سلام
دختری هستم زیر 20 سال و در یه خونواده 5 نفره زندگی میکنم. نیاز به مشورت دارم.
مشکلی که ما تو زندگی مون داریم اینه که پدر من تو زندگی مون یه نقش معکوس داشته، به جای این که حامی باشه، یه سد برای پیشرفت همه اعضای خانواده ما بوده. اون قدری که رفقای پدرم براش مهمن ما اهمیت نداشتیم.
حتی بارها شده که با وجود نیاز مالی شدید اعضای خانواده، خیلی راحت همون مقدار یا بیشتر رو برای تفریح با دوستانش هدر داده. یا به جای اینکه نیاز های ضروری و اولیه خودمون رو فراهم کنه اول خانواده پدرش رو ساپورت میکنه و این حمایت جوریه که قسمت کمی از اون درآمد به ما میرسه. و مادرم با این وجود که خودشون کارمند هستن استقلال مالی نداره و حقوقش به صورت کامل دست پدرم هست. جوری که روزانه مبلغ کمی رو برای مادرم اختصاص میده، برای تحصیل یا آینده ما تلاشی نکرده و بی تفاوت بوده.
و از زمانی که ما بچه بودیم ایشون درگیر مسئله اعتیاد بوده و یه مشکل دیگرشون اینه که در مکان های عمومی و هنگام دیدار با اقوام و آشنایان و در خانه و جو خانوادگی به اعضای خانواده و مخصوصا مادرم احترام نمیذاره و توهین های زیادی کرده تا به الان. البته مادر و ما حسابی تحمل کردیم و امید به اصلاح شدن ایشون داشتیم ولی ایشون روند نزولی در اخلاق و رفتارشون نشون دادن و ما امیدی به اصلاح نداریم.
استقلال را از مادر من و همه اعضای خانواده گرفته است. ما رو حتی برای رفتن به یه دورهمی ساده که ممکنه هر یک ماه و یا دو ماه برگزار بشه محروم میکنه در صورتی که توی این یک ماه حتی ما رو تا سر کوچه هم برای تفریح نمی برد. و فقط خودخواهی مضاعف داره.
بارها مسئله طلاق توی خانواده ما مطرح شده و با این وجود که مادرم بارها خودشون این خواسته رو داشتن و از طرف خانواده مادری و و فرزندانش حمایت میشن، چندین مرتبه تصمیم جدی گرفتن اما هر بار به دلیل نداشتن استقلال فکری و ترس منصرف شدن.
میخواستم از شما مشورت بگیرم که من چطور میتونم مادرم رو در گرفتن این تصمیم که برای ما و خودش نقش حیاتی و ضروری داره کمک کنم؟ و چطور مادرم رو برای جدایی از پدرم مصمم کنم؟
شرایط ما طوری هست که پدرم بیشتر باعث سرافکندگی ما شده و این سبب شده که دختر و پسرش برای جدایی لحظه شماری کنن. پس اینجا نیومدم که کسی منو به صبر دعوت کنه. من فقط دنبال راه حل هستم.
متشکرم
بیشتر بخوانید ...
مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم
پدرم کلا هیچ ارزشی برا ما قائل نیست
شوخی های پدرم عین مته رو روانمه
با پدرم هر روز دعوا دارم، دعوای خیلی بد
علت بسیاری از بیماری های روحی من پدرمه
به خاطر اعتیاد پدرم هر جا رفتم خواستگاری، نه شنیدم
میخوام ازدواج کنم ولی پدرم خرج جهیزیه م رو نمیده
از پدرم که خرجی نمیده شکایت کردیم
دختری هستم که پدرم منو شیطان بزرگ میدونه
برای پدرم مهم نیست که من تو چه شرایط بحرانی قرار دارم
پدرم مگه پادشاهه که سفره براش پهن کنن و جمع کنن ؟
خواستگارام به خاطر پدرم منصرف میشن
دختر 16 ساله ای هستم که پدرم حالش ازم بهم میخوره
من فقط آرامش میخوام، چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم
دخترانی که پدرشون معتاد هستند چه حسی نسبت به اونا دارن ؟
حالم از رفتارای مضخرف پدرم بهم میخوره
الان که از مادرم بدم میاد راحت ترم
دیگه تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم
← مسائل طلاق (۸۸ مطلب مشابه) ← تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) ← درد دل های دختران (۱۱۸ مطلب مشابه)
- ۱۵۱۲ بازدید توسط ۱۲۱۳ نفر
- چهارشنبه ۲۲ خرداد ۹۸ - ۱۲:۱۸