حرف از وجدان و دوست داشتن و دوست نداشتن دخترها شد خواستم بدونید همه مثل هم نیستن.
میدونستم سربازه اما مادرم گفت باید تکلیفت رو روشن کنی، از طرفی خودش گاهی اشاره ای نمیکرد به جز اون اوایل و این باعث شد به شک بیافتم که نکنه پشیمون شده.
تو بودی که کم کم علاقهمند شدی، شایدم عشق در نگاه اول بود در هر صورت بعد گذشت مدتی حس ششمم بهم گفت اما من توجهی نکردم، به خودم گفتم حق ندارم رو حساب عشق و دوست داشتن بذارمش ، اون ترم به واسطه یه درس مجبور بودم ازت کمک بگیرم و تو با صبر و حوصله راهنماییم کردی از این بابت ممنونم ازت، تو حق بزرگی به گردن من داری، توی چند سالی که دانشگاه بودم اولین پسری بودی که تو دانشگاه تا این حد سرکارم بهش افتاده بود، نه که با بقیه حرف نمیزدم حرف میزدم اما در حد ضرورت، با تو هم در حد ضرورت حرف زدم یادم نمیاد حرف اضافه یا متفرقه زده باشم.
حتی دعا کردم گفتم خدایا اگه این پسر عشقی نسبت به من داره از دلش پاک کن، اون موقع خیلی نمیشناختمت، گذشت تا ترم جدید شروع شد، ترمی که تو دیگه تو دانشگاه نبودی، شاید گاهی میومدی.
فهمیدم تا نه اصلا عشقی کم نشده بلکه شاید بیشتر، بالاخره جسارت به خرج دادی و گفتی هر چند اولش بهم شوک وارد شد، اما از جسارتت خوشم اومد و حس کردم تو میتونی مرد زندگی باشی، میتونی تکیه گاهم باشی، تکیه گاهت باشم، پسر با جربزهای نشون میدادی. نمیدونم چی باعث شد چیزی نگی، شاید مشکل سربازیت و کار بوده یا شایدم خانوادهات راضی نبودن، اما من همون موقع با خودم گفتم باید خودم رو برای هر اتفاقی آماده کنم، از جمله عدم موافقت خانوادهها.
من تو این فاصله خواستگار داشتم اما به خاطر تو به کسی جواب منفی ندادم، تا آخرین مورد که مامانم گفت تا تکلیفم رو با تو مشخص نکنم اجازه نمیده بیان خواستگاری، مامانم از همون اول از همه چی خبر داشت حتی حرفامون هم بهش میگفتم، چون میدونستم برای اینکه تو هر ازدواجی خانواده موافقت و همراهی کنن نیازه که اول خودمون باهاشون رو راست باشیم.
مادرم اعتقاد داشت که درسته که ما با هم راجع به ازدواج حرفی نزدیم و چیزی به گردنم نیست ولی تا زمانی که این خبر گرفتن ها باشه من به تو امید دارم باعث میشه نتونم درست تصمیمم بگیرم، گفت باید تکلیف مشخص بشه تا دیگه امید و انتظار واهی نداشته باشم.
اولش میخواستم با خواستگارم حرف بزنم بعد بهت بگم اما دیدم خیلی زشته، وجدانم بهم اجازه نمیداد خودخواهانه تصمیم بگیرم نامردی بود که حرفام رو بزنم بعد بیام بهت بگم، چون زیاد بودن پسرهایی که میگفتن خبر نداشتن عشق شون خواستگار داشته وگرنه زودتر میرفتن خواستگاری، منم خودم رو تو شرایطی دیدم که اگر نگم شاید باعث ناامیدی و مشکلات برای پسر مردم بشم.
بگذریم که چقدر فکر کردم که چه جوری بهت بگم، مستقیم یا با واسطه؟
تصمیم گرفتم اول به شما بگم بعد خواستگارم رو راه بدم. اون شبم خیلی برام سخت بود ولی گفتم با هر سختی باشه باید بگم، دستام میلرزید تمام بدنم یخ کرده بود، جوابی که دادی خیلی برام سخت بود اولش چنان شوکی بهم وارد شده بود که اصلا متوجه نبودم چی پیش اومده، انتظار داشتم یه کم فکر کنی بعد جواب بدی.
چند روز دیگه پنج ماه میشه، اما من تو رو فراموش نکردم، با وجودی اینکه تو اون مدت نه تو رو دیده بودم نه باهات تلفنی حرف زده بودم اما ...، دلم رو پیش یه نفر جا گذاشتم، من دیگه راه ارتباطی با تو ندارم خودت قطع شون کردی، اینجور صلاح دیدی، میدونم خواستی فداکاری کنی، تو از این پسرهای درپیت نبودی، آدم حسابی بودی .
میدونم و درکت میکنم که چرا اون حرف ها رو زدی، خیلی دلم شکست هم برای خودم هم برای تو. من متوجه تلاشی که داشتی انجام میدادی بودم، واسه همین بهت خدا قوت میگفتم اما هیچ وقت ازت نپرسیدم چقدر در ماه در میاری یا کارت چیه؟، چون میدونستم پسری که سربازی نرفته باشه کار خوب گیرش نمیاد، نمیخواستم احساس شرمندگی کنی، اما خدا قوت میگفتم که متوجه بشی تلاشت رو میبینم.
هیچ وقت به دوستام چیزی نگفتم، چون نمیخواستم شلوغ بازی در بیارم وقتی خبری نیست.
من از کاری که کردم پشیمون نیستم، و به نظرم لازمه هر کسی چه دختر چه پسر باید برای زندگیش تلاش کنه، اگه کسی رو دوست داره گفتنش یا روشن کردن تکلیف خیلی بهتر از نشخوار ذهنیه.
من تو ازدواج دنبال آرزوهام نبودم، من دنبال یه همسفر بودم کسی که اهل تلاش و پیشرفت باشه تا بتونیم با هم زندگی مون رو از صفر به صد برسونیم.
در هر صورت من نمیدونم در آینده چه اتفاقی میافته، اما اگه قسمت هم نبودیم از خدا میخوام به کلی فراموشم کنی حتی متنفر و بی تفاوت بشی نسبت بهم تا بتونی با خیال راحت به زنت بگی عاشقشی، بگی عشق اول و آخرته.
جای بودنت مثل جای ریشه درخته، جاش همیشه میمونه، دل هم دیگه دل نیست، ولی خدای من شاهده هیچ وقت قصد دل شکستن نداشتم.
اسمت رو نمیارم، ولی بیا ببین این همون زیرنویسیه که میخواستی، تو حرف نزدی وگرنه باهات حرف میزدم حداقل وضعیت دوتامون مشخص میشد.
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
آغاز و پایانش هم با حافظ بود متاسفانه
چطوری باید برای ازدواج با یه دختر وارد دوران آشنایی بشم؟
چه جوری دختری پیدا کنم که مهربون باشه
چه جور میشه دختر خوب پیدا کرد؟
از کجا دختر مناسب برای ازدواج پیدا کنم ؟
چطوری یک دختر واقعا مومن پیدا کنم؟
نحوه پیدا کردن یک دختر خوب برای ازدواج
دوستی به قصد ازدواج با اطلاع خانواده
دخترهایی که سابقه دوستی دارند جذاب تر هستند ؟!
نمک روی زخم ما دخترها و پسرهای توبه کرده نپاشید
چند سوال راجع به دوستی قبل ازدواج یا حتی نامزدی
عوارض ازدواج های بر پایه دوستی چیه ؟
دوستی به قصد ازدواج چه تعریفی داره؟
نظر شما در مورد دوستی سالم تا زمان ازدواج
از دوست پسرم خواستم بیاد خواستگاری ولی ...
با یه پسر دوست هستم ولی یه خواستگار بهتر برام اومده
ازدواج کردم ولی هنوز تو فکر دوست پسرمم
کسی که چندین رابطه رو تجربه کرده مناسب ازدواج نیست
به 11 دلیل دوستی های قبل از ازدواج ممنوع
مرتبط با خواستگاری و ابراز علاقه دختر به پسر:
آقای محترم، من شما رو دوست دارم، جرمه؟
خودم اقدام کنم یا منتظر بمونم پسر مورد علاقه م خودش قدمی برداره
معایب خواستگاری دختر از پسر چیه ؟
آیا دختران می تونن خواستگاری کنن ؟
نمی دونم همکارم نظرش راجع به من چیه
می خوام به پسر مورد علاقه م پیشنهاد بدم ولی غرورم اجازه نمیده
اگه دختری از شما درخواست ازدواج بکنه چه برخوردی می کنید ؟
چرا ما دخترا نباید از پسرا خواستگاری کنیم ؟
ترس از عواقب خواستگاری دختر از پسر
چه طوری بدون سبک شدن، به پسری که ردش کردم ابراز علاقه کنم ؟
چه طوری پسر مورد علاقه مون رو به ازدواج ترغیب کنیم؟
تحت چه شرایطی خودم میتونم اقدام به خواستگاری از پسری کنم؟
چشم تو چشم شدن با پسری که درخواست ازدواجم رو رد کرد
نگران اینم که بهم بگه من هیچ حسی بهت ندارم
چه جوری به پسر مورد علاقم بفهمونم که دوستش دارم
← خواستگاری دختر از پسر (۶۲ مطلب مشابه) ← نوع رفتار در دانشگاه (۱۲۲ مطلب مشابه)
- ۱۶۱۸ بازدید توسط ۱۲۶۷ نفر
- چهارشنبه ۱۹ تیر ۹۸ - ۱۹:۳۷