سلام وقت همگی بخیر
لطفا اگه میشه راهنماییم کنید که چه کاری درسته و چه کاری غلط .
بنده دانشجوی ترم پنجم رشته مترجمی هستم . یک ماه دیگه با آقایی که دو سال از خودم بزرگتر هستن ازدواج می کنم چهار سال هست که با هم نامزدیم و رفت و آمد داریم خانواده هر دو طرف هم در جریان هستند .
من توی خانواده ای آزاد و باز به دنیا اومدم ولی ایشون در یک خانواده سطح پایین . مادر من پزشک و پدرم استاد دانشگاه هستند ولی ایشون پدر و مادرشون هیچ کدوم سواد چندانی ندارند و من تک فرزندم و ایشون فرزند اخر یک خانواده هفت نفره هستند که همشون ازدواج کردن و فقط ایشون موندن .
اشنایی ما هم به واسطه یکی از دوستانم توی مدرسه بود که نامزد فعلی من برادر شوهر دوستم هستن . این هارو گفتم که وضعیت دستتون بیاد توی این چهار سال متاسفانه یک سال اولش کامل با هم در جنگ بودیم به طور میانگین هفته ای دو سه بار و کم کم الان خیلی بهتر شده و کاملا عاشق هم هستیم الان این اقا اول قرارمون این بود که من سر کار برم ولی ایشون الان که یک ماه مونده به عقدمون میگن نه نباید کار کنی .
من افسردگی دارم به خاطر یکسری مسائل پدر و مادرم طلاق گرفتن و هر کدوم یک جور سعی دارن من رو جذب کنن که با دیگری زندگی کنم و این توی روحیه من که خیلی حساسم اثر داره .
حالا اگر کار نکنم و خانه دار بشم از غصه دق می کنم . مورد دوم این هستش که ایشون و من توافقمون روی ۲۷۲ سکه بود الان میگن که اصلا این رقم رو نمی خوان و نمیتونن و فکر می کنن که با مهریه قصد دارم دست و پاشونو ببندم .
من خیلی عاشقشونم موقعیت های بهتر از ایشون هم دارم اما دلم فقط ایشونو میخواد این هم بگم که ایشون فرد میانه روی هستن یعنی نه خیلی خشک و مذهبی و نه خیلی باز و مدرن هستن .
نمیدونم چیکار کنم من از خانه دار بودن متنفرم . تو رو خدا بگین چیکار کنم راضی بشه کار کنم . مهریه هم برام مهم نیست پدرم میگه عشق مهمه و سعی کن زن زندگی باشی بر عکس مادرم مدام نقطه ضعف ها و مضرات ازدواج با همچین ادمیو تو سرم می کوبن .
نمیدونم دیگه چیکار کنم ضعف عصبی پیدا کردم از دست این همه تضاد . لطفا بگید چکار کنم کلافه شدم .
عذر میخوام طولانی شد ممنون میشم ازتون جوابم رو بدین
↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)