سلام

شوهر خواهرم همیشه با همه اعضای خانوادم گرم برخورد میکرد ( چون آدم خوش مشرب و شوخ و صمیمی ای هست) و با من هم گرم برخورد میکرد و برام احترام و ارزش قائل بود و خلاصه منو مثل خواهرش دوس داشت ولی من با او میانه نداشتم و فقط در ظاهر به او احترام می‌گذاشتم و نمیخواستم بفهمه که ازش خوشم نمیاد همیشه بهش بی تفاوت بودم و اکثرا برخوردم سرد بود باهاش.

ایشون هر از گاهی بهم پیامک میداد و یه موضوعی رو بهونه میکرد و درباره معنویات و خدا و اینکه من دلم پاکه و براش دعا کنم و ... و اخرش بهم میگفت کاش بدونی چقدر دوستت دارم من ناراحت میشدم و می گفت مثل خواهر خودش خاطرم و میخواد.

من برخورد سنگینی باهاش داشتم و زیاد جدیش نمیگرفتم حتی به مامانم گفتم . ضمنا مامانم خیلی دومادشو دوس داره و همه خصوصا مامانم بهش اعتماد داره ( با خوبی کردن های بی اندازه به خانوادمون خودشو تو دل ما جا کرده ) .

بهش میگفتم بهم پیامک نده چون شوهرم خوشش نمیاد و ازم معذرت خواهی میکرد و بعد یه مدت دوباره بهم پیام میداد یا زنگ میزد و خیلی صمیمی حرف میزد و من در مقابلش سرد و سنگین برخورد میکردم و زیاد بهش رو نمیدادم حتی به خواهرمم گفتم و اون گفت هم به شوهرم اعتماد دارم و هم به تو. و گفت که برای نماز اینا تشویقش میکنی عیب نداره.

هیچ علاقه ای به پیام و زنگش نداشتم. ولی چند روز پیش خیلی داغون شدم بهم اس داده بود و میون حرفاش گفت " آبجی تو خواب میدیدمت. من تو خواب باهات زندگی میکنم. خیلی بهت وابسته هستم و همش موقع خواب بهت فکر میکنم و میگم کاش بیای پیشم تا بخوابم"

من ناراحت شدم و هر چی از دهنم در میومد بهش گفتم و اون شروع کرد کلی معذرت خواهی و التماس که ببخشمش و به کسی چیزی نگم. منم گفتم حرفتو جدی نمیگیرم وگرنه برخورد بدی باهات میکردم و اون گفت که دارم گریه میکنم و خود زنی میکنم و حالم بد شده.

اینو فهمیدم که خیلی پشیمون شد و دلم سوخت و گفتم بخشیدمت و اون از خوشحالی بازم به من گفت دوست دارم. باز بهش عصبی شدم.  خیلی داغونم عین خواب میمونه برام این قضیه چون میگم من که جلوش دختر سنگینی بودم چرا این فکرا رو راجب من کرده ؟

بخدا من خیلی وقتا از جواب دادن به تماسش سرباز میزدم تا حرف نزنه باهام. اون مردیه که حتی رو غریبه غیرت داره چه برسه به خواهر زنش اون عاقلتر از این حرفا بود حتی میگم اون زنش از من زیباتره اون که عاشق زنش هست و * سال در حسرت خواهرم سوخت و عاشق هیشکی نشد تا اینکه بهش رسید. پس چرا....؟.

به کسی چیزی نگفتم اگه به شوهرم میگفتم آبروشو میبرد و باهاش قطع رابطه میکرد همین جوری هم با هم خوب نیستن. حالا از شما میخوام بگید آیا اون منظور خاصی از حرفا داشت؟ با توجه به اینکه من زود به زود میبینمش تو خونه مامانم از این به بعد چه رفتاری باهاش داشته باشم؟

خواهش میکنم راهنماییم کنین اگه به مشاور دسترسی داشتم حتما میرفتم.


مرتبط با رابطه عروس با خواهر شوهر:

همیشه شوهرم خواهرهاش رو به من ترجیح میداده

وقتی در یک بحث، برادر طرف زنش رو میگیره، منه خواهر چکار کنم؟

چرا بعضی از آقایون خواهرشون رو بیشتر از همسرشون دوست دارند؟!

از عروس به خواهر شوهر، بیا رابطه خوبی داشته باشیم!

به خدا نمیخوام خواهر شوهر بازی در بیارم

خواهر شوهر بخت برگشته

میشه خواهر شوهر رو مثل خواهر دوست داشت؟

یکی از مشکلات زندگی من خواهر شوهرمه

چطور یه خواهر شوهر خوب باشم؟

خواهر شوهر کوچیکم محیط شخصی برامون باقی نذاشته!

با خواهرهای شوهرم مشکل پیدا کردم؟



برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
مسائل زنان (۱۸۵ مطلب مشابه)