سلام به تموم دوستان گل

من دختری در آستانه ۱۹ سالگی، و فرزند اول خانواده هستم. دختری برون گرا و شاد و شوخ طبع (به موقع) و در موقعیت های مختلف شیطون یا آروم هستم. (بنا به شرایط)، بذارین خصوصیاتم رو بگم قصد تعریف ندارم ولی دارم میگم که شما از خصوصیاتم مطلع بشین؛

دختری با حجاب و بدون آرایش و همیشه یه لبخند ملایم رو لب هام هست، همیشه تمیز و آراسته و شیک پوشم. تو درس و زندگی و هنر واسه خودم برنامه ریزی دارم. تازه دفتر برنامه ریزی درسی با دفتر برنامه ریزی زندگیم جداست و هر روز کارهام رو یادداشت میکنم و خودم رو موظف میدونم که انجام شون بدم. واقع بین هستم. خیال باف نیستم‌، هنر آشپزی و شیرینی پزی در حد مقدماتی بلدم، خانه داری در حد حرفه ای بلدم.

قبلا که مدرسه میرفتم به این کارها علاقه نداستم و انجام شون نمیدادم و میگفتم هر وقت رفتم دانشگاه کار خونه انجام میدم، و به قولم هم عمل کردم و از وقتی پام به دانشگاه باز شد کار خونه و کارهایی که در بالا ذکر کردم رو انجام میدم، اونم با عشق و علاقه، کلا آدم دیگه ای شدم. در صمن اعتماد به نفس و عزت به نفسم هم رفته بالا و اجتماعی تر شدم‌، نماز هام ر هم عید تا الان شروع کردم به خوندن، قبلا به خاطر عدم علاقه نمیخوندم ولی الان با عشق میخونم. خوش اخلاقم. ولی مامانم بدجور رو مغزم راه میره ...

همیشه بهش میگم تو از دست من راضی هستی؟ تو کار خونه که کمکت میکنم ازم راضی هستی؟اونم میگه: آره. همین که من از دستت راضی باشم کافیه.

ولی امروز داشتم باهاش حرف میزدم، یهو سرم داد زد و در اومد بهم گفت دخترهای مردم میرن کار میکنن، خانه داری میکنن، آشپزی میکنن، برو خجالت بکش.

من اصلا یادم نیست چی بهش گفتم، ولی  میدونم چیزی که بهش گفتم اصلا حرف بدی نبود و یه حرف معمولی بود و چیزی نبود که کسی رو عصبانی کنه، کلا هر وقت باهاش حرف میزنم باهام معمولی حرف میزنه ولی گاهی وقت ها تو حرف زدنش صداش رو میبره بالا. تا من دیگه حرف نزنم.

مثلا باهاش درد دل میکنم، اجازه نمیده باهاش کامل حرف بزنم. عاطفی حرف بزنم. خودش داد میزنه و میگه بسه دیگه. یا از من لجش میگیره و یه چیزی میگه دیگه ادامه ندم‌.

فقط میخواستم به تموم دختر پسرای مجرد یا متاهل بگم که؛

هر وقت قصد بچه دار شدن دارین، برین روی اخلاقت ون کار کنین، برین خودتون رو اصلاح کنین که فردا روزی وقتی بچه هاتون بزرگ شدن با همسن هاشون یا دختر پسرهای دیگه مقایسه شون نکنین بهشون سرکوفت نزنین.

اگه میخوایین این حرف ها رو به بچه هاتون بزنین، پس فردا بچه هاتون عقده ای میشن دیگه عشق به پدر مادر در وجودشون کم رنگ میشه و این میشه حق الناس ...

من حتی به بابام میگم باهاش حرف بزنه، فایده نداره. خواهرم هم مثل مامانمه. تازه خواهرم فحاشی و پرخاشگری هم میکنه. اصلا وحشی شده حالا که نباید بگم.

پیش روان پزشک هم تا حالا مامانم رفته، علاوه بر اینکه بهتر نشده بدتر هم شده، من که دختری نیستم که برم با جنس مخالف حرف بزنم. اصلا گناهه این کار، و میدونم کسی که بیشتر صدمه میبینه تو این رابطه ها دختره و پس فردا عذاب وجدان و پشیمونی سراغ آدم میاد.

با دوست های دخترم هم که دوست ندارم حرف بزنم و درد دل کنم. چون درست نیست راز زندگیم رو براشون بگم.

پس من با کی حرف بزنم؟ همیشه با مامانم دعوامون میشه. سکوت هم بکنم فایده نداره. امتحان کردم که میگم، به طرز حرف زدنم گیر میده میگه، چرا اینقدر اصولی حرف میزنی؟ چرا این طوری موهات رو میبندی؟ چرا این طوری راه میری.

آخه این ها رو هم میتونه یه جوری بهم بگه که بهم بر نخوره و با لحن ملایم بگه نه دستوری و طلبکارانه. 

ای کاش میشد یه جایی دور از خانواده م زندگی میکردم، امسال میخوام برم یه هنر یاد بگیرم و از طریق اون هنر واسه خودم کسب درآمد کنم که محتاج پول مامانم نباشم. من تازه بیمار هم هستم. البته بیمار جسمی.

مشکل هورمونی دارم، به جای اینکه مراعات منو بکنه، پارسال بهم گفت چقدر باید خرج دارو و درمانت رو بدم؟! خسته م کردی. آخه اگه من گفتم مریض بشم. خب خدا خواسته .


مرتبط:

چطوری باید با احساس تنهایی کنار بیام

چه طوری از تنهایی و یکنواختی در بیام ؟

تنهام ، خسته ام ، از تنهایی دلم یه همسر میخواد

تنهایی از همه جهات دیوونم میکنه

چه پاسخی به نیاز های جنسیم و عاطفیم و تنهاییم بدم ؟

تنهایی بد جور بهم فشار آورده

چرا یه دختر باید کل تابستونش زل بزنه به دیوار اتاقش از تنهایی ؟

اینرسی ازدواج - شاید عمق تنهایی رو درک نکردی

اینرسی ازدواج - تنهایی رو عشقه!!!

چیکار کنم تنهایی و خیالبافی منو اذیت نکنه؟

احساس تنهایی زیاد مانع حرکت رو به جلوی من شده

من موقع تنهایی هام با یه آدم خیالی حرف می زنم

ایها الناس به چه زبونی بگم که بابا مُردم از تنهایی

کی واقعا دلش میخواد همیشه احساس تنهایی کنه ؟

من فوبیای تنهایی گرفتم ...

برای رهایی از تنهایی چه راهکارهایی دارید ؟

افسردگی به خاطر تنهایی و رفت و آمد نکردن با دیگران

چه جوری از تنهایی در بیام ؟


برای مطالعه نظرات کاربران در این مورد، کمی پایین تر بروید یا اینجا را (کلیک-لمس) کنید.
خوشحال خواهیم شد اگر اطلاعات یا تجربیاتی که دارید را با ما در میان بگذارید
↓ کپی لینک این صفحه برای ارسال به دیگران ↓
↓ مطالب مشابه بیشتر در دسته بندی(های) زیر ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) درد دل های دختران (۱۱۸ مطلب مشابه)