بعضی از آقایون نمی تونن رابطه اجتماعی دوستانه رو با خانم ها ادامه بدن

نحوه برخورد با نگاه های هیز همکار

ناراحتی از رابطه همکاری و برادرانه پسر مورد علاقم با یه دختر دیگه

نوع برخورد دختر مورد علاقه م با همکارانش آزارم میده

خواهرم با دو نفر از همکاران مردش که متاهل هستند چت میکنه

چرا همکارم ازم خواستگاری نمیکنه ؟

می خوام برای همکار مَردَم برج زهر مار بشم

حس میکنم شوهرم در محل کارش با همکارای خانم راحته

یکی از همکارانم که ظاهرا به من وابسته شده میگه در شرف طلاقه

حدود روابط با همکاران آقا چقدر باید باشه ؟

همکارم در محیط اداری سعی داره بیشتر باهام باشه

کار درستی کردم که به پیام های ادبی همکار مردَم جواب ندادم ؟

چرا در برخی ارگان ها همکاران زن و مرد این قدر با هم راحت هستند ؟!

چکار کنم شوهرم از همکار خانمش فاصله بگیره ؟

عوامل عصبانیت و خوشحال شدن همکاران آقا

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)