اوایل اصلا نمیدیدمش، راستش رو بخواید به کس دیگه ای علاقمند بودم اما اون آدم ازدواج کرد، روزهای سختی رو پشت سر گذاشتم تا اینکه تونستم به خودم بیام، اون موقع بود که تازه متوجه نگاه های مداومش شدم، دختر ساده ای بودم و هستم، نمیتونستم دلیل دیگه ای جز علاقه ش به خودم برای اون نگاه ها پیدا کنم، ظاهر معمولی و ساده ای داشت کم کم توجهم بهش جلب شد.
احساس میکردم پسر خوبیه، هیچ وقت با هیچ دختر دیگه ای ندیدمش و همین باعث میشد حس خوبی بهش داشته باشم، وقتی نگاهم میکرد احساس خوبی بهم دست میداد، نمیدونم واقعا منظورش از این طرز نگاهاش چی بود اما هر چی که بود منو درگیر خودش کرد.
از وقتی بیشتر روی این قضیه حساس شدم سعی کردم چشمم رو ازش بگیرم، آخه تقریبا هر بار که مقابل هم ظاهر میشدیم چشم هامون تو هم گره میخورد، نمیدونم شایدم تقصیر خودم بود که تا متوجهش میشدم ناخودآگاه سرم رو بلند میکردم تا ببینم خودشه یا نه که تقریبا همیشه هم چشم تو چشم میشدیم، همین چشم تو چشم شدن هم بود که باعث شد پیش خودم فکر کنم چرا هر بار که نگاهش میکنم باید متوجه بشم اونم منو نگام میکرده، لابد یه چیزی این وسط بوده دیگه, اما اون هیچ وقت سر صحبت رو باز نکرد.
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
رفتارشناسی پسران برای ازدواج (۶۸۷ مطلب مشابه) رفتارشناسی دختران برای ازدواج (۶۰۴ مطلب مشابه) علت و انواع نگاه های پسران و دختران (۲۷ مطلب مشابه) نوع رفتار در دانشگاه (۱۲۲ مطلب مشابه)