سلام
نمیدونم از کجا شروع کنم , از شدت غصه و رنج دارم آب میشم . پارسال اولین خواستگارم که پسر داییم بود اومد این موقع ها خواستگاریم ,ترم دوم بودم و کوچیک تر ,اونم اولین خواستگاریش بود ,صداهایی از قبل شنیده بودم که میگفتن دوسم داره ,وقتی اومد بخاطر اینکه تو شهر دیگه درس میخوندم گفتم دوست دارم تو اون جا درس بخونم و این چند سال رو صبر کن , هیچی گفت نمیتونم و رفت ولی بهش گفتم من جوابم منفی نیست فقط این یه چیز رو ازت میخوام اما قبول نکرد,اینم بگم اون موقع هیچ حسی بهش نداشتم متنفرم نبودم ولی خب علاقه ای نبود .
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۹ مطلب مشابه) درد دل های دختران و پسران (۲۰۰ مطلب مشابه) رد کردن خواستگار (۱۲۲ مطلب مشابه) رد کردن خواستگار فامیل (۲۸ مطلب مشابه)