خانواده برتر

در این مورد حرف زیاده...تازش خواهر شوهر من غریبه نیس دخترخالمه...اما از بچگیم رفتارش اذیتم کرده و باعث کاهش اعتماد به نفسم شده ازش نمیگذرم.... با اینکه خودش پاپیش گذاشت تا من زن داداشش بشم اما.... بعد از عقد حتی یک بار هم ما رو خونش مهمون دعوت نکرد...با اینکه عروسهای دیگشو چندین بار دعوت میکرد...بین عروسها خییییلی فرق میزاره جوری که پیش جمع کاملن تابلو میکنه و به زبون میاره یکی رو میبره بالا اون یکی رو میکوبه زمین...همیشه هم نکات منفی منو میبینه ..خونه خودش شهر دیگه ایه و مادرش فوت کرده همیشه ازم انتظار داره برم خونه پدرشوهرمو تمیز کنم ..منم نمیتونم زیاد برم آخه خودم هم کار دادم وقتیم میرم با من بدرفتاری میشه و باقلبی شکسته و چشمای گریون برمیگردم... خواهرشوهرمم هرگز تشکر نمیکنه برعکس میگه خوب تمیز نکردی و حالا که عروس اون خونه شدی وظیفه توعه بری اونجا رو مرتب کنی..خودش دوسال بود پاشو خونه باباش نذاشته بود از بس خانواده بدی هستن.....ولی من اصلا اونجا راحت نیستم خیلی حس بدی دارم همشون پشت سرم غیبت میکنن هیش کی طرفمو نمیگیره ..هیچکدوم از عروسا نمیره اونجا رو تمیز کنه با اونا کاری نداره اما بیچاره من سنگم براش بزرگه....تو عروسی و یا مجلسی هم برم اصلا خواهرشوهرم تحویلم نمیگیره و‌من تنها میمونم اون میره با غریبه ها میگه میخنده ...منم نگاشون میکنم...اصلا از بچگی از این موجود سنگدل عذاب کشیدم و حالا شدم عروسشون من عاشق شوهرم نبودم..همین خواهرشوهرم انقدر زنگ زد خونمون و از زبون مادره سادم حرف کشید که خواستگار داره؟؟؟ کیه خواستگارش؟؟ ندین پسره بدیه ....که مادرم خواستگارامو رد کرد آخر نگو نقشه بود تا منو واسه داداش عرق خور و دختر بازش بگیره منی که تا قبل اون با هیچ پسری دوس نبودم....حالم از این زندگی بهم میخوره خیلی بی انصافه....حالا اگه طلاق بگیرم میشم مطلقه دیگه هیچکدوم از اون پسرای سربه زیر و پاکی که خواستگارم بودن نمیان سمتم چون فرهنگ اینجا اشتباهه و دختر دست خورده رو هیش کی نمیخواد...من موندم و دلی پر از حسرت..ناراحتی..غم...حتی پسرخالمم طلاقم نمیده ولی با من و خانوادم بدرفتاری میکنه ‌.نه داداشی دارم نه پدر زرنگی که ازم حمایت کنه خودممم زور و قدرتی ندارم...موندم چیکار کنم همه چیمو از دست دادم... دختر زرنگی تو مدرسه بودم که آرزوی پزشکی داشت و پشت کنور بود حالا شدم یه آدم افسرده ولی امیدمو از دست ندادم خدا بزرگه......ولی زندگی یک بار صورت میگره که ازم گرفتن

چندان به نوع رفتار شما وابسته نیست موقعیت شما ایجاب میکنه که مشکلاتی با عروستون داشته باشید

منم در موقعیت شما هستم اگر خدا بخواد.

سوال خوبیه ...

هم عروسم هم خواهر شوهر 

حواسم بود گفتین دوران عقد

منم مثه شما خواهر شوهر ایندم و از الان خیلی تو فکر اینم ک رابطه خوبی با عروسمون داشته باشم چون خاهر ندارم و خیلی دوس دارم اوشون مثه خاهر نداشتم باشه

من  به پاسخگویی به این سوالها خیلی موافق نیستم

عزیزم شما همینکه تو زندگی داداشتون دخالت نکنید کافیه.

اینا از تاثیرات وابستگی بی جا به خانوادس

سلام

سلام 

سلام..

یادم رفت این جمله رو هم اضافه کنم..

لطفا دخالت نکنید...

همون ناشناس قبلیم 

تروخداااا توی کاری که به تو مربوط نمیشه دخالت نکن..خصوصا توی برنامه ریزی های مربوط به جشن و اینا...یادت باشه خودتم یک روز عروس میشی و دنیا به شدت گرده.

سلام من که عروسم صدام میزنه آجی آنقدر که باهم خوبیم الحمد الله و ماشاءالله..یه بار گریه میکردم نشستم پا به پام گریه کرد بش میگم تو جرا گریه میکنی میگه تو بغض کنی من گیرم میگیره...این رابطه دو طرفه استا نه فقظ اون به من

البته اینا به رفتار عروستم بستگی داره

ینی توشهر تو هیچ مردی زنشو طلاق نداده؟یا اگه طلاق داده می‌ره سراغ دختر باکره؟

راستی بت بگم!