سلام
من یه دختر 21 ساله ام . یه مشکلی واسم پیش اومده که نمیتونم ازش خلاص بشم یکی ازدخترای فامیل مون جدیدا داره نامزد میکنه من وقتی شنیدم که داره ازدواج میکنه خیلی ناراحت شدم واقعا خودمم دلیلش رو نمیدونم همه ش تو دلم به خودم بد و بیراه میگم که تو که حسود نیستی نشستم قران خوندم از خدا خواستم اگه حسم حس حسادته منو از این حس جدا کنه چون خیلی دارم اذیت میشم ولی از حسم چیزی کم نمیشه .
واقعا نمیدونم این حس حسادته یا چیزه دیگس براش ارزوی خوشبختی دارم دوس ندارم کوچکترین مشکلی داشته چون واقعا دوسش دارم و دختر خوبیه تا حالا بهم بدی نکرده.
نمیدونم حس میکنم منم دلم میخواد ازدواج کنم تشکیل خانواده بدم ولی دریغ از یه خواستگار خوب. البته خواستگارداشتم ولی خیلی جدی نبوده همون اول جواب رد دادم بخاطر یه سری مسائل که جور درنمی اومد .
چند شب پیش خونشون بودیم پدر و مادرش داشتن با آب و تاب از دوماد ایندشون تعریف میکردن که اره اینجوریه اونجوریه خیلی مودبه ،نمازخونه ، مهندسه ، تحصیلاتش بالاس ، با ایمانه و خیلی تعریفای دیگه .
باباشم میگفت اره بخت دختر من بلند بود و از این حرفا یه ریز از خودشون تعریف میکردن وقتی اومدم خونه همش تو دلم میگفتم خوش بحالش همونی نصبیش شد که میخواست ولی من چی ...
پدر مادرمم چپ میرن راست میرن میگن که اره دامادشون مهندسه اره دامادشون فلانه شانس اوردن و از این حرفا .
بابام که فقط میخواد منو ازار بده با حرفاش همش تیکه و طعنه بهم میندازه در صورتی که من فقط 21 سالمه ولی دختر فامیل مون 27 سالشه ولی بابام جدیدا یه جوری نگام میکنه انگار من سربارشم خیلی حالم بده نمیدونم چه کاری باید بکنم تا بهتر بشم ؟
از این حس و حال بیام بیرون. دلم نمیخواد دختر حسودی باشم تا حالا نشده بود اینجوری بشم اولین باره با ازدواج کسی ناراحت میشم همش تو دلم میگم خوشبحالش اینم سر و سامون گرفت ولی هیچ وقت بد کسی رو نخواستم و نمیخوام.
میشه راهنماییم کنید ممنونم از جواب تک تک تون.
مرتبط با ناراحتی از پدر:
مدتی هست که احساس میکنم کاملا از پدرم متنفرم
پدرم کلا هیچ ارزشی برا ما قائل نیست
شوخی های پدرم عین مته رو روانمه
با پدرم هر روز دعوا دارم، دعوای خیلی بد
علت بسیاری از بیماری های روحی من پدرمه
به خاطر اعتیاد پدرم هر جا رفتم خواستگاری، نه شنیدم
میخوام ازدواج کنم ولی پدرم خرج جهیزیه م رو نمیده
از پدرم که خرجی نمیده شکایت کردیم
دختری هستم که پدرم منو شیطان بزرگ میدونه
برای پدرم مهم نیست که من تو چه شرایط بحرانی قرار دارم
پدرم مگه پادشاهه که سفره براش پهن کنن و جمع کنن ؟
خواستگارام به خاطر پدرم منصرف میشن
دختر 16 ساله ای هستم که پدرم حالش ازم بهم میخوره
من فقط آرامش میخوام، چیزی که تو خونه ی پدرم ندارم
دخترانی که پدرشون معتاد هستند چه حسی نسبت به اونا دارن ؟
حالم از رفتارای مضخرف پدرم بهم میخوره
الان که از مادرم بدم میاد راحت ترم
دیگه تحمل زندگی با پدر و مادرم رو ندارم
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۸۲۹۶ بازدید توسط ۵۸۶۵ نفر
- چهارشنبه ۱۹ اسفند ۹۴ - ۱۶:۳۳