سلام
ضمن تشکر از همه ی مخاطبان و عومل که باعث شدن همچین محیطی وجود داشته ...
تابستون بعد از اولین کنکورم شاید اولین تابستونی بود که خودم رو آزاد میدیدم ...، عقده همه ی این 18 سال رو میخواستم پیاده کنم...، از پیدا کردن دوست دختر تا شب ها نخوابیدن و کلی کارهای دیگه که ممکنه برای یه آدم درسخون، مذهبی معمولی که کلا دوست باز نیست و سال آخرش هم به علت همین عقده ها نتونسته رو درس تمرکز کنه و رتبه ش بد شده ... عقده شده باشه...
تو همین تابستون با یه دختری یکی دو سال شاید بزرگتر آشنا میشم (مجازی) و این که خیلی هم حس خوبی داشتیم با هم ...، یه جورایی خیلی بهم می اومدیم، حالا نمیدونم تا چه حد واقعی و درست بوده و نقش بازی نبوده ...، ولی من چون قصدم از اول صرفا یه دوست و راهنما بود، و خودش هم میدونست، همیشه جلوی ابراز علاقه م رو میگرفتم، (نمیدونم چرا اون موقع حس خوبی داشتم که مغرور باشم، خیلی عوض شدم تا الان و در مقابل ابراز علاقه اون هم با دلیل و منطق توضیح میدادم که کار اشتباهیه، وابستگی و دوست داشتن میاره، اونم قبول میکرد ولی میدونستم که یه وابستگی بین مون هست ...
تا اینکه بعد ها بعد از کلی بحث کردن به خواست هر دو ولی تا حدود زیادی شاید من، از روی ترس از وابستگی که داشتم خصوصا برای اون، قرار شد که بره ...، یه روز صبح که پاشم دیدم کلا رفته و دیگه نمیتونم بهش پیام بدم، تازه دیدم چقد شرایط سخت تر شده برام ...، خیلی دلتنگ بودم ولی همه ش میخواستم به خودم بقبولانم که از روی تنهاییه این حسم، و گذراست و کلی چیز دیگه ... .
خلاصه تا اون مدتی که با هم تقریبا در ارتباط بودیم برای منه پشت کنکوری تو اون شرایط و تنگنای موجود (که بگذریم) زیاد نمیتونستم بخاطر این موضوع تمرکزم رو حفظ کنم و میانگین ساعت درسم خیلی خیلی کم بود، یه جوری افسردگی هم داشتم بخاطر این همه مدت تلاش بدون نتیجه ....
به هر زحمتی که بود اواخر جمع بندی خوبی رو شروع کردم ... با این که کلی عقب بودم ولی روزه هم میگرفتم ...، میدونستم این کار برام اصلا خوب نیست ولی وقتی بهش فکر میکردم انگیزه م بیشتر میشد ...، یه جورایی داشتم از اتفاق افتاده سوء استفاده میکردم ... به طور معجزه آسایی تلاشم نتیجه داد و احتمالا بتونم پزشکی قبول شم ... .
قبلا به خودم میگفتم که فعلا درست رو بخون، اون برمیگرده تا اینکه تبدیل شد به یه انتظار که هر روز بزرگ تر میشه ...، بعضی وقت ها دلم میخواد فرض کنم که همه این ها توهمات تنهاییه و ... همه چی خوبه میشه میره پی کارش، یه کم که به این کنترل کردن ادامه میدم و معنویاتم رو تقویت میکنم و خودم رو به چیزای دیگه مشغول میکنم با اولین تنهایی و دلتنگی شبانه بازم همه فرض هام بهم میریزه ...، انقدر این اتفاق افتاده دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط ...، چی واقعیته چی توهم ... ، ممنون وقت گذاشتین ... منتظر نظرتون میمونم
مرتبط با خطرات دوستی با جنس مخالف:
خطر انتخاب تحمیلی همسر در روابط با جنس مخالف
به 11 دلیل دوستی های قبل از ازدواج ممنوع
به هیچ وجه پیشنهاد نکنید که کسی بره دوست دختر یا پسر بگیره
در خواستگاری، گناهان گذشته رو باید فاش کنیم ؟
می ترسم شوهرم متوجه گناهان گذشته ام بشه
گناهان دوران بچگیم باعث شدند که خواستگارانم رو رد کنم
میخوام از دست دوست پسرم شکایت کنم ؟
فهمیدم نامزدم قبلا دوست پسر داشته ، در مرحله قبل طلاق هستیم
متاهلم ، چطور جلوی تماس های دوست پسر سابقم رو بگیرم ؟
دروغگویی بعضی از دختران دوست پسر دار به خواستگار
دوست پسر قبلیم تهدید کرده فیلم هایی که ازم داره رو پخش می کنه
ازدواج کردم ولی هنوز تو فکر دوست پسرمم
تردید در ازدواج با دختری که 7 سال دوست پسر داشته
اگه در گذشته دوست پسر داشتی زن من نشو ...
ازدواج با پسری که دوست دختر داشته عاقلانه است؟
میخوام برم دوست دختر پیدا کنم تا از فکرها و فشار ها خلاص بشم
دوستی به قصد ازدواج با اطلاع خانواده
دخترهایی که سابقه دوستی دارند جذاب تر هستند ؟!
نمک روی زخم ما دخترها و پسرهای توبه کرده نپاشید
چند سوال راجع به دوستی قبل ازدواج یا حتی نامزدی
عوارض ازدواج های بر پایه دوستی چیه ؟
در 14 سالگی به یه پسر قول ازدواج دادم، الان پشیمونم
دوستی به قصد ازدواج چه تعریفی داره؟
نظر شما در مورد دوستی سالم تا زمان ازدواج
از دوست پسرم خواستم بیاد خواستگاری ولی ...
با یه پسر دوست هستم ولی یه خواستگار بهتر برام اومده
کسی که چندین رابطه رو تجربه کرده مناسب ازدواج نیست
← قطع رابطه با جنس مخالف (۷۴ مطلب مشابه) ← مضرات دوستی با جنس مخالف (۴۶ مطلب مشابه)
- ۳۳۸۵ بازدید توسط ۲۷۰۵ نفر
- يكشنبه ۱۷ شهریور ۹۸ - ۱۱:۳۶