"اون دختر تو هستی که دوستش دارم و عاشقشم و میمیرم براش ... برام مثل یه ملکه ای جات تو قصر دلمه ... تاج سرمی ... عزیزه دلمی ... خونه امیدمی ... چراغ زندگیمی ... سایه سرمی... میخوام تمام عمرم رو به پات بریزم... میخوام دنیاش نباشه اگه یه چین غم رو پیشونیت بشینه ... زمین و زمان رو بهم میدوزم خودم رو به آب و آتیش می زنم تا دلت شاد بشه لبخند بشینه کنج لبت ... بند بند وجودم به نفست بست است... فاتح دروازه های دلم چقدر خواستنی هستی ... تو رو روی چشم جای میدم... همه ی عزیزانت عزیز ای منن. رویای منی ... تمام آرزوی منی... تموم اون چیزی که از خدا شب و روز تمنا می کنم... خدا نعمتش رو برام تمام کرد وقتی منو عاشقت کرد... لحظه لحظه باهات بودن... برام شیرینه ... نگاهت قنده... صدات شهده ... اخمت ملسه ... چهره ی نگرانت ویرانم میکنه ... چرا گل من بی تابه؟ چرا عمر من پریشانه؟ چرا قلب نازکش بی قراره؟ تمام سکناتت عین باد بهار امید بخشه و سرسبزم میکنه ... شدم شیدای شمایل شهلایت "
دخترا چقدر دلتون خواست؟ چقدر خواستنی بود؟ چقدر دلتون میخواد همچین مردی باشه؟ اگر هر روز این کلمات را براتون زمزمه کنن؟ هر روز هفته نه هر سه روز هفته... چقدر میتونین به خودتون به دلتون قفل بزنید؟؟؟ چقدر میتونین صبر کنید؟ چقدر میتونید تقوا پیشه کنید؟ نه بگید.اگه این فرد نا اهل باشه چیه؟
من می دونم پاشنه آشیل دخترا چیه . می دونم اگه سنگ باشه چطور نرمش کنم اما پاشنه آشیل منه پسر با هر سطحی از حساسیت نگاهمه... اما کسی به من کمک نمی کنه چون مردم با ملغمه ای از مردانگی و جوانی.. خیلیا دارن ضعف من جوون رو نشونه میگیرن برام خودنمایی می کنن. من اگر چه با تمام مردانگیم گاهی ضعیفم و بی صدا میشکنم اما کسی را با کلماتم تشنه نکردم اسیر نکردم به آتش نکشیدم. اما عده ای چه ساده به آتشت می کشند و خنده ای از حرص می زنند. با خودشون میگن من رو دیدی و تشنه شدی و نرسیدی پس بسوز.
دختران سرزمینم شاید همانطور که من باید چشمانم رو ببندم و بستم شما هم باید گوش هایتان رو محکم بگیرید. اگر چنین میدان بازی رو می پسندید.
من بزرگ نیستم اما بزرگانه بازی می کنم ولی بازی میدان گناه و مکر دو سر باخته من وارد این بازی کثیف نشدم.
فقط و فقط و فقط دنیا نریزد از آنکه پریشان کنم دلش...
← مسائل دختران جوان (۲۳۵۳ مطلب مشابه)
- ۲۲۲۸ بازدید توسط ۱۷۲۲ نفر
- جمعه ۱۸ ارديبهشت ۹۴ - ۲۱:۱۳