خانواده برتر

سلام.

مبارک

ولی من اینجا رو دوست ندارم.

اینجا که هیچچی نداره!

تازه شکلک هم نداره:(((

ای بابا!

نظرخواهی بدون تاییده که!

پس فردا میشه چت روم!:دی

از ما گفتن

میگم مگه عباس اغا بقال نبود ؟؟!!! نکنه تغییر کاربری داده  ! گفتین جوشکار!!!!  حالا خدا رو شکر اصغر لنــــــــــگ  هنوز قصابه !!!!

اغ محسن نگرووون شدم!!! چرا اینجا همه چی زود تایید میشه مگه در وپیکر و دروازه نداره؟؟؟!!!!  تازه یه بارم حواسم نبود اسمم ننوشته بودم، نظرم رفت تو قسمت تایید باز دومرتبه برگشت گفت :ایـــــــــــن فیلـــــــــــد نمیتواند خــــــــــــــــــــالی باشد!

پس اقای نجفی اهل اصفحونید؟؟؟؟اقا یه قراری بزاریم همدیگر ببینیم!!!

اقای نجفی چرا دیگه نمیشه به خونه قدیمی مون سر بزنیم  ، مثل اینکه با لودر خراب وبا خاک یکسان کردن....  ما اونجا خاطره  داشتیم!!!!

بی اشیانه گشتم...

 خانه به خانه گشتم...

بی توهمیشه باغم...

شان به شانه گشتم...

عشق یگانه من ...

 از تونشانه من...

بی تونمک ندارد...

شعر وترانه من...

سرزمیــــــــــــن من ...

خسته خسته از جفایی ...

 سرزمیــــــن  من ... 

بی سرود وبی صدایی ...

سرزمیـــــن من...

دردمند بی دوایی ..

سرزمیـــــن من .... 

 مثل چشم این ستاره...

 سرزمیـــــــــــن من...

مثل دشت پر غباره...

 سرزمیــــــــــن من....

مثل قلب داغداره...

سرزمیـــــــــن من  ...

• تخطی از قوانین  و توافقنامه استفاده از خدمات سایت
• دستور مراجع قانونی جهت مسدود سازی وبلاگ
• انتشار محتوای غیر اخلاقی یا محتوایی که براساس قوانین کشور تخلف است

میگم بچه ها اینجا کسی نیست از روانشناسی  چیزی بدونه  ؟ امتحان دارم دیگه دیوونه شدم ..همشم دارم به این سایت سر میزنم معتادشدم..هیچی هم نخوندم...

منم که خوندم چیزی یادم نیس !!ههههه

یه چیزایی گوشه ذهنم هستش شاید خودش باشه که یه اقایی در به در دنبال کیس مناسب واسه ازدواج بود ...هی جور نمیشد... هی جورنمیشد.... هی باز جور نمیشد... یکی توقعش زیاد بود یکی ایمانش یکی ....  خلاصه این اقا قصه ما یکی از رفقاش که خیلی باهاش صمیمی بود میمیره ...رفیق قصه خیلی با خدا بوده خانمش هم به همین روال ...  خلاصه طرف میرفته به جویای احوال خانم رفیق ودلداری وکم وکسری نباشه ابجی تاااااا  اینکه میبینه عاشقش شده  ولی میترسه بگه از ترسه اینکه بهش بگن اهای پسر تو چقد نادونی /اومدی زیارت یا که چش چرونی؟؟!!!  خلاصه بگم نگم ؟؟!!  چه کنم چه نبکــــــــنم ؟؟؟ خلاصه میگه !  .. خانمه اولش بهش برمیخوره ... کلی برو بیا منت تمنا ناز ناز کشی  >.> اقای قصه میگه  قسم به اون زیارتی که رفتم /بعد خدا من تو رو می پرستم / حرف دلم رو گفتم اینو جواب شنفتم!!

خلاصـــــــــــــــــــــــه (بدبختی خلاصه هم داره نمیشه!! ههههه ) ...

باهام ازدواج میکنن وحالااااااا   ...حاااااالا   .....  وقتی که میخواستن برن سر خاک  شوهر سابق روشون نمیشده  که با هم برن ...تا که میرن اگه غلط نکنم شوهرسابق هم به خوابشون میاد واعلام رضایت میکنه !!! دیگه با خوبی وخوشی زندگی میکنن

من اگه میفهمیدم که یکی اینجوری پیگیر میشه این قصه رو خیلی دقیق تر به خاطر میسپردم شاید کپی هم میزدم!!!  هههههه

 ولـــــــــــــــی ولــــــــــــــــی گفته باشم حالا که من داستانو گفتم از خدامه یکی دیگه هم پیدا بشه بیاد تعریف در وکنه از خودش !!! 

منم خیلی می خواستم داستان اقا ابراهیم رو بخونم

أَلَمْ یَعْـــــلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَــــــری؟!

آیا نمی دانید که خداوند می بیند؟!

سوره ی مبارکه ی علق آیه مطهر۱۴

سلام آقای نجفی اگر دوست داشتین این آیه رو یه جایی تو وبلاگ جلوی دید بذارین به نظرم خیلیا یادشون میره که  دائما تو دید خدا هستن واعمال و گفتار ناشایستی ازشون سر میزنه.

سلام

اگه لطف کنید به سوال من جواب بدید خیلی ممنون میشم .

نکنه راه حلی برای من وجود نداره ؟!

فقط میتونم بگم دمت گرم اقای نجفی بهترین وبلاگ رو داری:)

سلام

من دختری 20 ساله هستم که سال آخرلیسانسم در ی دانشگاه دولتی خوب وهمین امسال میخوام ارشد شرکت کنم،خانوادم خیلی منو دوس دارن و از نظر محبتی کم ندارم ولی نمیدونم چی شد که دو سال پیش تو یاهو با ی پیام با ی پسری 4 سال کوچکتر از خودم ارتباط برقرار کردم و حرف میزدیم تا اینکه این ارتباط به صورت پیام و تلفنی ادامه پیدا کرد،همدیگرو خواهر برادر هم میدونستیم نه بیشتر و خیلی همدیگرو دوس داشتیم و تو پیام ها همیشه میگفت عاشقمه و دوسم داره و...ما از دو شهر جدا از هم هستیم پس دیدار حضوری نداشتیم و همیشه میخواست که من برم شهر اون و پیشش باشم

من تا حالا دوس پسر نداشتم و با پسری بیرون نرفتم،محجبه هستم و با اینکه خیلی الان عادی شده واسه دخترا ولی ابروهام دخترونه است،همیشه از بچگی معتقد بودم میخوام واسه همسرم اولین باشم در همه چی

الان چند وقته عذاب وجدان دارم از روابطم با این پسر،همسرم قبول میکنه این رابطه خواهر برادری ادامه داشته باشه؟نمیگه مگه خودت برادر نداشتی!!

عقلم میگه باید تموم بشه ولی احساسم میگه نه چه فرقی میکنه الان تموم بشه یا سال بعد؟!!

شما منو راهنمایی کنید چیکار کنم؟

همسر آیندم بفهمه منطقی برخورد میکنه؟

سلام دوستان .. به کمکتون شدیدا احتیاج دارم .. بدجور ذهنم مشغول شده...

و به نتیجه ای هم نرسیدم

اقای نجفی میدونم متن طولانیه اما ضروریه ممنون میشم درجش کنید

دوستان گلم من متولد 75 هستم یعنی 18 ساله ام .. از سادات هم هستم...و خوب نوجوان تر که بودم شیطون تر هم بودم و متاسفانه در اول دبیرستان از رو بچگی به مدت 6 ماه با یه پسری دوست شدم ک البته رابطمون بیشتر در حد تلفن و اس ام اس بود و فقط فوقش ماهی یکبار همدیگرو می دیدیم ولی من عاشقش بودم ...ک اونم کم کم متوجه شدم نه خودش اخلاقش خوبه ! نه خانوادش ! خیلی پولدار و خوشگل بودن اما اخلاق صفر .. منم بخاطر اخلاقش بهم زدم باهاش .. و الان سه سالی میشه که دیگه ندارمش و تموم شده

من تو این مدت  توبه کردم و کلا بیخیال دوستی و پسر و حتی ازدواج شدم ! هم بخاطر هدفام و اینکه میگفتم هدفام مهم ترن هم بخاطر اینکه میگفتم دیگه پسر خوب و پاکی پیدا نمیشه همه با دوست دختراشون رابطه جنسی داشتن و... من چون خودم هرجوری بوده  تحمل کردم فشار جنسی رو و گذاشتم پاک بمونم حتما میخوام یه همسری مثل خودم گیرم بیاد .. من خیلی موقعیت رابطه جنسی برام فراهم بود ولی خودم نرفتم حتی موقعی که به پول نیاز داشتم یه پسری گفت بیا یه شب با من هرچقدر بخواااای بهت میدم ...اما من گفتم نه .... چون به یه سری اصول پایبندم و ازون ورم عذاب وجدان می گیرم...من نماز شب میخونم اگه تن به این گناه بدم دیگه رو ندارم با خدا حرف بزنم چه برسه نماز شب بخونم...

حالا منی که نسبت به همه پسرا سوءظن گرفتم و تصیمم این بود تا اخر تنها باشم بلکه یه پسری دیگه خیلی خاص گیرم بیاد و برم باهاش ...

تو یکی از برنامه های چت موبایل سر انتخاب رشته با یه پسری حرفم شد که یکی از پسرای محل ما بود ولی خوب ندیده بودیم همدیگرو .. من هیچوقت به پسرای اینترنت اهمیت نمیدادم و میگفتم پسری که تو نت ندیده و نشناخته میاد میگه با من دوست شو صد در صد به دخترای دیگم همین و راحت میگه.. و همیشه باهاشون بد برخورد میکردم .. خلاصه سر انتخاب رشته این پسر که متولد سال 1368 بود یعنی 25سالش بود بهم گفت من می تونم راهنماییت کنم و راحت همون اول شمارشو گذاشت زنگ بزنم بهش تا راهنماییم کنه چون اون برنامه خیلی قطع  و وصلی داشت و نمیشد حرف زدشمارشو گذاشت.. گفت یا بیا فلان برنامه که سرعتش خوبه یا زنگ بزن بهم اگه ایندت برات مهمه ... منم تصمیم گرفتم از خونه بهش زنگ بزنم و زنگ زدم و الحق و والانصاف خیلی اطلاعات خوبی بهم داد و کمکم کرد ...ما اولش خیلی باهم دعوا داشتتیم اونم تقصیر من بود ! چون به پسرا بدبین بودم هی بهش میگفتم توام مث بقیه پسرایی و به قول خودش کلی توهین بهش کردم و بد رفتاری!....از حرفام خیلی ناراحت میشد و بهش بر میخورد خیلی دعوامون میشد اما اون خودش میگفت من نمیدونم چرا با وجود همه ی بدی هات بازم میخوام کمکت کنم واسه انتخاب رشتت و دانشگاهت...میگفت به جای اینکه تو بچسبی به من که کمکت کنم من هی بهت میگم میخوام کمکت کنم ! میگفت اعتراف میکنم من قصدم از ادد کردن تو اشنایی بیشتر باهات بوده ولی تا تو نخوای حرفشم نمیزنم فقط قصدم کمک بهته..اگه اخرشم منو نخواستی کمکت که کردم برو پی زندگیت!

یا میگفت حداقل بزار دوست اجتماعیت باشم تا بتونم کمکت کنم چون من زیاد بین مردم بودم و تجربه زیاد دارم و بودن کنارم میتونه قویت کنه...اخه از نوجوانی کار میکرده از حمالی و کلی ضایع بازی  شروع کرده تا الان که خودش دفتر کار داره و خونه و ماشین داره !

کلا میگفت یا عشق هم شیم برای همیشه مال هم شیم..یا فقط دوست اجتماعی و برای کار .. یا این  که نخواستی برای این کارت کمکت کردم کارت راه افتاد برو پی زندگیت ! (منظورش کار دانشگاهم بود اخه تو اون دانشگاهی که میخواستم برم آشنا داشت خودشم اونجا درس خونده راحت می تونست کارمو راه بندازه)

کلا زیاد دعوا داشتیم بخاطر بی اعتمادی من .. اونم بهم میگفت میدونی یاد چی میفتم یاد اون فیلمه که شهاب حسینی با دختره اولش هی لج بودن اخرش عاشق هم میشن..میگفت از کجا معلوم شاید ما هم مثل اونا شدیم خدا رو چه دیدی.... خیلی از مردونگی حرف میزد من میگفتم مرد وجود نداره میگفت من بهت ثابت میکنم میگفت خودمو دارم میکشم تا وجود و چهره ی مرد خراب نشه ! و بهت ثابت کنم مرد هست هنوز..و میتونی بهم اعتماد کنی و ازین حرفا...

خلاصه بعد جندروز ک گذشت قرار شد دانشگاه رو برای ثبت نام و...باهم بریم و کمکم کنه برای اولین بار همدیگه رو دیدیم واقعا هم وقتی دیدمش ادم قیافه ش و هیکل و قد و قواره و ابهتشو صداشو که  می دیدو می شنید  فکر میکرد این واقعا مرده!!! واقعا ازین لحاظا مث مرد واقعی و پخته بود و تجربه دار بود! این چیزاش و خیلی دوس داشتم .. حس میکردم با بقیه مردا فرق داره ..حرفای گنده گنده زیاد میزد نصیحتای واقعا بدرد بخور و عالی ..ازونا بود که فقط ازش چیزی یاد گرفتم..یا برای دانشگاه کلی راهنماییم میکرد که اونجا نری قاطی لاتا .. دانشگاه هرکی رفته خراب شده حتی اون خوباشون و.....خیلی حرفاش بدرد بخور بود خداییش معلوم بود تجربه زیاد داره

من با تمام این چیزا فکر میکردم مرد واقعیه ! و اهل حرفای سکسی نیست و عشق واقعی میخواد ! خودمم مث خودش که نمی دونست چرا با وجود بی احترامی هام بهم داره کمکم میکنه نمی دونستم چرا من که اون همه ادعا واسه ..با پسر نبودن ..داشتم یدفه رفتم سر قرار ! و دیدمش !

البته قرارمون بیشتر بخاطر این بود که تو دانشگاه کمکم کنه چون دانشگاه خودشم اونجا بوده قبلا و منم کسی نبود که باهاش برم دانشگاه...و قرار بود اخر کارمون راجب خودمون هم صحبت کنیم .

بعد دانشگاه رفتیم تو پارک نشستیم و شروع کرد حرف زدن ...یدفه دیدم داره راجب سکس حرف میزنه ! و اینکه چقدر تو ایران این کثیف کاریا زیاد شده و..! جامعه چقدر خراب شده و..!

اولش فکر کردم میخواد بگه من اهلش نیستم و ازت نمیخوام ! ولی یدفه دیدم داره میگه میخوام !!! تعجب مونده بودم ! از این یکی انتظار نداشتم ! مخصوصا اینکه میخواست مثلا نزاره چهره و وجود مرد خراب شه ! بدتر گند زد !!! و دیدم به مردا خیلی بدتر شد ! حتی به خوباشون و اهل کار بودناشون! چون اینم خیلی اهل کار بود و مقرراتی..با منم که اومده بود صبحه خیلی زود رفتیم تا بتونه به موقع به جلسش تو دفترش برسه ...

این به من گفت ادم کثیفی نیست و فقط میخواد بعد از تحمل 25 سال فشار جنسی حالا با عشقش که مال همن سکس کنه ! گفت که میخوام رابطه ای داشته باشیم که هیچ جوره برا هم کم نزاریم میخوام عشق هم باشیم مایه ارامش هم و واسه هم تو هیچی کم نزاریم و از رابطمون لذت ببریم ..گفت من تورو برا سکس نمیخوام ولی میدونم که تو رابطمون پیش میاد که من یا تو تحریک بشیم و اونموقع اذیت میشیم...میگفت ملاک من سکس نیست اگرم باشه اخرین ملاکمه  ولی من فقط میخوام از الان بهت گفته باشم که پیش میاد و پس فردا که وارد رابطه دوستی شدیم من تحریک شدم و درخواست سکس کردم تو نگی نه  و موجب اعصاب خوردی هم نشیم...گفت بالاخره تو دوستی مون پیش میاد که همدیگرو ببوسیم و....بازم گفت دنبال سکس نیستم ولی میدونم تحریک میشم و میخوام از الان گفته باشم! وگرنه میتونستم نگم و راحت با بوس و..تحریکت کنم وقتی شل شدی کار خودمو(سکس)انجام بدم..

میگفت من 24و25 ساله تحمل کردم ادم کثیفی هم نیستم و نمیخوام باشم فقط میخوام با عشقم سکس کنم چون اینجوری بعدها اگه یادش بیفتیم نمیگیم اه چه ادم کثیفی بودیم خیالمون راحته از رو عشق بوده و فقط با یک نفر بوده و از رو محبت و عشق بوده نه هوس..میگفت اگه ادم کثیفی بودم من راحت می تونستم برم زنی رو بهش پول بدم و باهاش سکس کنم تازه زنم هست از هرجا بخوام میتونم سکس کنم بیشتر حال میده ... یا میتونم یه دختری رو سوار ماشین کنم ببرم و...چندتا مثال دیگه این مدلی زد که من اگه دنبال سکس بودم کلی راه برام بود تا راحت برم به خواستم برسم نه که بیام سه ساعت با تو کلنجار برم یا یه ماه برا تو وقت بزارم و خودمو درگیر کنم تا راضیت کنم ! تازه اونم معلوم نیس راضی بشی یا نشی..

 میگفت فقط  میخوام با کسیکه واقعا دوسش دارم و عشقمه از رو عشق سکس داشته باشیم چون اون محبته که ادم رو ارضا میکنه نه فقط خوده سکس و نیاز جنسی...میگفت اونوقت اگه بهم رسیدیم و ازدواج کردیم که چه بهتر اگرم روزی بهم نرسیدیم هیچکدوم حسرت نمی خوریم چون میدونیم رابطمون رابطه ی کثیفی نبوده و فقط از رو عشق بوده اونم با یک نفر و تازه هرموقع هم که یادش میفتیم لذت می بریم !!

(ضمن اینکه اون یه مدت هم دبی بوده و میگفت خیلی ازین چیزا رو از اونا داره تقلید میکنه و یاد گرفته چون فکر میکنه درسته)

میگفت دوتا برادر دارم باهاشون خیلی راحتم اونام دوس دختر داشتن باهاشون سکس کردن الانم با همون دوست دخترشون ازدواج کردن و بچه هم دارن ...بخاطر همین من گفتم شاید سکس با عشق تو ذهنش خوب جا گرفته و بد نمیدونه که میخواد .. مخصوصا اینکه برادراشم انجام دادن..اخه پسرای دیگه ای رو هم دیدم که میگفتن ما ادم کثیفی نیستیم فقط مثلا یبار با عشقمون از رو محبت سکس داشتیم و هوس نبود.. همین و براشون مسئله ای نبود..

هی تاکید میکرد دنبال سکس نیست و منو واسه سکس نمیخواد فقط فکر اینده رو میکنه ک بالاخره تو رابطمون این چیزا پیش میاد و میخواد از الان اماده باشم و اگه دنبال سکس بود میتونست راحت به خواستش برسه فقط میگفت میدونم بالاخره دوتامون تحریک میشیم و اونموقع من سکس میخوام و اگه تو بگی نه اعصاب خوردی پیش میاد ! میگفت من سکس نمیخوام اما عاقلم و میدونم بعدا میخوام .پس بهتره الان کنار بیایم تا بعدا اعصابم بهم نریزه.گفت فکر نکن واسه من راحته اینکه سکس کنم باهات ! واسم سخته ولی میدونم پیش میاد ! گفتم دختر نیستی که بفهمی چی میگم و یه سری مسائل رو بفهمی....گفت این چیزا دختر و پسر نداره پس فکر نکن برا منم راحته ! گفتم اگه برات سخت بود گفتنشم سخت بود ! گفت باشه باز قضاوت کن !

بهم مبگفت من حقمو میخوام ! سکس حق منه ! من نمیفهمیدم یعنی چی !!! بهش گفتم برو حق تو از کسی بگیر که حقت باشه ! گفت تو حق منی ! ........منظورش این بود از عشقم حقم که سکس هست رو میخوام

بعد من همون موقع بهش گفتم که نه من برای سکس حاضر نیستم ولی اون میگفت نه بزار زمان بگذره راضی میشی سعی کن سخت نگیری و کم کم کنار بیای باهاش و این غولی که ازش تو ذهنت ساختی رو بشکنی..

حتی برای بوس و...هم خواستم بگم نه ولی اونو وقتی رفتم خونه بهش پیام دادم گفتم ...

خونه خیلییییی فکر کردم و همش صحبتای شما بچه ها که تو کامنتا کمک دوستامون که موضوعی مشابه همین موضوع براشون پیش اومده کرده بودید میومد تو ذهنم و اخرشم تصمیم گرفتم بیام با خودتون مشورت کنم و اون روز هم دوباره بهش گفتم که من هیچوقت تن به همچین خواسته ای نمیدم و اگه میخوای با من باشی همینجوری منو بخواه بدون هیچ چیزی .. گفتم من که میتونم جلو خودمو بگیرم (با اینکه خیلی هاتم) ولی اگه تو فکر میکنی تحریک میشی و نمیتونی جلو خودتو بگیری میتونیم مواظب رفتارمون باشیم و کاری نکنیم که تحریکی پیش بیاد چون این واسه جفتمون خوب نیست ..میتونیم پیشگیری کنیم مثلا بوس و...نداشته باشیم جاهای خلوت نریم و....گفت  نمی تونیم ! بهونه نیار ! قطعا پیش میاد ! .. گفتم اگرم پیش بیاد از جانب توست نه من ..

بچه ها من چون عشق واقعی و پاک میخوام واقعا میتونم خودم رو کنترل کنم چون بنظرم عشق یعنی این ... از خود گذشتگی

حتی بهش گفتم همونطور که خودت اولا میگفتی  میخوای فقط مدتی دوست اجتماعی باشیم بدون عشق و عاشقی که توش مسائل جنسی  پیش نیاد ... اصلا شاید اخلاقامون باهم جور در نیمد ؟ حداقل همدیگه رو بیشتر میشناسیم .. گفت من اگه دوست اجتماعی میخواستم تا الان صدتا داشتم ...!  (نمیدونم چرا یهو حرفشو عوض کرد ! اولا میگفت دوست اجتماعی هم میتونیم باشیم الان فقط عشق! )

اون شب که راجب اینکه من حاضر نیستم باهات سکس کنم  و رو یه سری اصول نمی تونم پا بزارم و روت یه حساب دیگه ای کرده بودم..پیام میدادم بهش یدفه دیگه جواب نداد فرداش گفتم چرا جواب ندادی گفت جوابی برای مزخرفاتت نداشتم ! گفتم حداقل اخر حرفامو میشنیدی گفت اخرش مهم نبود چون حرفات رو پیش بینی میکنم اخرش من ادم بده و تو خوبه هستی

همشم فکر میکرد از سر لج  اینارو میگم بهش و مخالفت میکنم! میگفت سر لج هستی ... یا هرچی دلیل براش میوردم که من رو یه سری اصول پایبندم یا دلیلای دیگه میوردم و میگفتم من میخوام فقط با یک نفر سکس کنم اونم شوهرمه یا میگفتم روت یه جور دیگه حساب کرده بودم و ازین حرفا ...اصلا جدی نمی گرفت اهمیت نمیداد به حرفام .. همش میگفت من حرفمو زدم باهام کنار بیا ! یا هرچی میگفتم برا سکس نیستم خودت تصمیم بگیر میخوای باهم باشی بدون هیچ چیز یا نه.. میگفت من حرفمو زدم ! باهام کنار بیا کم کم ! خود دانی !

 کلا اون سر حرف خودش بود که میگفت کنار بیا ! منم سر حرف خودم که هیچوقت کنار نخواهم امد ! اخرشم هیچکدوم کوتاه نیمدیم

من میگم اگه واقعا دنبال سکس نیست پس چرا حاضر نـشد بخاطر من از خودش بگذره ؟؟ ازون ورم میگم راست میگه که تحریک میشه و بهشم گفتم که ممنون که صادقانه گفتی ازت سکس میخوام... میگفت من اومدم سمت تو که از عشق و محبت ارضا شم نه فقط نیاز جنسی اگه فقط نیاز جنسی بود میتونستم راحت برم با هرکسی برطرفش کنم...از بس هم که بهش میگفتم تو دنبال سکسی ! و اون میگفت نیستم اخر سر خسته شد گفت اگه تو میگی من دنبال این چیزام و تهمت میزنی لابد هستم دیگه!

یا مثلا میگفت تا 2 سال دیگه قصد ازدواج داره بهم گفت خودتو آماده کنا !!! گفتم تو که این همه سال صبر کردی برا رابطه..2 سال دیگم روش ! به ما که رسید وا رسید ؟دیگه نمی تونی تحمل کنی؟!

اخرشم باز گفت تو راجبم هرجور میخوای فکر کن دیگه خستم حس اثبات خودم به تورو ندارم ! من اینم یا باورم کن یا ترکم کن !بهش گفتم من ک نگفتم باورت ندارم من فقط مشکلم با قضیه رابطه جنسیه نمیخوام بعدا مشکلی پیش بیاد گفت پس باهام کنار بیا  اصلا دوست ندارم که راجبش(راجب سکس) حرف بزنم بدم میاد از خودم !

و گفت  فقط یه سوال می پرسم جوابشو یه کلمه بده فقط ..یا اره یا نه .. گفت با تمام حرفام .علاقم .باهم بودن .رابطه.سکس و همه چی هستی یا نه ؟؟یک کلمه بگو ... منم گفتم نه ! با همه ی این چیزا نه ! اونم گفت تمام . و منم گفتم اوکی هرجور راحتی .. و دیگه سه روزه ازش خبری نشده !  

از یه طرف از ظاهرش خیلییی خوشم اومد ظاهرش واقعا مردونه بود و حتی غیرتی هم بود و خیلی مراقب بود تو مترو با مردا برخورد نکنم کلا خیلی حواس جمع بود ...و خیلی هم تجربه داشت و نصیحتای عالی میکرد ..با خودم میگم ازین نظرا حیفه از دستش بدم  اگه دیگه کسی این مدلی نصیبم نشد چی منم خیلی از ازینجور مردا خوشم میومد همیشه... از یه طرفم واقعا با خواسته هاش نمی تونم کنار بیام .. کلا تنها مشکلش همین رابطه  نامشروعه ! وگرنه عالی بود !

اینم بگم که اون هم 4 سال پیش با یه نفر دوست بوده به مدت 2 سال که اون شوهر کرد و رفت ... بعد اون با کسی دوست نشده منم که فقط 3 سال پیش با کسی بودم و تمام... میگفت بیا بعد این سالها یه بار دیگه شانسمون و امتحان کنیم و با هم باشیم به هم یه فرصت دیگه برای عشق و عاشقی و ورود فرد جدیدی به زندگیمون بدیم شاید این بار دیگه نتیجه داد و اخرش سرانجام خوبی داشت ...

ضمن اینکه قشنگ هر اتفاقی هم تو زندگیش افتاده بود و هرچی شده بود رو چه اشتباه چه درست برام میگفت خیلی حرف میزددددد...

خواستم باهاتون مشورت کنم که ببینم ارزششو داره برگردم باهاش ؟ یا اگه پیام داد جوابشو بدم ؟یا فراموشش کنم ؟

 اخه اون بنظرم جوری هم گفت تورو برا سکس نمیخوام وسکس ملاکم نیست اگرم باشه اخرین ملاکمه که من اون لحظه فکر کردم لابد اگه بگم برا سکس نیستم بازم منو از دست نمیده و میخواد منو ..اما وقتی پیام داد و گفت بگو با همه چی هستی یا نه گفتم نه...رفت !! به همین راحتی ! با یکی هم مشورت کردم گفت کسیکه واقعا کسی رو بخواد هیچوقت حرفای سکسی بهش نمیزنه فقط مواظبشه عاشقشه و ازین حرفا.... منم وقتی رفت گفتم لابد سکس واسش خیلی مهم بوده و واسه سکس میخواسته منو که رفته وگرنه اگه واسه خودم میخواست منو و واقعا منو میخواست هرجور بود می موند و قبول میکرد هر شرایطی رو ..

ولی اون رفت !

 از یه طرفم میگم خوب اونم شاید می دیده حالا چه با من چه با هرکی وارد رابطه شه تحریک میشه و خواسته با یکی باشه که این نیازشو هم برطرف کنه و به قول خودش عاقلانه فکرکرده و دیده تحریک میشه و میخواسته یکی همه جوره باهاش باشه و از رو عشق سکس رو تجربه کنه..

نمیدونم والا..ولی خوب من یخورده دلم سمتشه اونم بخاطر جذبه مردانگیش ..همه چیش اونجوری بود ک دوست داشتم از لحاظ ظاهری و مادی الی سنش ! که 25 بود و میشد 7 سال حدودا اختلاف سنی و من همیشه حداقل 3سال میخواستم..فکر کنید من 22 سالگی هم ازدواج کنم اون 29سالشه!!!!!خیلیه برا من دوس ندارم...ولی اینوبخاطر مردونگیش خوشم اومده بود و کنار اومده بودم با این اختلاف سنی... یا مثلا وقتی بهش گفتم من اصلا قصد دوستی و حتی ازدواج با هیچکس رو هیچوقت ندارم و نمیدونم چی شد اصلا که با تو هم سر قرار اومدم گفت الان اینطوری میگی بزار بزرگتر بشی مشکلات زندگی بیاد اونموقع تازه وجود یه مرد یا جنس مخالف رو میخوای تو زندگیت تا بهت ارامش بده ..یه چیزی که بدتر دو دلم میکنه اینه که گفت الان اگه با من دوست نشی منی که صادقانه همه چی و بهت گفتم پس فردا که احساس کردی میخوای یکی بیاد تو زندگیت دیگه احساسی میشی و راحت گول میخوری و امکان داره طرف با هزار گول و کلک و نقشه بیاد جلو طوری که تو باورش کنی و  اخرشم ازت سوء استفاده کنه و بره ..اونوقت اونموقع  نمیگی کاش حداقل با یکی از همون قبلیا که صادقانه همه چی و اول میگفتن می موندم ؟ اونوقت اونموقع یاد من نمی افتی که همه چیو باهات در میون گذاشتم و فقط با یکیش نتونستی کنار بیای ؟ میگفت الان اگه قبول نکنی منو امکان داره بعدا وضعت بخاطر فشارایی که تو زندگی روت میاد خیلی بد شه و یدفه بری قاطی ادم کثیفا .. ولی الان من دارم میگم یه رابطه صحیح و خوب داشته باشیم که مال هم باشیم اگه قبول نکنی بعدها امکان داره پشیمون شی چون جامعه خرابه و ادما بخاطر هوس میان جلو و وابستت میکنن و نمیفهمی ... ولی من از اولش همه چیو بهت گفتم چون میخواستم همه چیمون با رضایت هم باشه...وگرنه منم راحت می تونستم ازت سوءاستفاده کنم ... میگفت پسفردا با هرکی هم بخوای باشی همه ازت سکس میخوان وکمتر کسی میاد مث من همون اول باهات در میون بزاره و رضایتتو بخواد معمولا خودشونو خوب نشون میدن و اخرش سوءاستفاده میکنن و میرن..میگفت اگرم یوقت یکی پیدا شه که ازت سکس نخواد اون بالاخره یه عیبی داره یا قیافش بی ریخته یا اخلاقش خوب نیس یا وضعش خوب نیس یا کلا به دلت نمی شینه و یه عیبی توش پیدا میشه ...میگفت حتی ازدواجم درصد بالاییش برا رابطه جنسیه...

یه چیز دیگه هم که دو دلم میکنه اینکه این همه حرفاشو برام با دلیل و برهان و مدرک و کلا حرفای گنده گنده میزد طوریکه واقعا حرفاش به دل میشست و درست بود.. خیلی هم چرب زبون و زبون دار بود ..خودشم میگفت این روزا باید زبون داشته باشی یا پروباشی تا به چیزایی که میخوای برسی و موفق شی و جلو بری .. اینم بگم که فقط برا من چرب زبون نبودا ! کلا با همه راحت بود و برا همه زبون داشت خودم دیدم که اینجوری بود.. کم نمی اورد کلا

بعد من میگم اگه این گنده حرف زدناش و با دلیل حرف زدناش و...سیاستشم بوده باشه خوب چه سیاستیه که باهاش منو از دست داد ؟؟؟ و به هدفش نرسید ؟ اصلا این چه سیاستیه دیگه خوب میتونست راحت مث بقیه پسرا با حرفای عشقی بیاد جلو و منو عاشق خودش کنه و هیچ حرفی هم از سکس نزنه و اخرش که بهش اعتماد کردم منو ببره یه جا و کارمو بسازه ! و سوءاستفادشو کنه و بره! ولی نه این اومد همون اول همه چیو گفت تا سوءاستفاده نشه و من کنار بیام و امادم کنه و با رضایت من باشه ..و وقتی هم دید کنار نمیام رفت ! در حالیکه میتونست  الکی بگه باشه هرچی تو بگی و می موند و اخرش یه جوری سوءاستفاده میکرد ! و میرفت... کلا شخصیتش برام پیچیده شده ! موندم یعنی چی!دنبال چی بود ! چرا گفت هدفش سکس نیست ولی وقتی بهش گفتم برا سکس نیستم رفت ...اگه هدفش سکس نبود چرا رفت ! از یه طرفم میگم خوب راس میگه تحریک میشد خوب .. ولی میگم خوب می تونستیم رابطمون و خیلی کنترل کنیم تا زمان ازدواج...اگه میخواست میتونستیم..ولی نخواست..حرفش یک کلام بود باید با خواسته هاش کنار می اومدم یا کنار می اومدم یا تمام !

ازون ورم منی که اصلا فکر پسر تو ذهنم جا نداشت حالا احساس نیاز میکنم یکم و حس میکنم کسی مث اون نمیشه ! از لحاظ مردانگی..ولی میدونم با مرور زمان یادم میره .. الان جو گیرم !

بچه ها با توجه به حرفام نظرتونو راجب همچین شخصیتی و همچین مسئله ای بگید ببخشید زیاد حرف زدم درک کنید 

سلام دوستان گلم

من 18 سالمه و ساکن تهرانم ازفردا انشالله وارد دانشگاه میشم . دانشگاه ازاد تهران

من واسه ورود به دانشگاه خیلی نگرانم از لحاظ درسی که به کنار از لحاظ محیط دانشگاه بیشتر میترسم !!

همینجوریش واسه ثبت نام که رفته بودم تو دانشگاه و تقریبا شلوغ بود چشما ماشالله مثل چی کار میکرد !! همه پسرا دخترارو و دخترا پسرارو هی نگاه می کردن البته من که خودم دخترم بیشتر نگاه پسرا رو که می دیدم همه به دخترا نگاه نگاه میکردن خودمم با اینکه وضع پوششم خوبه و معمولیه اما بازم نگاه میکردن من خوشم نمیاد از این نگاه ها !!یعنی چی هی نگا نگا میکنن!! نگا نگا هم نکنن حداقل یه نگا رو به ادم میندازن ! حالا بعضیاشون بعدش بازم نگا میکنن بعضیاشونم نه همون یه بار بسشونه

 یعنی تا 6سال دیگه که بخوام ارشد بگیرم باید تمام این نگاه هاشونو تحمل کنم ؟!!

ازون ورم خیلیا بهم گفتن دانشگاه مخصوصا آزاد محیطش خیلی بده خیلیا گفتن میریم دانشگاه و  تغییر نمی کنیم اما رفتن و لاشی برگشتن ! میگن اگه یه لحظه افسار خودتو از دست بدی دیگه رفتی که رفتی !

واقعا هم همینطوره من فقط برا یه ثبت نامش رفتم یه لحظه نزدیک بود وا برم !!! ولی سریع خودمو جم و جور کردم و ذهنمو و چشممو کنترل کردم و نزاشتم افسارم از دستم خارج شد

بنظرم دانشگاه مثل یه دریاس اگه شناگر ماهری باشی و شنا بلد باشی توش غرق نمیشی اما اگه بلد نباشی رفتی که رفتی !

ولی میترسم از ادامه ی این مسیری که تازه شروع شده میترسم نکنه منم  چه خواسته چه ناخواسته برم سمت رابطه های چرت و پرت با جنس مخالف ..

من چندسال پیش از سر بچگی یه بار عاشق شدم و دوست پسر داشتم اما تموم شد این رابطه و ازون به بعد تاحالا هیچ دوست پسری نداشتم ولی انقدر از دانشگاه بد گفتن ک ترسیدم خودمم وارد محیطش شدم واقعا ادم یه جوری میشه !

البته میگم شایدم چون اولین بارمه برام اینجوریه و کم کم برام عادی میشه

چون مثلا من کلاس زبانمم دخترپسر قاطیه اماهیچ جوری نمیشم اصلا ! معمولیم و کسی هم ب کسی کار نداره

من تو دانشگاه  پسرارو می بینم که چیجوری چشم چرونی میکنن بدتر از پسرا بدم میاد و میگم واقعا اینا قراره پسفردا به همسرشون یا به عشقشون وفادار بمونن؟؟ گاهی با یک نگاه هم خیانت رخ میدهد ...

تو دانشگاه منم باید مث همه باشم یا که نه خودم باشم و دنیای خودم و به کسی کاری نداشته باشم و سر به زیر برم و بیام و دنبال چرت و پرت نباشم ؟

اصلا چیجوری باید رفتار کنم؟اگه یه پسر اومد طرفم چی؟

من هرچقدرم کم محلی کنم بازم پسرا میان طرفم ؟پسرا دنبال همه جور دختری میرن؟حتی دختر ساده ؟ یا فقط بدحجابا؟

نکنه من به هیشکی محل ندم و اونا ببینن اینجوریم بدتر نقشه بکشن و شرط بندی کنن که هرکی دل این دخترو برد و خامش کرد مثلا فلان چیزو بهش میدیم!

همه دانشگاه ها محیطش اینجوریه و خرابه و پسرا دنبال دختران یا فقط ازاد اینجوریه ؟؟؟

کلا سردرگمم چیجوری رفتار کنم تو دانشگاه؟یا اصلا دختر خوب اگه گیر نیوردم که تو دانشگاه باهاش دوست باشم چی؟ تنها باشم اشکال نداره؟ میشه کلا با کسی نپرم ؟ولی خوب میگن واسه پروژه ها لازمه کار گروهی داشته باشی

در این بین یکی بهم گفت  که چه اشکالی داره آدم با جنس مخالف رابطه اجتماعی و معمولی و مث خواهر برادر و بدون چشم داشتی داشته باشه گفت با پسر برو با پسر بیا بزار جنس مخالفتو خوب  بشناسی نقطه ضعفاش نقطه قوتاش و بشناسی چون قراره یه روز باهاش(یعنی با یه پسر) زندگی کنی

یا گفت که تو دانشگاه گروههای دختر و پسر هستن که واقعا خوبن و کمک هم میکنن و مث خواهر برادرن برو باهاشون درارتباط باش ولی برعکسش گروه های لاشی گری دختروپسرم هست تو اینا اصلا نرو

حالا من موندم چیکار کنم؟ اگه یوقت یه پسر اومد سمتم و ول کن نبود و کلی حرفای گنده گنده زد از کجا بدونم واقعا راست میگه یا دروغ ؟؟

اقای نجفی من یه پیشنهاد دارم :

میشه شما توی وبلاگتون یه قسمت جستجو قرار بدید تا ما راحت به پستایی که قبلا توی صفحه اصلی بودن ولی دیگه نیستن دسترسی داشته باشیم ؟؟؟؟

مثلآ اگه توی قسمت جستجو بنویسیم دختر همه ی پستایی که تو عنوانش دختر داره رو واسمون بیاره و ما هرکدوم رو که مد نظرمون بوده انتخاب کنیم و بخونیم.

درسته که در بالای صفحه وبلاگتون قبل از ازدواج و بعد از ازدواج رو نوشته ولی همه ی پست ها که نیست

فکر میکنم اونطوری بهتر باشه نه؟؟؟؟؟؟البته اگه میشه.

ممنون میشم جوابم رو بدید.

یاحق

واقـــــــــــــــــــــعآ؟؟؟؟؟

واااااااااا پس چرا من تا حالا ندیده بودم؟؟؟؟

(شکلک شرمندگی)

بچه ها کی یه دعا یا یه سوره یا یه ختم که خودش تجربه کرده و حاجت گرفته میدونه؟؟؟تورو خدا بیاید بگید.

فقط از خواص دعاها و سوره ها نگید.من تجربه هاتونو میخوام که خودتون با چش خودتون نتیجه این ختم ها و سوره ها و دعا ها رودید.

براشون  یه فاتحه بخونیم

روحشون شاد

سلام آقای نجفی....

سوالی از خدمت خودتون داشتم.

نمره دادن در روش توصیفی مدارس ابتدایی چه مدلیه؟؟منظورم اینه که به چه نمره ای خیلی خوب،خوب،در حد انتظار و نیاز به تلاش بیشتر اطلاق میشه؟

ما معتقدیم عشق سر خواهد زد      

برپشت ستم کسی تبر خواهد زد

سوگند به هر چهارده آیه ی نور

سوگند به زخم های سرشار غرور

آخر شب سرد ماسحر می گردد

"مهدی "به میان شیعه بر می گردد

اللهم عجل لولیک الفرج

سوال

چرا "بعضی از" خانم ها و دختران محترم این سرزمین نمی تونن راز دار باشن بزارین اینطوری بگم یعنی حرف تو دلشون که چه عرض کنم حتی توی زبونشون نمی مونه البته رازهای خودشون رو خوب نگه می دارن اما رازهای دیگران رو (از جمله شوهر) به عنوان نقل مجالس (به خصوص زنونه) بیان می کنند (اولا بزارین اینو بگم این خصلت توی آقایون هست اما  میزانش بسیار بسیار اندک در مقایسه با خانم ها) چطور میشه فهمید یه دختر راز داره و امینه ؟(نسبت به حرف های و کارهای که تو خونه شوهرش زده میشه یه حس حفاظت داشته باشه عیبش شوهرش رو عیب خودش بدونه نه برای اینکه به یه امتیاز برسه افکارش شوهرش توی جمعی مطرح کنه تا شاید گروه فشار یه کار کنن!!!) برای این خصلت دنبال چه نشونه هایی باید بود؟ واقعا اینو میشه توی تحقیق فهمید؟ ..مثلا فردا یه بنده خدایی حرفی خونه اش زد پس فردا رفت سراغ مادر زنش می ببینه نگاه مادر زنه عوض شده یه جورایی معنویی نگاش میکنه! و هی غیر مستقیم و بسیار نامحسوس به موضوع  دیروز اونها (زن وشوهره) اشاره میکنه و میخواد اون بنده خدا به راه راست (راه خانمش!) هدایتش کنه!

باشد که خدا مرا رستگار کند...

سلام به همگی

از دوستان شیرازی یه سوال دارم در رابطه با رسم و رسومات ازدواج در شیراز

البته دوستای غیرشیرازی هم اگه چیزی در این رابطه می دونن ممنون میشم بهم یه مقدار اطلاعات بدن.

خصصصصوصا درمورد مهریه و جهیزیه و اینکه در مورد جهیزیه رسمتون چیه؟

خواهش می کنم هرکی هرچی می دونه بگه...

خیلی مهمه واسم!

سلام اقای نجفی...شبتون بخیر...

تازگیا توهین های زیادی به وبلاگ و شخص شما از آدمایی که اسماشون مختلفه اما فکر میکنم یه نفر بیشتر نباشه،نسبت داده شده.هدفی هم جز زیر سوال بردن وبلاگ ندارن.برای این من که میام اینجا و استفاده میکنم ، دیدن این حرفا آسون نیس.با خودم فکر میکنم اقای نجفی هم دلگیر میشن حتما...یا شاید هم انرژی بیشتری میگیرن برای ادامه ی کار که آدم باید خیلی دلش بزرگ باشه...

منم مث خیلی از بچه ها خیلی جاها کنترلمو از دست میدم و از حرص حرفایی میزنم که نباید بزنم اما توهین و تهمت و افترای آشکار...نه...نمیدونم چرا بجای اینکه عقیده شون و عقده شون(!!!)رو به زبون بیارن خودشون رو انقدر کوچیک میکنن با اون الفاظ...و جو متشنجی که میسازن اینجا...تاسف باره...

سلام

میشه یکم منو راهنمایی کنید؟