ایجاد سوءتفاهم برای پسر همکلاسی با جزوه گرفتن

سلام
راستش این سوالم برای پسراست
من دانشجوی پیرا پزشکی هستم خیلی سر به زیر و اروم بطوریکه هنوز با پسرای کلاسمون هم صحبت نشدم زیاد!!! یعنی در حد لزوم و واجب شاید دو کلمه مثلا بهم بگن صفحه چندیم؟ بگم نمیدونم!! یا بگن کتاب اوردی بگم اره و ازین چیزا .
ولی چون مجبور بودم و مطمئن بودم جزوه این پسر کلاسمون کامله ازش جزوه گرفتم... . دو سه بار دیگم مجبور شدم و ازش باز جزوه گرفتم... شمارشم داشتم چون میخواستم ازش در مورد جزوه چند تا سوال داشتم و ایشونم با مهربونی کامل جواب میدادن ... و خیلی بهمم لطف داره کلا...
سوالم اینه که من خوشم میاد ازش ولی نه برای ازدواج به عنوان یه هم کلاسی مهربون دوسش دارم ... و نه بیشتر
بنظر شما پسرا ممکنه این جزوه گرفتن و کمک گرفتن های من باعث بشه که فکر کنه من بهش علاقه دارم و باعث سو تفاهم بشه؟؟ چون نمیخوام با کسی بازی کنم .
اینم میپرسم چون دو سه بار که تو سطح دانشگاه دیدمش خودم که نگاه نکردم ولی دوستام گفتن کلی نگات میکرده و حواسش بهت بوده .
در کل چه رفتاری از جانب دخترا باعث میشه فکر کنین بهتون علاقه دارن...

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل پسران جوان (۱۵۳۹ مطلب مشابه) مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) نوع رفتار در دانشگاه (۱۲۲ مطلب مشابه)

آیا رفتن به خواستگاری دختری که به یک پسر دیگه علاقه داره منطقیه ؟

سلام
اگر دختری پسر یکی از اقوام فامیلش رو دوست داشته باشه اما اون پسر اصلا هیچ گرایشی به اون دختر نداشته باشه و این عشق یکطرفه ( از طرف دختر ) باشه ، بنظر شما رفتن به خواستگاری اینچنین دختری از نظر عقلی درسته ؟ حالا فکر کنید این دختر مومن و پاک و با خانواده ی سالم و سرشناس باشه . از چند تا واسطه هم شنیدم که این قضیه صحت داره .

من اصلا این دختر خانم رو ندیدم ولی اینطور که از اطرافیان شنیدم خیلی سر به زیر و مومن هستن پدرم پرسید بنظرت تحقیقات رو شروع کنیم یا نه ؟

من گفتم نه چون این چیزی که شنیدم ته دلم رو خالی کرد حالا فردا روز رفتیم سر زندگی و دلش جای دیگه باشه اصلا برام قابل هضم نیست...

از طرفی هم دختر مومن و خوب به سختی پیدا میشه ما هم تو فامیا اصلا اینچنین دختری نداریم
ممنون

پیشنهاد :

چقدر میشه به حرف یه پسر 19 ساله اعتماد کرد؟

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه) عشق یک طرفه (۴۴ مطلب مشابه)

اگه پدر مادر نداشتم جا برا پیشرفتم بیشتر بود

سلام
دختری ام که از وقتی یاد گرفت بگه پدر فهمید این پدر با بقیه پدرا فرق داره . پدرم بیماری روانی داره که نمیخوام اسم بیماریشو بگم و وارد این بحث بشم چون بیست ساله دارم با بیماریش و یه جورایی بی پدری سر میکنم .
مشکلم مادرمه ، مادری که خیلی زحمتمو کشید هم پدرم بود هم مادرم ، از وقتی یادم میاد تمام حقوق پدرم دست مادرم بوده و همه کاره ی زندگی . تونست با اداره کردنش خونه درست کنه ماشین و یه زندگی معمولی رو به بالا . اما بحث سر اینه که جز خونه و تجملات به هیچ چیز دیگ توجه نمیکنه . به نیازام ... به اینکه من یه دختر 20 ساله با وجود هزاران هزار استعداد و شوق و اوج پیشرفتم تا ازش چیزی میخوام میگه پول ندارم .
همه ی حقوق بابام خرج قسط و قرض میشه فقط ظاهر خونه زندگی عالی ولی عقده به دلم شده که یه لباسی که دوس دارم بدون التماس بخرم .گرچه التماسم بی فایده س . الان دیگه شدم مرده ی متحرک . از مادرم متنفر شدم .
صبح تا شب میره بیرون یا پشت قالی پیشه این زنا یا کاری که پول در بیاره . چه پولی؟ پولی که فقط بره باهاش لوازم خونه و کوفت و درد بخره که جلو مردم کلاس داشته باشه .
اونوقت منه جوون بی هنر بی کار از صبح تا شب مثه یه مرده خوابیدم یا سرم تو گوشی و برنامه ی اینستا و کوفت و درد . لطفا نگید توو خونه خیلی کارا میتونی بکنی .
هزار بار خواستم با آموزشای مجازی آشپزیای حرفه ای و ارایش و همه کاری بکنم ذوق همه کاری دارم اما دریغ از یه ذره توجه به ذوقم . مادرم ماهی 5 تومنم کف دسته من نمیذاره .
اینا هیچ کلا محبت و معرفتو یه درصد تو وجودش نداره و بخاطر همین دوستام همه میگن تو چرا انقد بی ذوق و سردی؟
مثلا یکی از دوستام انقد بامعرفت بود و چن سری پول بهم داد برای یه چیزی ولی یه روز میخواستم سر راه با مامانم برم دنبال همین دوستم که بریم عروسی یه دوستمون . اگه بدونید چیکار کرد مادرم؟ میگفت چرا ببرمش؟ اژانس بگیره فلانه فیساله . خلاصه اینکه دارم دیوونه میشم از دست کاراش . دیگه کشش ندارم . همش نیش و کنایه همش تو سری خوردن .
بخدا اگه پدر مادر نداشتم جا برا پیشرفتم بیشتر بود . دارم ولی جلوم وایسادن . تا بهش میگم روح و روانم داغونه میگه پاشو بریم دکتر .
یه بار رفتیم دکتر 50 تومن داد پیش دکتر گریه کردم گفتم درد دلمو ، حتی دکترم حقو به من داد . به جا اینکه اون 50 تومن لعنتیو بده مثلا یکی از نیازامو برطرف کنه میگه برو دکتر . خلاصه اینکه مرگو این روزا ارزو میکنم از دسش . فک نکنم کسی بتونه درکم کنه

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه) تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه)

شوهرم خیلی به بازی کلش علاقه داره

سلام خدمت همه دوستان
من یه خانمی هستم زیر سی سال و شوهرم سی و شش سالش هست . متاسفانه خیلی به بازی کلش علاقه داره ، جم میخره خود بازی رو میخره .
والا به خدا نمیدونم باید چطوری باهاش برخورد کنم ؟ کاش میشد بازی کلش فیلتر شه والا این بازی از نون شب هم واسش واجب تر شده !

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)

یه خانم خونه دار چطور می تونه از وقتش بهترین استفاده رو بکنه ؟

سلام خدمت شما دوستان

من یک خانم خانه دار هستم . بعضی موقع ها احساس می کنم که در خانه آنچه که باید و شاید در خانه از وقتم استفاده نمی کنم . بسیاری از کارها بنظرم تکراری می آید . اگر شما خودتان شاغل نبودید چگونه از وقت تان در خانه استفاده می کردید ؟ میخوام در آینده یک خانم موفق باشم و بچه هام بهم افتخار کنن و از همه لحظه هام استفاده کرده باشم .

مرتبط:

صفحه شخصی غضنفر (1)

صفحه شخصی غضنفر (2)

صفحه شخصی غضنفر (3)

خاطرات جالب و خنده دارتون رو بگید

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه)

نمیخوام خرجم با یکی دیگه باشم و عیشم واسه یکی دیگه

سلام دوستان
من یه دختر بیست ساله هستم که یه خواستگار برام اومد . مشکل اولم اینکه این خواستگار من نود درصد شرایطش از بقیه ی خواستگارایی که داشتم بهتر بوده . اون ده درصدشم اینه که لاغره و من دوس داشتم همسرم چاق و چله باشه!! خخخ یا یه ذره قیافش شبیه برد پیت باشه خخخ ... دارم شوخی میکنم ولی خب این دو تاش یه ذره مشکل بود! که کنار اومدم...
اینکه میترسیدم جواب مثبت بدم چون من هنوز کلی جوونمو شاید موقعیت های بهتری برام پیش بیاد! خودم دانشجوی پرستاری هستم ترم سه ، و ایشون لیسانس میگیرن بزودی از علم و صنعت تهران که برقم میخونه...
تو شرایطش برای ازدواج گفت که قصد ادامه تحصیل دارم و میخوام دکترامم بگیرم... که بعدش جذب دانشگاه بشه و ازین جور کارا... منم که حساب کردم دیدم میشه حدود شیش سال دیگه ... ینی شیش سال کار نداره:((

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

میترسم که یه خواستگار بهتر از من پیدا کنه و زیر قولش بزنه

سلام

من یه پسر 19 ساله ام . من با یه دختر 15 ساله آشنا شدم . عاشق هم شدیم همو میخوایم دوس داریم قصدمون ازدواجه نه دوستی اونم راضیه . اما مشکل اینجاست که در حال حاضر شرایط ازدواجو نداریم یعنی اون هنوز درسش تموم نشده و منم کار و سربازی ندارم اما خونه و وسایل فراهمه .

نشد که رسمی بریم خواستگاری اما من و پدرم با خانوادش صحبت کردیم گفتن که الان زوده وقتش نیست باید درسش تموم بشه تو هم کار و سربازی داشته باشی .

اگه میخوایش باید این شرایطو داشته باشی ما هم به هیچکس دیگه نمیدیمش تا کاراتو بکنی خودشم درسش تموم شه . اخلاق و خانواده و سلامت منم از شرطاشون بود که اونم احتمالا اوکیه . اما حالا من چیکار کنم ؟!

خیلی دوسش دارم میخوامش دلم براش تنگ شده رو حرف و قولشون حساب باز کردم واسه اینکه بهش برسم .

میخوام شرطاشونو انجام بدم دارم میرم سربازی . اما بازم همش نگرانم می ترسم که خدا نکرده زیر حرف و قولاشون بزنن به من ندنش ، به یکی دیگه بدن یا خودش بعدنا بیخیالم بشه فراموشم کنه قیدمو بزنه دیگه دوسم نداشته باشه بهتر از منو پیدا کنه بخواد .

اینجوری منم داغون میشم نابود میشم . همین الانشم حالم خیلی خرابه همش گریه میکنم دلم خیلی براش تنگ شده . اجازه نمیدن ببینمش یا باهاش تلفنی حرف بزنم میگن به کارات تمرکز کن بذار ببینیم چیکار میکنی سراغش دم مدرسه و خونه نیا .

این رفتارشون منو میترسونه که نکنه حرفشون حرف نباشه و نخوان و رضایت ندن . حالا چیکار کنم من بدجوری عاشقشم همونیه که همیشه آرزوشو داشتم از همه جهت عالیه خیلی دوسش دارم . با این دلتنگی و دوری و جدایی و بی خبری با این غصه و عذابی که میکشم چیکار کنم حالا ؟! دارم می میرم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

چطور باید روابط بین همسر و خانواده مون رو مدیریت کنیم ؟

سلام

برای این که روابط بین همسر و خانواده ی شما غالبا یه رابطه مطلوبی باشه لازمه که شما روابط بین اون ها رو مدیریت کنید .

نمیگم صد در صد ولی ریشه درصد زیادی از اختلافات عروس و مادر شوهر ، عروس و خواهر شوهر ، داماد و مادر زن و ... بر میگرده به عدم توانایی یا ناآشنا بودن یکی از زوجین نسبت به نوع مدیریت روابط همسر و خانواده ش  .

وقتی ازدواج می کنید شما باید اوضاع رو طوری مدیریت کنید که رابطه ی بین همسر و خانواده تون همواره خوب باشه . یه نکته ی کلیدی در این زمینه وجود داره که جهت یادآوری عرض می کنم :
شما باید سعی تون این باشه که همسرتون رو برای خانواده تون و خانواده تون رو برای همسرتون عزیز کنید .

این کار با درد دل کردن ، گله از همسر پیش خانواده و ... امکان پذیر نیست ! . بازم نمیگم همه ولی وجود دارند پدر و مادرهایی که چشم بسته از فرزندشون در مقابل همسرش دفاع می کنن . بنابراین بیان اختلافات برای مادر یا پدر ممکنه کمی شما رو آروم کنه ولی ضررهایی که داره خیلی بیشتر از اون آروم شدن موقتی هستش .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
تعامل با خانواده (۵۱۹ مطلب مشابه) روابط عروس و مادر شوهر (۴۴ مطلب مشابه) مطالب محسن نجفی (۱۴۰ مطلب مشابه)

جریان ضد حال خوردن های احسان 22

با سلام خدمت همه دوستان و کاربران محترم و دوست داشتنی خانواده برتر!

راستش قصدم اینه که بعد از این همه پست جنجالی ،و ناراحت کننده برای لحظاتی جو وبلاگ عوض بشه تا یک تنوعی بشه و این پست بیشتر جنبه فان داره، و امیدوارم همه دوستان شرکت کنن...

اولش میخوام دو سه تا ماجرا از ضد حال خوردن های خودمو تعریف کنم!

راستش یک بار نصف شب بلند شدم خیلی خواب آلود و تشنه بودم، رفتم تو آشپزخونه آب بخورم که یکدفعه تا چشمم به یخچال افتادم هوس کردم درب یخچال رو باز کنم و دوغ بخورم!!!! خیلی خواب آلود بودم رفتم یه لیوان برداشتم درب یخچالو باز کردم و بطری دوغ رو برداشتم و لیوان رو پر کردم!!!! شروع کردم به خوردن وقتی به وسطاش رسیدم احساس کردم دوغ ها خیلی ترش هستن!ولی بازم ادامه دادم و به یه بدبختی تمومش کردم! و رفتم خوابیدم...

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
سرگرمی حلال (۹۸ مطلب مشابه)

خواستگارم گفت شما قصد ازدواج نداری، کلا داری بهونه میاری

سلام

چند مورد بود که هیچ کدوم اونی که با معیار های من جور باشه نبود همه میگن تو سخت میگیری حتی یکی از خواستگارا خودش گفت شما قصد ازدواج نداری کلا داری بهونه میاری .

من از آقایون میپرسم و یا خانومایی اطرافشون آقا هست :

1. یه آدم میان رو وجود داره نه خیلی مذهبی باشه نه بگه  من مذهبی نیستم

2. با  ماهواره داشتن شدیدن مخالف باشه

3.در عین حال تیپ معمولی و رسمی قبول کنه یعنی بدون چادر اما به عرف

4. نماز خون باشه ولی نه این که حتما سر وقت

5. حتی دیدگاه سیاسیش یعنی ولایت قبول داشته باشه

6. از این افرادی که میگن رضا شاه فلان بوده همایت نکنه

7. زیاد اهل دعاهای هفتگی ، نماز جمعه و بسیج نباشه هم مهم نیست. بیشتر به واجب ها عمل کنه

8. از زنگی لذت ببره و اهل خوش گذرونم باشه ولی نه در حد قلیون و سیگار

9. اهل مطالعه و کتاب خوندن باشه هر دو هم مذهبی هم غیره

10. اهل مهمونی پر سر و صدا با رقص نباشه

به نظرتون یه  همچین شخصیتی یه آدم متناقضه  ؟

منتظر نظرات دوستان هستم

پیشاپیش تشکر میکنم

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه)

کمکم کنید تا حتی یک درصد هم به شوهرم شک نداشته باشم

سلام دوستان عزیزم

دختری هستم زیر بیست و پنج سال. و حدود دو و نیم ساله که تو عقدم. شوهرم از من ۵ سال بزرگتره  و خدا رو شکر نسبتا راضیم.

زمانی که میخواستم ازدواج کنم همه از شوهرم تعریف میکردن و خداییش هم با برادرای دیگش فرق داره و منو خیلی دوست داره. از نظر ایمان هم نه خیلی قوی ولی نسبتا مقیده .از شوهرم دورم و اون تو یک شهر دیگس و خانوادشون هم تو یکی از شهرستان های اطرافشون.

مشکل من یکی از برادرای شوهرمه که از شوهرم ۲ سال کوچکتره که با شوهرم و دوستای دیگه شون یک خونه مجردی دارن. این برادر شوهرم که مجرده اهل ... هست و شوهر منم هیچ کاری ازش بر نمیاد تا جلوی اینکارو بگیره.

ما چون الان  تو عقدیم و با هم دیگه فاصله داریم شوهرم هر دو یا سه هفته یکبار میتونه بیاد پیش من. بعضی وقتا بخاطر رابطه ی کاملم پشیمون میشم ولی وقتی به قضیه برادر شوهرم و خونشون فکر میکنم خودمو قانع میکنم.

دیشب درباره ی همین موضوع با شوهرم حرف میزدیم که ازش پرسیدم که تا حالا درباره ی منی که ازت دورم فکرای بد کردی یا بهم شک کردی ؟

که گفتش همون اوایل ازدواجمون. حالا که اینارو شنیدم همش فکرم درگیره. آخه بدبختی من اینه که همکاراشم از این کارا بدشون نمیاد. و حتی شوهرم بهم گفته که به من هم گفتن تو که دوری از زنت برو با یکی دیگه باش ولی شوهرم از خیانت بدش میاد و خیلی دوستم داره.

حالا کمکی که از شما دوستان میخوام اینه که بتونم آرامش مو پیدا کنم و حتی یک درصد هم به شوهرم شک نداشته باشم .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل رفتاری دوران عقد (۴۷۲ مطلب مشابه)

شوهرم اصولا خواسته خاصی از من نداره

سلام
من زنی هستم 28 ساله که 8 ساله ازدواج کردم  بچه هم دارم مشکلم با همسرم هست اون مدتی بعد از ازدواجمون رواابط ... خیلی کم و دیر به دیر شد و وقتی  فرزندم به دنیا اومد کلا رابطش رو قطع کرد .

حدود 5 ساله  که شاید 5 بار رابطه داشتیم اونم  تو شرایط خاص و دعوا و مشاور رفتن و اینا خیلی ازش متنفر شدم خیلی چون خیلی براش تلاش کردم خیلی زیاد بهترین دکترا فرستادمش ولی حتی داروهاشم درست نمیخوره  کلا هم آدمی نیست که دقیق باشه واسه خوردن دارو .

ولی من فکر میکنم این مساله خیلی مهمه و اون باید تلاش کنه ولی ... حتی روابط عاطفی خاصی هم با من نداره یعنی مشکل خاصی نداریم چون من خیلی صبورم همه چی آرومه و بی سرو صدا زندگی میکنیم  .

اصولا خواسته خاصی از من نداره غذا و لباسش و خوابش اوکی باشه هیچ مورد خاصی نیست بجز اینکه من بهش گیر بدم فلان کار رو برام انجام بده .

در ضمن یه سری آزادی عمل به من تو دخل و خرج داده که من یه جورایی بی تفاوتی محسوبش میکنم چون خودم همه کارمو انجام میدم و تا بهش میگم میگه پول که پیشت هست، و خیلی بندرت برام وقت میذاره واقعا درمانده شدم که چیکار کنم

لطفا دوستان راهنماییم کنن

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در شوهرداری (۸۱۱ مطلب مشابه) مسائل زناشویی خانم ها (۵۴۹ مطلب مشابه)

زن بودن بدترین اتفاق زندگیمه

سلام دوستان
29 ساله ام و در شرف ازدواج . ولی واقعا از زن بودن خودم ناراحتم نه اینکه تمایلات مردانه داشته باشم ها ولی کلا خیلی ناراحتم که جنس ماده آفریده شدم میگید چرا؟؟ به هزاران دلیل  مهمترین دلیلشم اینه که حس میکنم خدا از زنها نفرت داره .
ما زنا تازه اول نوجونیمون که میشه با پدیده چندش اور دوره ماهیانه روبرو میشیم که شدنش یه درده و نشدنش هزار درد. چون باید هی پیش خودت بگی باز چت شده که این لعنتی عقب جلو شده. تازه بعد این پدیده نامیمونه که میگن خانم شدی و از خیلی تفریحاتم محروم میشی. آخ که نمیدونید چقد تو اون سن و سال دلم دوچرخه سواری و فوتبال میخواست ولی به جرم زن بودن منع ام میکردن و میگفتن زشته دختر بره دوچرخه سواری کنه تو دیگه خانم شدی.
توی جوونی حق نداری عاشق شی. چون نمیتونی کاری کنی. باید منتظر شی یکی بیاد خواستگاری . اگه نیاد که هیچی و اگه بیاد مجبوری زود انتخاب کنی چون دخترا تاریخ انقضا دارن و از یه سنی که بگذرن دیگه نگاشونم نمیکنن .
بعد ازدواج تازه چالشها و بدبختی هامون شروع میشه مردا توی روابط لذت میبرن در حالی که سهم ما درده . ماها باید نه ماه حامله باشیم و زجر بکشیم و درد طاقت فرسای زایمان رو تحمل کنیم و ماهها به بچه شیر بدیم در حالیکه از نظر قانون و شرع بچه متعلق به پدرشه.
توی تقسیم ارث هم که سهم ما نصفه و سهم مردا دوبله. ما زنها کلی درد و مرض داریم که فقط مختص به زناست که اونم یه هدیه از خداست که بهمون تقدیم کرده . کلا زن بودن بدترین اتفاق زندگیمه. نمیدونم بقیه خانمها چنین حسی دارن یا نه.

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل اعتقادی (۱۲۲۸ مطلب مشابه)

دخترا، پسرا و خانواده هاشون رو مسخره خودتون نکنید

سلام به کاربرای محترم این سایت
من مدت چند ماهی هست که با این سایت اشنا شدم و با خوندن مطالب اینجا ترغیب شدم که زودتر ازدواج کنم.
وقتی میبینم که دور و برم دختر و پسرا براحتی با عناوین مختلف با همدیگه رابطه برقرار میکنن و انواع اقسام گناه ها رو انجام میدن! بیشتر انگیزه میگیرم که بعد از 26 و اندی که از عمرم  گذشته برای ازدواج تعجیل کنم چون تو این جامعه شرایط دوستی ها و روابط خارج از عرف  راحت تره. خدا رو شکر که تا حالا دچارش نشدیم با وجود اینکه خیلی اوقات زمینه اش مهیا بود برامون.
بلاخره با توصیه دوستان و همکارام و بخصوص خانواده تصمیم گرفتم اولین خواستگاری رو بریم جایی که خانواده طرفمون تقریبا هم سطح بودن و یه اشنایی اولیه داشتن از بنده و شغل و شرایطم !
اولش قرار بود با مادر بریم تا دختر خانوم رو ببینیم و اگه دو طرف به دل هم نشستن ادامه مراحل رو بریم . اما مادر دختر خانوم گفتن بیاید برای خواستگاری و ما هم رفتیم. ما هم به اتفاق خانواده رفتیم  و حدود 30 یا 40 دقیقه طول کشید تا دختر خانوم بیاد و یه نشونی بده خودش رو !

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مشورت در ازدواج خانم ها (۲۳۰۴ مطلب مشابه) مشورت در ازدواج آقایان (۱۶۹۶ مطلب مشابه)

چرا این همه مشکل سرازیر زندگی هامون شده ؟

سلام

پرده اول : از اطرافیان و خیلی کاربرای همین سایت جملات زیر رو زیاد شنیدم که توی نظراتشون راهنمایی میکنن

نباید به ادم شوهر رو داد ، نههههه فلان کار و بکنم براشون وظیفم میشه ، نههههه مادر شوهرم پرو میشه ،  سه تا دیگه برادر شوهر دارم چرا هر کاری دارن به شوهر من زنگ میزنن چرا میخوان برن دکتر شوهر من، میخوان خرید کنن شوهر من ، یه موقع خونه مادر شوهرت ظرف نشوری ها دیگه باید تا اخر عمرت ظرف بشوری ، جای کمک کردن بزار اخر وقت برو سنگین و رنگین با یه جعبه شیرینی انقدر تحویلت میگیرن!!!! با مادر شوهرت  زیاد صمیمی نشی ها ، نذاری زیاد شوهرت بره خونه مامانشا ، نذاری  شوهرت تو دست پای مامان و باباش باشه  ها و گرنه انتظار دارن تو هم باشی و ... .

انصافاً همش درسته!!!  ، عین حقیقته ، وقتی یه مدت کاری رو برای یه عده بکنی دقیقا وظیفت محسوب میشه ، وقتی از اول اجازه دخالت خانواده همسر دادی دیگه تا اخر اجازه دخالت به خودشون رو میدن ، واقعا اون عروس یا دامادی که اخر وقت و دست پر با شیرین زبونی میان خیلی عزت بیشتری دارن !!!!!!! واقعا اگه با ادم شوهر صمیمی شدی و حرف دلت رو براشون زدی اگه از خوشبختیت بگی یه مشکل به وجود میاد  و اگه از درد سرهات باشه هزار تا مشکل دیگه .

↓ موضوعات مرتبط ↓ :
مسائل متفرقه (۷۵۸ مطلب مشابه) مطالب کاربران (۸۹۰ مطلب مشابه)