سلام
من دختری هستم که بیماری جسمی مادرزادی در پا دارم (خفیف هست به طوری که می تونم کارهای خودم رو انجام بدم و مثل همه آدمها بدون کمک کسی راه برم امّا بالاخره یکسری محدودیتها دارم) هر چند خفیف هست امّا تمام زندگیم رو تحت الشعاع خودش قرار داده به طوری که خیلی اوقات مجبور شدم از علایقم بگذرم فقط و فقط به خاطر بیماریم.
مثلاً مجبور به انصراف از دانشگاه دولتی و رشتهای که بهش علاقه داشتم شدم (به خاطر فضای نامناسب و ...) و موارد بسیار دیگه ... ، به خواستهی پدرم مجبور شدم توی یک دانشگاه دیگه و رشتهای درس بخونم که هیچ علاقهای بهش ندارم.
مشکل علاقه نداشتن به این رشته به کنار، چون سال آخرم و دیگه مهم نیست فقط خواستم یک مثال بزنم که متوجه بشید وگرنه مواردی که بخوام بگم زیاد هست.
این مشکل (بیماری) باعث شده که من هیچ کاری نمی تونم بکنم نه می تونم دنبال علایقم برم نه چیزی، چون هر کاری می خوام انجام بدم پدر گرامی نمی ذارن و مشکلم رو بهونه می کنن برای هر کاری، عملاً هیچ اختیار و استقلالی ندارم نه می تونم برم بیرون نه خیلی کارهای دیگه.
هیچ وقت یک دوست واقعی نداشتم (منظورم دختر) هر کسی اومده سمتم فقط به خاطر منافع خودش بوده و منم قطع رابطه میکنم چون چنین دوستیهایی که فقط موقع درس و امتحان حضورشون کنارم پر رنگ باشه و بقیه ایّام سال نباشند رو قبول ندارم.
این موارد و خیلی موارد دیگه مثل ارتباط نداشتن با فامیل و ... باعث شده که هر چی سنم داره میره بالاتر احساس تنهایی کنم، حتی این اواخر به این فکر بودم که بگردم یکی مثل خودم پیدا کنم امّا حضور افرادی مثل من چه توی جامعه چه مجازی خیلی کم رنگه.
منم مثل بقیه آدمها دوست دارم کسی کنارم باشه، امّا هیچ کسی نمی تونه کسی مثل من و امثال منو دوست داشته باشه و کنارمون باشه، برای گذروندن وقتم درس می خونم آهنگ گوش میدم مطالعه میکنم امّا فایده نداره دیگه همه چی برام خسته کننده شده.
چطوری باید با احساس تنهایی کنار بیام
چه طوری از تنهایی و یکنواختی در بیام ؟
تنهام ، خسته ام ، از تنهایی دلم یه همسر میخواد
تنهایی از همه جهات دیوونم میکنه
چه پاسخی به نیاز های جنسیم و عاطفیم و تنهاییم بدم ؟
چرا یه دختر باید کل تابستونش زل بزنه به دیوار اتاقش از تنهایی ؟
اینرسی ازدواج - شاید عمق تنهایی رو درک نکردی
اینرسی ازدواج - تنهایی رو عشقه!!!
چیکار کنم تنهایی و خیالبافی منو اذیت نکنه؟
احساس تنهایی زیاد مانع حرکت رو به جلوی من شده
من موقع تنهایی هام با یه آدم خیالی حرف می زنم
ایها الناس به چه زبونی بگم که بابا مُردم از تنهایی
کی واقعا دلش میخواد همیشه احساس تنهایی کنه ؟
برای رهایی از تنهایی چه راهکارهایی دارید ؟
افسردگی به خاطر تنهایی و رفت و آمد نکردن با دیگران
دیگه خسته شدم بس که همه چی رو ریختم توی خودم
← خسته شدم از تنهایی (۲۶ مطلب مشابه)
- ۲۷۸۷ بازدید توسط ۲۱۱۷ نفر
- سه شنبه ۲۹ مهر ۹۹ - ۱۹:۳۶